دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

امسال هم بهار کتاب آمد و رفت، بهاری که بیش‌تر طراوت و نعشگی‌اش برای انتشاراتی‌هاست و صدالبته برای دوستان وزارت فخیمه ارشاد. برنامه‌ای را وزارت‌خانه‌ای برگزار کند و روزانه ۶۰۰هزار بازدید داشته باشد، مسلما می‌شود یکی از افتخارات آن وزارت‌خانه و بلکه آن دولت. اما هیچ‌کس نمی‌آید سبب و علت اصلی این هجوم بازدید‌کنندگان را جویا شود.
بازدیدکنندگانی که من به این دسته‌ها تقسیم‌‌شان می‌کنم:

خانواده‌هایی که به منظور ارتقای سطح فرهنگی‌شان قدم به نمایشگاه می‌گذارند و وقتی سیل جمعیت مشتاق را می‌بینند، دل‌زده و خسته با خرید دو سه کتاب از دم‌دست‌ترین انتشاراتی راهی محفل گرم‌شان می‌شوند. امسال یادم هست که خانواده‌ای داشت راه‌روی اصلی شبستان را می‌پیمود که مادر خانواده گفت: « بیاین این راه‌رو خلوت‌تره، از این‌ور بریم! »

آقا پسرهای خز و دخترکانِ دافی که مثل دوستان سبزی همیشه سوارند بر موج جمعیت، طفلکی‌ها وقتی جایی ندارند برای ابراز وجود، این‌جا می‌شود برای‌شان نمایش‌گاه!

 دانشجویان و پژوهشگران و علاقه‌مندان کتاب هم یا اکثر کتاب‌های مورد نیازشان را خریده‌اند یا اینکه چندتایی کتاب مشخص از انتشاراتی مشخص خواستارند و سریع کارشان تمام می‌شود. البته این دسته استثنایی دارد و آن‌هم وقتی‌ست که بن کتابی مفت برسد به دست‌شان که باید لزوما همین‌جا خرج شود.

 مقاماتی که باید نشان دهند علاقه‌مند به کتاب‌اند و خیلی خیلی کتاب‌خوان.

دانش‌آموزان بنده‌خد‌ایی که ناشران کمک آموزشی برای‌شان هزارجور انگیزه خرید ایجاد کرده‌اند، از مشاوره رایگان گرفته تا تخفیف‌های ۳۰-۴۰درصدی و حتی مفتی دادن برخی کتاب‌ها.

پدر مادرهای بچه کوچولو داری که برای هوش و فهم کودک‌‌شان ارزش قایل‌اند و البته شاید بدنبال قوطی بگیربنشون جدیدی غیر کتاب از همین اسباب‌بازی‌های جورواجور باشند.

 مسؤولان و کارمندانی که باید برای کتاب‌خانه‌ها و مراکزشان کتاب بخرند، خصوصا فرهنگ لغات، دیکشنری، کتاب‌های کت و کلفت مرجع؛ این فرصت تخفیف مسلما سالی یک ‌بار است.

 دوستانی که محفلی فرهنگی می‌جورند برای وعده و تجدید دیدار!

خریدن یا خواندن، مسئله حتی این هم نیست!

غرض از این دسته‌بندی آن بود که نشان داده شود برای هرکدام از این مخاطبان می‌توان برنامه‌ای مشخص داشت که هم نیازهای آن‌ها به نحو مطلوب برآورده شود و هم اینکه همه‌ی آنها قروقاط و گِل‌هم یکدیگر را اذیت نکنند.
نمایشگاه کتاب تخصصی دانشگاهی / نمایشگاه کتب کنکوری و کمک درسی / نمایشگاه اسبا‌ب‌بازی و وسائل کمک آموزشی / نمایشگاه کتب پرفروش و چاپ اول / نمایشگاه‌های استانی قوی والبته برنامه‌هایی مناسب برای تخلی بعضی مخاطبین نازنین!
پس ساده می‌توان نتیجه گرفت که روی هم ریختن این همه مخاطب و نهایتا ارضا نشدن هیچ‌کدام از آنها، دردی از کتاب‌خوان‌های واقعی را حل نمی‌کند.

تمام این‌ها فارغ از این نکته است که واقعا حجم بازدید و حجم فروش ناشران در چه orderیست و مهم‌تر از آن اینکه آیا واقعا این کتاب‌های خریده شده خوانده می‌شود؟
و مهم‌ترتر از همه این‌که این همه کتاب خریده شده و خوانده شده خروجی‌اش کو؟ نتایج مثبت فرهنگی‌اش کجا نمایان است؟ در فرهنگ و اخلاق و رفتار مردم‌مان حتما دیگر!؟
پس حتی مسأله خر یا خوان هم نیست!

 

  • صدرا مجد

۱
تقدیم به مزدک میرزایی که فرموده بود:
« بسیار خوش‌حالیم، در دورانی زندگی می‌کنیم که بارسلونا و مسی اینگونه بازی می‌کنند »
در گزارش بی‌طرفانه‌اش بعد از آن ۳-۴تا گلی که مسی به توپچی‌های لندن زد

۲
تقدیم به ژنرالی که کل‌یوم بلدست تیم را نیمه اول ۴-۴-۲ بچیند و نیمه دوم با یک تغییر تاکتیکی ناب و خارق‌‌العاده سیستم را ببرد به آنچه دوست دارد ۳-۵-۲، بعدش بلند بفرستد روی سر مهاجمان
فقط حیف که نمی‌شود به بازیکن تیم‌های آسیایی شب قبل زنگ زد و قول بازی در یک تیم توپ ِ پایتختی فصل بعد را داد!

سپاهان+بارسلونا=سپالونا !۳
تقدیم به دروازه‌بان ۷۷۷میلیونی، به مدافع ۴۰۰میلیونی، به مهاجمان گل‌زن لیگ داخلی
به مربی‌ای که اگر می‌رفت مرحله بعد ۲۰۰میلیون دیگر به جیب می‌زد
به مدیرعاملی که با آوردن این سرمربی تمام نبوغ مدیریت عاملی‌اش را زیر سؤال برد
برای تمام هواداران دل‌شکسته سپاهان، که باید بنشینند و بازی خسته و کسل‌کننده بازیکنان غیر بومی، بی‌تعصب‌شان را ببینند در حالی‌که پاپی و ستاره‌های اصفهانی‌شان گم شده‌اند

۴
تقدیم به تمام سهام‌داران فولاد مبارکه اصفهان
به تمام مردم ایران، به سهام‌داران عدالت
به تمام آنهایی که ریال‌های‌شان سکه می‌شود و می‌رود در جیب پا به توپ‌ها
تقدیم به بخش خصوصی کشک فوتبال ما

۵
گذشت آن دوره که سرمایه‌دارها طرفدار رئال بودند و بروبکسی که عقده خریدهای میلیاردی داشتند طرف‌دار بارسا؛ حالا هرکی را که می‌بینی طرفدار بارسلون بود و ستاره مسی؛ چقدر حال می‌دهد در این میان که همه دوست‌ دارند تیم محبوب‌شان برنده شود؛ تو فقط به این فکر کنی که این مربی مغرور و تندخو چقدر حال می‌کند که توانسته این همه احساسات را شکست دهد!

۶
حکما امیرخان دارد برای خودش حساب می‌کند:
ما قهرمان شدیم در لیگ، عین بارسلون که قهرمان می‌شود در لالیگا
ما حذف شدیم در Champion لیگ، درست عین بارسا
ما در جام حذفی ناکام بودیم همان‌طور که بارسلون نتوانست
ما کلی گل نزدیم درست مثل بارسا در بازی آخرش

و چقدر کیف می‌کند کل‌یوم که تیمش مثل بارساست!

۷
خدایا شکرت که عقل حسابی به ما نداده‌ای تا دغدغه‌ای جز این ریال‌ها و توپ‌ها و فکرهای هشل‌هفت نداشته باشیم؛ حذف سپاهان و باخت بارسا می‌شود برای‌مان دغدغه!
شُکر


 

  • صدرا مجد


 

دربین تمامی مردم
تنها عقل است
که به عدالت تقسیم شده
زیرا همه فکر می‌کنند
به میزان لازم عاقل‌اند!

 

René Descartes

 

این پست هیچ ارتباطی با نامه فرزندی از بند۲۴۰ اوین به آقایش ندارد  + و + 
همین‌طور تقاضای رفراندم اوایل سال مقام عالی اجرایی برای یک مصوبه قانونی پارلمان  +

همچنین آنانی که عذاب افعال‌شان را فقط مربوط به خود می‌دانند اگر باشد آن‌دنیایی!  + و +
پایتخت‌نشینانی که سنت استدراج و املاء خالق را درک نمی‌کنند  + و + و +

تمام متوهمانی که فسیل دهه‌۶۰شان را از Lady GaGa بالاتر و محبوب‌تر می‌نمایانند  + و + و +

بزرگانی که ضمن تشریح هنر دینی، زنان آرایش‌کرده زائر رااز جانوردرنده هم پست‌تر می‌دانند + و + 
بالاخره دوستانی که گمان می‌کنند راه‌حل تمام مشکلات در دستگیری آقازاده لندن‌نشین است  +

و  حتی به عقل نداشته نویسنده‌ی این وبلاگ هم هیچ ربطی ندارد!

کلا هیچ ارتباطی وجود ندارد، پس سخت نگیرید
عدالت خدا برقرارست، اگر ما جلویش را نگیریم
که گمان نمی‌کنم توانایی‌اش را داشته باشیم

 

  • صدرا مجد

سال جدید و مثل سنت چندسال اخیر شعار جدید!
ما از تمامی مسؤولان مصّرانه و مجدانه انتظار داریم هرچه سریع‌تر ترتیب چندین همایش، سمینار، مسابقه و فعالیت‌های مشابه را بدهند که یک‌وقت صحبت‌های آقا روی زمین نماند، هزینه هم مهم نیست مصرف الگوی اصلاح گذشت!
وسط پیامک‌های مضاعفانه که مابین قربون صدقه‌های نوروزانه می‌آمد، دوتا بیشتر ازهمه پسندشد:

« پایان ۳۰سال ...گشادی و آغاز سال همت و کار مضاعف گرامی‌باد! »
« آغاز سال همت مضاعف و کار مضاعف، سال تراکتور! بر شما مدیر عزیز مبارک! »

همان‌قدر که دوسال پیش افروغ مد روز بود و سال گذشته علی مطهری، در این ۴-۵ساله هرچه اسفندیار رحیم مشایی را بحث فرعی و ناچیزی بدانند اما نُقل محافل بود و به قول خودش سیبل مخالفت با احمدی‌نژاد.
همشهری در ویژه‌نامه نوروزی خودش، سعید ابوطالب (از اولین منتقدان مشایی به‌سبب آن فیلم جنجالی مجلس رقص در ترکیه) را برداشته و برده بود دفتر اسفندیار تا یک مصاحبه جنجالی در آورد؛ گرچه مصاحبه مغرضانه انجام گرفته اما من ِ خواننده نتیجه را مطلوب دیدم.
هرچه گشتم متن کاملش را روی وب نجستم، بغیر از خلاصه‌های هدف‌دار جهان‌نیوز و پاسخ‌ خنده‌دار حاج حسین شریعت‌مداری! توصیه می‌کنم بخوانیدش، احتمالا چند وقت دیگر همشهری‌آن‌لاین می‌گذارد روی وب‌اش.

سال تراکتور! جامعه خوش‌اخلاق وانعکاس رسانه‌ای‌اش

مشخص بود، روزنامه‌نگاری با سابقه آن‌چنانی بعلاوه فروش اعجازگونه میلیاردی فیلم عامه‌پسند جنگی‌اش وقتی گام در صداوسیما بگذارد و وصل‌شود به منبع لایزال سریال‌سازی سازمان که عده‌ای monopoly کرده بودند، باید هم صداهایی بلند شود.
اولین نواها از زبان مجری فرزند شهیدی بلند می‌شود که دغدغه اخلاق دارد؛ رضا رشیدپور که من به جرئت قوی‌ترین showman تی‌وی ایران می‌ناممش، در نامه‌ای به مسعود ده‌نمکی متذکر می‌شود:
« سینما با تلویزیون فرق دارد . سابقه ی تلاش من در این رسانه بسیار بیشتر از شماست و دقیقا به خاطر همین سابقه به خودم اجازه نداده ام که از هر ترفندی برای جذب مخاطب استفاده کنم . برادرانه از شما می خواهم که چنین نکنید » +
و مسعودخان هم که هم‌چنان روحیات ماقبل فیلم‌سازی‌ را در باطن‌اش نهان دارد برای پاسخ به او عکسی از سیگار کشیدن رضا را آپ می‌کند و بازی او در فیلم تهمینه میلانی « سوپراستار » را «سوپر...» می‌خواند! (گرچه در بازخوانی مجدد دیدم که کلا نام سوپراستار را حذف کرده) +

فارغ از همه این ماجراها، آن‌چه  آزاردهنده‌تر از محوریت دروغ در این سه سریال عیدانه امسال به‌نظر می‌رسد، استفاده سهل و راحت ادبیات روزمره جامعه در رسانه است.
خفه‌شو - زهرمار - گم‌شو - زرنزن ورد زبان علی صادقی، سیروس گرجستانی، فتح‌علی اویسی و حتی بازیگران ساده این مجموعه‌هاست؛ اوج این قضیه در یکی از قسمت‌های داراوندار بود که رضا رویگری به فرزندش که داشت توی هال راه می‌رفت گفت:  go to room دیگه!
البته این نکته را باید تأکید کنم که شکر خدا توفیق مشاهده اجباری ۲-۳قسمت از این مجموعه‌ها را بیشتر نداشته‌ام و لذا نمی‌توانم در این صفت بارز، مقایسه‌ای بین‌شان داشته باشم و البته نمونه‌های بیشتری نقل کنم!

می‌گویند یکی از کارکردهای رسانه، انعکاس آن است که در جامعه روی می‌دهد و طبیعتا جامعه فوق‌العاده اخلاق‌مدار امروز ما همین سریال‌ها، همین لحن و ادبیات را طلب می‌کند و مطلوب می‌داند؛ انتخاب آن پیامک اول پست هم گمانم پیرو همین قاعده بوده!

عید امسال اگرچه هیچی نداشت، همین اوقات ناب دوستی تازه‌اش بس بود!

 

  • صدرا مجد

مدیا LOVE الکترونیک
سن‌اش بالا بود؛ برخلاف مابقی استادهای زبان
خودش می‌گفت ۳۳سال تجربه دارد
اول تا آخر کلاس ایستاده بود و حرف می‌زد؛ برخلاف مابقی استادهای زبان!
از آن استادهایی که به نظر بیشتر معلم‌اند تا استاد؛ گرچه خودش teacher را قبول نداشت

شما باید این‌ها را برای خودتان یکی کنید
JoB & LovE & FuN
کارتان بشود عشق‌تان، تفریح‌تان بشود کارتان
این‌گونه هیچ‌وقت احساس خستگی نمی‌کنید، وقتی دارید کار می‌کنید، فکر می‌کنید دارید تفریح می‌کنید، به کارتان عشق می‌ورزید و برایش مایه می‌گذارید، خسته که هیچ، عشق هم می‌کنید
این سه را باید با هم داشته باشید
لاو و جاب و فان، عشق و کار و تفریح

یکم فکر کردم؛ جمله‌اش که تمام شد، خیلی با احتیاط گفتم:
البته استاد! ببخشیدها، قبول
اما اگه Love ما بشه Job ما که خیلی بد می‌شه!!!

از بالای عینک‌اش نگاه تندی کرد و بعدش کلی خندید!

 

  • صدرا مجد

بچه‌ها موجودات عجیبی‌اند، نه به‌سبب خلقت‌شان که در توان فهم نیست؛ فقط به‌خاطر قدم‌شان، مبارکی، پاکی، نشاط و برکتی که ماحصل گام‌نهادن یکی دیگر از مخلوقات اوست بروی زمین.
بچه‌ که می‌آید گویا همه چیز نو می‌شود
درست مثل تحویل سال  /   مثل آن لحظات بعد شب‌های احیا  /  بعد خداحافظی از حرم امام رضا
همه‌ی آن لحظاتی که به خودت قول داده‌ای شروعی جدید در راه است
شروع‌هایی که بهانه‌اش را خودش دست‌ات داده
و تو هم‌چنان امیدواری، امیدوار به آینده

دارم فکر می‌کنم به هم نسلانم یا بیشتر به نسل بعدی‌ها، آن‌هایی که بعید می‌دانم هم‌زمان دو لقب دائی و عمو را یدک بکشند؛ حالا دو سال هم جلو بیفتند و به‌سبب تنها ولد ذکور کفالت بگیرند؛ ارث و میراث ابوی یکجا برود در جیب‌شان، نگران خانه و ماشین و پول‌توجیبی و اتاق اختصاصی نبوده و نباشند.

اما تا مزه دختر کوچولویی که می‌دود و می‌پرد تو بغلت، گونه‌ات را بوس آب‌داری می‌کند و شروع می‌کند تندتند برای تو -عموجان‌ش- تعریف می‌کند، را نچشی؛ تا این‌یکی پریده بغلت، اون‌یکی که تازه تاتی‌تاتی می‌کند خودش را برساند به تو و اهم‌اهم کند یعنی یالا منم بغل می‌خوام را حس نکنی؛ نصف عمرت برفناست؛ خارجکی‌ها را که اصلا ول‌لش، همین که به این دو مقوله متفاوت، یک چیز واحد می‌گویند uncle  حساب‌شان معلوم است!

قدم نو رسیده واقعا مبارک است

دخلی ندارد، اما بی‌حساب نیست که برای به کمال رسیدن از یک به چهار، شرط رعایت عدالت فی‌مابین اصل است!
این‌را تازه فهمیده‌ام که باید بین این چهارتا نوه قدونیم‌قد چگونه محبت‌ام را تقسیم کنم، خصوصا شازده‌ تازه واردی که هنوز نمی‌دانیم قرار است بغیر محمدصادق چی صدایش بزنیم و منی که باید تمرین کنم دیگر بجای دیدن هر کوچولو که می‌گفتمش عموجون، بعضی وقت‌ها هم بگویم دائی‌جون، قربونت برم!

حالا دیگر خداست و من
خدایی که بعد این همه لطف و عنایت
می‌خواهد برکت و لطف را تکمیل کند و پدر شدن را نیز مزه‌اش را بچشاند
و منی که هنوز نمی‌فهمم خیلی چیزها را
چه پرتوقع، عجول و نفهم ام!

 

  • صدرا مجد

گمانم خیلی از رفتارهای‌مان عادتی‌ست، مثلا تمام ۴سال کارشناسی و ۲-۳سال بعدش که رفت‌و‌آمدم زیاد بود به IUT، به تعداد انگشتان دست هم نشد که صبح به سرویس نرسم، یعنی هر روز این ۶-۷سال را هفت نشده از خانه می‌زدم بیرون؛ از وقتیofficeمان آمد به فاصله ۵دقیقه‌ای با دوچرخه از منزل، گفتم وای خدا چقدر وقت save کردم، حداقل روزی ۹۰دقیقه!
اما ای دل غافل که این ساعت بیولوژیک ناجنس ما عادت کرد بطور ناخودآگاه و wake up اش شد ۸و۱۰دقیقه؛ یعنی یک جوری تنظیم می‌شود برنامه‌ام که ۹ سر ِکار باشم !

دکتر محمد اسماعیل همدانی گلشن رئیس جدید دانشگاه صنعتی اصفهان بجای دکتر قربانیترم پنج که شد «بررسی سیستم‌های قدرت» را ۲ استاد ارائه ‌دادند، اکبر و گلشن؛ آخرش نفهمیدم به سبب جور شدن برنامه بود که با گلشن گرفتیم یا حس درس‌خوانیم گل کرد و استاد گلابی را انتخاب نکردیم! هرچه بود جلسه دوم-سوم یکی از بچه‌ها وقتی استاد روی‌اش به تابلو بود مزه‌ای انداخت، استاد همان‌طور (رو به تابلو) گفت: « آقای سارنگ! چیزی فرمودین؟» وما ماندیم درکف Voice Detection استاد!

قبل‌ترها بچه‌ها می‌گفتند ۵ دقیقه آخر کلاسش را می‌گذارد به چند کلام از نهج البلاغه، گرچه بین استادهای برق این‌گونه رفتار عجیب غریب بود اما اون ترم که نشد آن‌گونه!

اما آن‌چه استاد ما را کرده بود استاد، سخت‌گیری‌اش بود در درس و نمره! خصوصا برای بچه‌ مذهبی‌ها ! شخصا وقتی طبق معمول میان‌ترمم خوب نشده بود و رفته بودم اتاقش، کلی گله کرد که « چرا درست درس نمی‌خونی، دیدمت اون‌بار توی اون جلسه که داشتی کارهاش را می‌کردی، اولویت اول درس، بعد کارهای جنبی و همایش و جلسه! »
و البته ما هم جبران کردیم به لطف خدا در پایان ترم.

اما همه این‌ها یک‌طرف و هفتمین دوره انتخابات مجلس-اسفند۸۲  طرف دیگر
از سال۸۱ و پیروزی غیرمنتظره بچه‌هایی با نام « خانه دوست کجاست؟ » در انتخابات دوره دوم شوراها تا این انتخابات کلی بحث و جدل در اصفهان همیشه مزخرف از لحاظ سیاسی، شکل گرفت مابین سنتی‌هایی که گمان می‌کردند پیروزی قبلی علت رویگردانی مردم از اصلاح‌طلبان و توجه مجدد به سنت‌گرایان راست است و جوانانی که تازه فهمیده بودند پیروزی چه طمعی دارد! این‌بار جمع این‌دو زیر یک بیرق نشد، «هوای تازه» و «صبح امید» شدند فصل جدایی نسل جوان اصول‌گرا و محافظه‌کاران سنتی راست. این استقلال، این‌بار زود بود برای جوانان و لیست پنج‌نفره‌شان که دکتر همدانی گلشن را هم در بر می‌گرفت رأی نیاورد

اما دو چیز را اثبات کرد:
یکی استقلال جوان‌هایی که دیگر نمی‌خواستند زیر بیرق سنت اندیشان راست، بازی کنند و دیگری تحولی در عرصه تبلیغات انتخاباتی شهری و نتیجه هردویش شد پیروزی همین جوان‌ها در تیرماه۸۴ درحالی‌که سنتی‌ها با علی لاریجانی با نیم‌میلیون رأی بیشتر از آرای باطله، ششم شدند!

«من خدای را به نرخ روز بندگی نمی‌کنم» انتخابات مجلس هفتم  هوای تازه

بعد از آن دوره، دکتر همدانی گلشن یک‌بار شد معاون آموزشی دانشگاه که اتفاقا حسابی بروبچه‌ها را حال آورد، معاون آموزشی‌ای که برای اولین بار جلوی حذف پزشکی که به دروغ‌گویانه‌ترین وجه ممکن معادل حذف تک‌درس شده بود را گرفت و البته چندین جور سخت‌گیری دیگر. به سبب اینکه این دوره را در دانشگاه نبودم نمی‌توانم تحلیل کنم که عملکرد دکتر چگونه بود اما هرچه بود آخرش رسید به اینکه بالاخره دور ریاست از دست کشاورزها خارج شد و باز رسید به برقی‌ها !

بعد از دوره ۸ساله سقائیان‌نژاد برقی(۶۸-۷۶) یک دوره شش ساله را آهون‌منش(۷۶-۸۲) و یک دوره چهارساله را قربانی(۸۴-۸۸) (هر دو از دانشکده کشاورزی) بر دانشگاه صنعتی ریاست کردند (البته در این بین دکتر عباسی موادی هم بود) اما تنها دانشکده‌ای که ورودی‌های غیر فنی در دانشگاه صنعتی اصفهان را داراست، گویا ساخته شده بود فقط برای پرورش استاد جهت مدیریت دانشگاه!

خلاصه این پیروزی برقی‌ها در بازپس‌گیری قدرت را باید دید سرانجامش چیست؟

پی‌نوشت:

خوب خرده نگیرید! بچه‌ای که ۲سالی هست پایش را در جایی که هفت‌سال می‌رفته و می‌آمده نگذاشته، باید هم بعد چند هفته خبر تعویض ریاست برایش بشود یک پست وبلاگی ( ۱۸بهمن۸۸ تودیع و معارفه دکتر قربانی-دکتر همدانی  )

طبق شایعات قوی تأئید نشده، دوست بی‌مرام ما، هیئت علمی IUT شده است، گرچه شاخ درآوردم اما ان‌شاءالله هرجا هست و هرجور، خوش باشد و شاد و همین‌طور بی‌خبر!

این حس نوستالژیک وقتی تحریک شد که باید IUT را مقایسه کرد با « این‌جا، آن‌جاست »

خاطرات گلشن را باید حاج‌آقا تعریف کند که خاطراتی دارد تعریف کردنی و
خاطرات « هوای تازه » را هم مسک و جواد و گواه !


 

  • صدرا مجد

 
خیلی وقت است حرف‌وحدیث این سریال آمریکایی همه‌جا هست، چند وقتی بود فروکش کرده بود؛ آن‌هم به سبب پایان سیزن ۵اش؛ اما در همین حین هم وقتی خبر دوبله لاست روی تلکس خبرگزاری‌ها رفت بحث داخلی داغ‌تر شد؛ خصوصا وقتی که گفته شد نرم‌افزار 100میلیونی خریده شده برای بهبود پوشش بازیگران‌اش!

هرچه بود و هرچه هست؛ بحث سر چیز دیگری‌ست
و آن قدرت رسانه است و میزان نفوذ و تاثیرش

این آمریکایی‌ها قاعده‌های خاصی دارند، مثلا برنامه‌های سالانه‌شان را فقط روی تاریخ تنظیم نمی‌کنند، یعنی با دو پارامتر مشخص می‌کنند، یکی روز هفته یکی هم تاریخ، مثلا Thanksgiving Day می‌شود آخرین پنج‌شنبه ماه نوامبر.
طبق سنت دویست و بیست ساله، اوایل سال میلادی جدید پرزیدنت درباره وضعیت عمومی ایالات متحده در برابر نشست مشترک دو مجلس کنگره آمریکا سخنرانی می‌کند؛ این سخنرانی سالانه آخرین 3شنبه ژانویه برگزار می‌شود؛ ولی امسال یک روز دیرتر انجام شد

خیلی ساده‌است، میلیون‌ها آمریکایی می‌خواستند سه‌شنبه روی شبکه abc پیش‌نمایش سیزن ششم LOST را ببینند و چند هفته قبل سخنگوی کاخ‌سفید گفت که این دو با هم تلاقی پیدا نخواهد کرد، جای نگرانی نیست!

درباره سریال لاست این‌قدر در وبلاگ‌ها و سایت‌ها نوشته شده است که حتی می‌توانید یک LostPedia هم برایش پیدا کنید، اما هرچه بگردید یک تحلیل شسته رفته در موردش پیدا نمی‌کنید
یعنی یک سرچ ساده در گوگل ۶۵۴هزار نتیجه برای‌تان نشان می‌دهد اما از این بین به تعداد انگشتان دست‌تان (آن‌هم یکی از دوتا دست!) می‌توانید تحلیل خوب برای این سریال بخوانید
تحلیلی که باید کارشناسان رسانه‌‌ای ما، اساتید ارتباطات ما، هنرمندان فیلم‌ساز و منتقد ما، روان‌شناسان ما و محققان حوزه اجتماعی خیلی زودتر دست می‌جنباندند؛ فقط می‌توانید تحلیل «حسن عباسی» را آن‌هم با ورژن ضدصهیونیستی  غلیظ، پیدا کنید

لاست - LOST

شاید، شاید روزی در « دهکده شخصی »  نوشتم برای لاست؛
برای مسافرانی که گم می‌شوند در جزیره‌ای و جزیره برای‌شان چه خواب‌هایی که نمی‌بیند و ما که گم‌شده ایم در این لاست!
مایی که گم‌شده‌ایم در این دنیای رسانه‌ای

پی‌نوشت:

تحلیل ضدصهیونیستی غلیظ « حسن عباسی » در مورد LOST 

همه چیز در مورد سریال لاست در www.LOST.ir و حتی لاست پدیا

برای دوستانی که نمی‌دانند، سریال لاست از سپتامبر2004 روی شبکه abc امریکا  شروع شده است و تا امروز نزدیک 100اپیزود در 5قسمت‌اش پخش شده است که سری جدید (سیزن6) از دوم فوریه شروع می‌شود؛ این مجموعه تلویزیونی داستان گروهی از بازماندگان سقوط یک هواپیما بر فراز جزیره‌ای ناشناس دراقیانوس آرام است.

مدت های بحث این‌که چه بازیگرهای ایرانی می‌توانند جای کارکترهای این سریال بازی کنند در بازی‌های وبلاگی داغ بود؛ من هم به نوبه خودم این‌ها را تائید می‌کنم :
جک شفرد :  شهاب حسینی /  جان لاک : جمشید هاشم پور/ ساویر : حسام نواب صفوی / جولیت : هدیه تهرانی / هارلی : مهران غفوریان /  چارلی : علی صادقی / سعید : حمید فرخ نژاد / بن : آتیلا پسیانی / آنا لوسیا : نسرین مقانلو
والبته هیچ‌ گزینه مناسبی برای کیت نجستم !

همه این‌ها را نوشتم برای دو چیز
یکی ادای دین به « آنا لوسیا » و دیگری برای معرفی « 
دهکده شخصی  » خودم!

 

  • صدرا مجد

محله ما دیوانه زیاد دارد، علتش را درست نمی‌دانم
شاید قدیمی بودنش علت باشد، شاید سنتی بودن مردم‌اش، شاید هم خود هم‌محله‌ای‌ها !
می‌گویند قبل‌ترها این مدرسه سر خیابان که الان طلاب درش درس می‌خوانند، دیوانه‌‌خانه بوده؛ الله‌اعلم.
الان که جای دیگر مستأجریم تا ملک پدری را چهارتا رویش بسازیم دلم برای تک‌تک‌شان تنگ شده
هم‌محله‌های دوست‌داشتنی :
یکی رو می‌کرد به دیوار و نسخه‌ای که دست‌اش بود را هی مرور می‌کرد آن‌هم با صدای بلند
آن‌یکی همین‌جوری کج‌وکوله رژه می‌رفت در محله
دیگری به میتی‌تلفنی معروف بود، انگاری دسته‌ی تلفن‌های قدیمی را می‌چرخاند و هی [...]

اما یکی‌شان بود که وقتی دوروبرش شلوغ می‌شد دیگر کنترل‌اش دست خودش نبود؛ گمان می‌کرد به طرف‌داری او جمع شده‌اند، خنده‌های زیر لب بچه‌های شر محله را نمی‌دید؛ شایدهم می‌دید و نمی‌خواست دوروبرش خلوت شود؛ آخر این‌جور که می گویند دیوانه‌ها هم دیوانه نیستند!
شاید از تنهایی می‌ترسید؛ از فراموشی در تاریخ
از آنکه آیندگان بی‌عرضه‌گی‌اش در تاریخ را بخوانند
همین بود که دوست داشت دور و برش شلوغ باشد
زیر چترش همه باشند و شلوغ

دارم فکر می‌کنم همه یک‌جورهایی دیوانه‌ایم

یکی دیوانه‌ای را گفت: بشمار                برای من، همه دیوانگان را
جوابش داد: کاین کاریست مشکل   شمارم، خواهی ار فرزانگان را


  • صدرا مجد

عادت داریم به خواندن تکه‌ حرف‌ها و دیدن بولتن‌ها و تصمیم‌گیری براساس آن
و این‌را نه زندگی ساندویچی امروزه یادمان داده باشد که این رسانه‌های بی‌اخلاق و غیرحرفه‌ای در پیش گرفته‌اند والبته افرادی که دوست‌دارند دیگرانی، آن‌گونه که آنها می‌خواهند موضع بگیرند؛
من اسمش را می‌گذارم « داده‌های بولتنی و قضاوت ما »

همت20دی88 - اسفندیار و محمود (اصفهان-پاییز88) - همت13بهمن87

شخصا انتخابات سوم تیر۸۴ را بسیار ارزشمندتر از ۲۲خرداد۸۸ می‌دانم؛ چرا که آن‌جا همه چیز عیان بود
همه پشت سر هاشمی رفسنجانی جمع شده بودند، از لاریجانی و قالیباف و رضایی گرفته تا معین و کروبی و خاتمی {و البته آن‌هنگام میر ِسبز در خواب بود!} قرار نبود روال ۱۰-۱۶سال گذشته برهم بخورد و همه از این باب هراس داشتند
اما مردم انتخاب دیگری کردند و این برای نخبگانی که پیروان خود را سرکش می‌دیدند سخت بود و غیرقابل قبول
این پدیده دیگر در انتخابات دهم، اتفاق جدیدی نبود

می‌خواستم برای نشریه همت بنویسم
هرچند هنوز معلوم نیست که از کجا و چگونه اداره می‌شود، « مؤسسه حفظ و بسط ارزش‌ها » چیست؟ « هسته‌های مقاومت تاکتیکی » دیگر چه صیغه‌ای‌ست؟
اما این ادبیات و این زاویه نگاه دوقطبی دقیقا همان فضایی‌ست که برای پیروزی در انتخابات دهم درپیش‌گرفته شد و ادامه‌ی آن امروز فقط می‌تواند به معنای فرار از پاسخ‌گویی تعبیر شود.
همان برچسب چسباندن به‌صرف یک کلام و یک اظهارنظر.
و چقدر مطالب غیراینترنتی این نشریه ۱۶صفحه‌ای، با استدلال‌های ضعیف، توهین‌های سخیف و برداشت‌های عجیب همراه بود و من هرچه می‌خواهم از مقالاتش بنویسم نمی‌شود؛ قراردادن جوادی‌آملی، ابراهیم امینی، امامی کاشانی و حتی سیدحسن درشدیدترین تقسیم‌بندی در جبهه هاشمی شدیدا بی‌انصافی‌ست.

فقط برای من جالب است که از بهمن۸۷ و آن شماره همت تا دی۸۸ و این شماره همت چه شده است که پشت سر هاشمی رفسنجانی این‌قدر شلوغ‌تر شده است!؟

این جریان چه متعلق به مشایی باشد چه احمدی‌نژاد چه جریان انحرافی علیه رئیس‌جمهور چه حزب‌الله چه ...
خطرناک است و خطرش آن‌جاست که تمام خواست مردم را تعبیر به برداشت‌های خود می‌کند
عده‌ای را در مقابل عده‌ای دیگر قرار می‌دهد و قطبیت‌ای که مسلما نتیجه‌ای نه به نفع انقلاب است نه مردم و نه حتی خودگردانندگان، حاصل خواهد داشت

آن‌هایی که امروزه اسفندیار رحیم مشایی را سیبل کرده‌اند، خوب می‌دانند کجا را هدف گرفته‌اند
بدنبال کسی می‌گردند که از طریق آن بتوانند احمدی‌نژاد که در نظر آن‌ها بدون طی مراحل لازم بزرگ شده است و پیرو قاعده‌های خاص بازی نیست را بکوبند و البته در این میان چهره‌های متفاوتی است:
عده‌ای منافع‌شان را در خطر دیده‌اند /  عده‌ای با عملکرد محافظه‌کارانه‌شان نمی‌سازد / عده‌ای دیدگاه سنتی دینی که مدت‌هاست تبلیغش را می‌کنند، از دست رفته می‌بینند
واین هیچ ارتباطی به ولایت‌مداری رئیس‌جمهور، عملکرد ضعیف وی، ادبیات سرکشانه‌ی او، تهمت‌هایش در مناظره ۱۳خرداد و دوقطبی‌کردن انتخابات برای پیروزی خودش ندارد.
وگرنه خیلی‌های دیگر هم با او، عملکرد و رفتارش مخالف‌اند اما در مخالفت‌شان صداقت دارند.

حرف‌های اسفندیار رحیم مشایی، در این مورد آخر را کامل بخوانید، تا بفهمید منظورش از « مدیریت جامع حضرت نوح » چیست
بسط عدالت و تحقق مرحله به مرحله آن‌را چگونه می گوید.
این را باید بدانید که مدیریت خوب با نتیجه سنجیده می‌شود و لزوما مدیر خوب نمی‌تواند مدیریت خوب بکند چرا که یک پارامتر اصلی، مجموعه زیر نظر اوست و نتیجه بستگی به خواست آن‌ها دارد و آن‌جاست که می‌فهمید یعنی چه « تاریخ محروم است از اتفاقات میمون و مبارک فراوانی که خدا برای بشر می‌خواست ولی بشر نخواست و نشد »

این حرف‌ها و نوشته‌ها مسلما تائید کننده تمام و کمال راهی که احمدی‌نژاد می‌رود نیست
برداشت‌مان نسبت به آنچه است که می‌بینیم  و می‌دانیم
نه علم غیب داریم از آینده؛ نه تقدسی برای‌مان احمدی‌نژاد دارد
فقط می‌‌دانیم مردم او را انتخاب کرده‌اند با تمام خصوصیاتش
با تمام غدی و یک‌دندگی‌هایش
با سیاست‌ استکبارستیزی‌اش
با رویکرد باز فرهنگی‌اش
و با رحیم مشایی
خصوصا اینکه این چهره در ۲۲خرداد۸۸ بسیار واضح و روشن بود
و این پاسخی‌ست به کسانی که ادعا می‌کنند از جانب مردمی که به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند مدام حرف می‌زنند.

بی‌وفایی صفت جدیدالظهور پرزیدنت

در این میان بی‌وفایی احمدی‌نژاد به‌نظر تنها صفت جدیدیست که در دوره دهم بروز پیدا کرده است؛ غلام‌حسینی که هر سمت خالی دولت نهم بر دوش او گذاشته می‌شد؛ صفاری که چهارسال مسؤولیت فرهنگ دولت را داشت و محمدباقر دوست‌داشتنی که هلو هم تعبیر می‌شد
چنان مورد بی مهری قرار گرفتند که هنوز تصورش غیرقابل درک است
تازه در این میان باید دل‌دادن به کسانی چون رحیمی با آن سابقه هاشمی‌دوستی و پرونده‌های مالی و مرتضوی با عملکرد بسته و پرونده های مالی-سیاسی و امنیتی‌اش را هم افزود!

مسلما هیچ انتظاری از مقاماتی که در ادبیات سخیف‌شان مخالفان را به بزغاله تشبیه می‌کنند نیست که امروز فردی که دیدگاه‌هایش با ایشان یکسان نیست را مگس و حرف‌هایش را ویزویز تعبیر نکنند. حرمت لباس و شخصیت خود را هرکس، با رفتار و صحبت‌هایش حفظ می‌کند.

 

پی‌نوشت
هم‌چنان معتقدم « محمود! این اول راه‌ست »

بعضی نمی‌خواهند این چهره را بپذیرید بحث دیگری‌ست : « حقیقتا انتظار نداشتیم از احمدی‌نژاد؟ »

آهستان « مگسی که اصلا مزاحم نیست » را علت « ف‌ی‌ل‌ت‌ر شدن آهستان » می داند

نسبت‌دادن خنده دار اوضاع کنونی به رفتارهای احمدی‌نژاد : « معضلی بنام احمدی‌نژاد »

متن کامل سخنرانی اسفندیار رحیم مشایی در پانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی +

 

  • صدرا مجد