دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

وقتی تقویم را نگاه می‌کنی و می‌بینی که نیمه‌ی سال هم رد شد و هنوز خبری نیست که نیست وقتی می‌بینی یک‌هفته‌یست پست نگذاشته‌ای و همیشه پست‌هایی که تو بیشتر دوست‌شان داری مخاطب‌ات کم‌تر! می‌نشینی و اپیزودهای نیمه‌ سالانه‌ات را می‌چسبانی به‌هم تا سه رویدادی که فکر می‌کنی ارزش حرف زدن و خواندن دارد را با مخاطبت تقسیم کنی.

 آخرش الی کی بود!؟

به لطف و هم‌قدمی دوستان، بالاخره در سه‌شنبه شبی باپرداخت نیمی از ‌بها، توانستیم آخرین ساخته اصغر فرهادی، « درباره الی... » را ببینیم.
چندی پیش بود که می‌خواستم در مورد دروغ بنویسم، به سبب لقب‌پراکنی دوستان netی و هوادارن کاندیدای اخلاق‌مدار ننوشتم و حالاهم که بعد از شنیدن یک دروغ ساده‌ی گلی‌فراهانی که تمام نگاه و زندگی صابر ابر را تغییر داد، باید بنویسم بازهم نمی‌نویسم.
فارغ از تمام نکات مثبت فیلم که استقبال مردم اخراجی‌هاپرست و خروس‌جنگی‌دوست را تاحدودی به همراه داشت، دو ویژگی‌اش چشم من بیننده را گرفت:
یکی موسیقی نداشته فیلم، من از اول تا آخر فیلم اصلا حواسم نبود که پس این trackی که دانلود کردم و titleش نوشته بود «موسیقی فیلم درباره الی... ساخته Andrea Bauer» کوش پس! کمبودی که اصلا احساس نشد و البته چه موسیقی قشنگی هم بود.
و دوم توزیع بازیگری روی تمام بازیگران بود، زمان فیلم و داستان‌اش بخوبی بین این ۸بازیگر اصلی تقسیم شده بود گرچه کمی بالا و پایین داشت اما براحتی می‌شد گفت که بازیگر نقش اول نداشت و به‌نظر من این یک حُسن بود و مسلما برای کارگردان، درآوردن‌اش بسیار سخت.
اما مشکل آن‌جاست که ما آخرش نفهمیدیم، الی کی بود؟ الهه، الناز، الهام، ...

 تف سربالا و گریه برای نظام

اگر از نانوایی محل‌تان هم بپرسید حتما نامه کروبی به حضرت آیت‌ا... را خوانده است؛ نامه‌ای که تا دوهفته پیش، دو نسخه داشت، یکی در دست شیخ و دیگری در کشوی رئیس خبرگان و حالا هزاران و شاید میلیون‌ها نسخه.
محتوایش نه قابل تحلیل است نه قابل دفاع ونه حتی دلیلی برای اثباتش احتیاج است. نتیجه و ماحصلش یک‌چیز بیش نیست و آن اینکه باید بعد از سی‌سال به حال این نظام گریست، در هر صورت که باشد.
می‌خواهد حرف‌ها و ادعاهای شیخ درست باشد یا نباشد، هیچ لزومی به اثبات نیست، آن‌چه باید می‌شد، شده است؛ ایران وضعیت‌اش از گوانتانامو و ابوقریب بدتر نباشد بهتر نیست؛ حالا می‌خواهد ایران اسلامی‌ باشد و آمریکا جنایت‌کار و شیطان بزرگ!

در هرصورت باید به حال این نظام گریست که یا چنین اتفاقاتی در زندان‌هایش حتی با مخالفین، معاندین و کودتاگران مخملی‌اش صورت گرفته یا اینکه چنین شیخی چندین سال رئیس‌مجلس اسلامی‌اش بوده است و صلاحیت‌اش توسط نگهبانان قانون اساسی تائید شده است.
قضیه تف سربالا را شنیده‌اید که ؟

جشنواره مطبوعات اصفهان / شیخ مهدی / ترانه علی‌دوستی

 اصفهانی‌ها بافرهنگ مفت‌خوانی

چهارمین جشنواره مطبوعات اصفهان درحالی برگزار شد که حاشیه‌های فراوانی داشت؛ هرچه خودمان را کنار بکشیم و پیامک‌های تبریک ۱۷مرداد را با فحشی reply کنیم اما بازهم نمی‌شود ساده از کنار رویدادهای ژورنالیستی این شهر تاریخی،فرهنگی،هنری،مذهبی به سادگی گذشت!
جشنواره که دوره اول تا دومش چندین سال طول کشید و عملا فراموش شده بود، باشروع دوباره‌اش شوری بین مطبوعاتی‌های اصفهان ایجاد کرد که درگام چهارم به سبب مشکلات مالی بین مدیریت بخش فرهنگ استان و شرکت نمایشگاه‌های بین‌المللی، زمان جشنواره از اردیبهشت‌ماه به وقت نامعلومی افتاد تا بالاخره در نیمه مرداد سریع سروته قضیه جمع‌ شود.
اما غیر حاشیه‌های کوچک این دوره که شامل عدم حضور «اصفهان زیبا» روزنامه ارگان شهرداری اصفهان در جشنواره به سبب مشکلات شهرداری و ارشاد، حذف بخش جذاب غیرحرفه‌ای‌ها، استقبال بی‌نظیر سرد مردم از نمایشگاه و هم‌زمانی نمایشگاه صنعت پلاستیک و رنگ با آن بود؛ حاشیه‌های اختتامیه و حرف‌های دبیر جشنواره جالب‌تر می‌نمود.

« نصرت باقرصاد » در اظهارات جالب و تأمل‌برانگیزی در مصاحبه با خبرگزاری موج، علت استقبال کم مردم اصفهان از مطبوعات را عادت‌کردن به « فرهنگ مفت‌خوانی » دانست!
جالب وقتی‌ست که بدانید ایشان «رئیس اداره مطبوعات و تبلیغات اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اصفهان» هستند و مسلما بهتر از همه می‌دانند که علت روی نیاوردن مردم به مطبوعات محلی این شهر، پاچه‌خواری و عدم صراحت است که این بغیر کیفیت پایین چاپ، صفحه‌آرایی‌های نامناسب، گزارشات بی‌جا، تیترهای فرمایشی، نگفتن حرف‌های گفتنی و عدم انعکاس درددل‌های مردم است.

واما حاشیه اختتامیه چهارمین دوره، پررنگ‌تر بود به سبب استفاده از المان‌های سبز و انگشت ویکتوری در هنگام دریافت جایزه توسط چند خبرنگار اصفهانی: فاطمه حاتمی، نفیسه قانیان، علی‌رضا روحانی، ایمان حجتی، مهسا جزینی و احسان مرادی درحضور مدیرکل ارشاد اصفهان و رئیس دیوان محاسبات کشور و البته ابراهیم‌خان شمشیری {مدیرکل امور رسانه‌های وزارت‌خانه} و تکه‌انداختن مجری حاضرجواب مراسم {که اگر طبق سنت سال‌های پیش باشد، باید حمید راستی بوده باشد} هم فضا را چندان بی‌تاثیر نگذاشت که : هر امام‌زاده،‌ واجب‌التعظیم نیست!

باید منتظر H2S جدیدی در فضای عطرآگین مطبوعات اصفهان باشیم خاصه که خبرهایی مبنی بر عکس‌برداری افرادی در آخرین ساعات نمایشگاه از خانم‌های داخل سالن و مسلما متعاقبش خطبه‌ای و یالثاراتی و ...
{اسامی خبرنگاران به نقل از رسانه‌های غیررسمی‌ست وگرنه در خبر سایت برگزارکننده جشنواره حتی  اسامی برگزیدگان را نمی‌توانی پیداکنی وفقط عنوان نشریه‌شان آورده شده است !!!}


فرهنگ مفت‌خوانی دلیل استقبال کم مردم از مطبوعات است 


جشنواره پر خبر اصفهان، بی‌خبر برگزار شد 


اعتراض سبز روزنامه‌نگاران برگزیده اصفهانی 


تبلیغ اغتشاش‌گران در نمایشگاه مطبوعات اصفهان 


نمایشگاه و جشنواره مطبوعات اصفهان، سرد اما پر حاشیه 


جشنواره مطبوعات اصفهان با معرفی آثار برگزیده به کار خود پایان داد 


 

  • صدرا مجد

 

وقتی شعبان به نیمه می‌رسد، همیشه دلم می‌گیرد، نوشتنم نمی‌آید، گرچه یک‌جورهایی تولدم هم هست اما « دلِ شکسته، شکسته، چه مهربان چه قسی »
دوست دارم شعر بخوانم، Mediaای گوش کنم تا اینکه درباره وظایف منتظران، صفات یاران و دوستارانش و آنچه اتفاق می‌افتد و باید بکنیم تا بیافتد، بنویسم و بخوانم.
هیچ‌کدامشان را دوست ندارم؛
شاید اسمش را بشود گذاشت شیعه سوسولی، شاید!
نمی‌دانم چرا واقعاً؛
دوست‌داشتن مگر چرا هم دارد!؟

هروقت توفیق رفیق راه‌مان می‌شد تا سری بر خاک آستان مبارک‌اش بسائیم، هدفن‌های ام‌پی۳ را می‌چلاندم در گوشم و می‌نشستم جایی که ملت را ببنیم تا این پانزده دقیقه را اشک بریزم
چقدر وقت است نرفته‌ام ج م ک ر ا ن

 

صلاح نیست دلی بشکند برای کسی
دل شکسته، شکسته چه مهربان چه قسی
درست نیست که هم‌پای دل مندرسی
تمام عمر بگردی و بازهم نرسی

دلم برابر این خلق، آبرو دارد
مطهر است به خون خودش وضو دارد
به هر بهانه‌ای که بگیری تو، خو دارد
دلم هنوز جوان است، آرزو دارد

بسان مست خماری که جام می‌خواهد
بسان عاشق پیری که کام می‌خواهد
بسان طفل صغیری که مام می‌خواهد
دل رمیده من هم، امام می‌خواهد

نمرده‌ایم، نفس می‌کشیم، جان داریم
برای جنگ صلیبی‌ش، ما توان داریم
اگرچه روی زمین، میل آسمان داریم
درون سینه دلی مثل کهکشان داریم

بیا و حیثیت نفس را دگرگون کن
بیا مرا ز دل من، بخواه و بیرون کن
بیا و چرخ معلق، بگیر و وارون کن
و بر جنازه پوسیده دلم خون کن

روایت است که شب، هور چون نمی‌تابد
و شب بهانه برای سحر نمی‌یابد
و وقت خفتن این خلق، مه که می‌تابد
امام عصر دعا می‌کند، نمی‌خوابد

درست نیست که اشک از دو دیده‌اش بارد
دعا کند، سر انگشت‌ها فراز آرد
غم من و تو به قلب شکسته بسپارد
برای بخشش ما، سر به خاک بگذارد

صبور باش و تب هجر را تحمل کن
زمان مانده کم است، اندکی تأمل کن
دلت وسیله نما و به او توکل کن
درون باغ ولایت به سادگی، گل کن

دل شکسته‌تان از چه رو هراسان شد
که حکم، حکم خدا بود و عاقبت آن شد
دلش شکسته و دیگر شهید نتوان شد
اگرچه سخت، ولی می‌توان که انسان شد

بیا برای دل دوست، هم‌دمی بشویم
اگر زیاد نشد، لااقل کمی بشویم
خلیفه روی زمین، قطب عالمی بشویم
برای خویشتن خویش، آدمی بشویم

 

رضا امیرخانی ۳۶ساله را بعضی‌ها با «من‌او» و «بی‌وتن»‌اش می‌شناسند، بعضی‌ها با ریاست‌اش بر انجمن اهل قلم، بعضی‌ها با سرلوحه‌هایش در لوح والبته بعضی‌ها که سبقه‌اش را می‌دانند او را به شعرهایش؛ ذوقی که به‌قول خودش دیگر نیست!

آن‌روزها بروبچه‌های علامه‌حلی هرسال شب‌شعر می‌گرفتند به مناسبت انقلاب، از بهمن۶۵ شروع کردند و مجموع هفت شب‌شعر را در مجموعه‌ای بنام « هفت سپهر » نشر سمپاد چاپ کرد؛ هشتمین شب‌شعر از آن مجموعه را رفیقی شفیق و یاری دیروزی، روی نوار داشت؛ نوار کاستی که بعدها از داشپورت رنویی دزیده شد وما خوش‌شانس بودیم که ریخته بودیم‌اش روی پی‌سی! وقتی برای خود رضا می‌گفتیم مشتاق بود تا صدا و شعر خودش در پانزده‌سال پیش بشنود.

متن پیاده‌شده شعر را می‌خواستم در ادامه مطلب بیاورم دیدم شد ۱۰صفحه! دوست‌داشتید ‌فایل۹۸۰کیلوبایتی ۱۵دقیقه و ۲۶ثانیه‌اش را با فرمت ra دانلود کنید و بشنوید.

 

  • صدرا مجد

من اگر قرار بود کودتای مخملی بکنم، حتما حساب امروزش را هم می‌کردم
یعنی اینکه وقتی پیش‌بینی می‌کردیم قبل انتخابات چه‌کنیم، بعدش چه‌جور تقلب را اسم رمز! کنیم، مردم را پهن کنیم کف خیابان‌ها و البته نامزد محترم را متوهم کنیم که تو برنده بوده‌ای؛ حتما حسابش را کرده‌ایم وقتی گرفتن‌مان باید ما چه کنیم و آنها که بیرون‌اند چه کنند. چه بگوییم که اوضاع خراب‌تر شود و جو ملتهب‌تر؛ کدام‌مان اعتراف کنیم، کدام‌ها سکوت کنند و چیزی نگویند.

پس این‌وسط چه‌کسی دارد بازی می‌کند و چه‌کسی بازی‌گردانی، هنوز معلوم نیست.
داداگاه فرمایشی با آن دادخواست مسخره و متوهمانه‌اش، با آن ریخت‌وقیافه متهمان اصلاح‌طلبش، متهمانی که تسری می‌دهند کردار و عملکردشان را به رئیس‌جمهور سابق، نخست‌وزیر اسبق و رئیس مجلس خبرگان فعلی و البته دادگاهی که هیچ‌وقت برای لباس شخصی‌ها تشکیل نمی‌شود! دادگاهی که قرارست یک جریان را سرکوب کند و حذف، به خیالی که نظام حفظ می‌شود!
خدا می‌داند داریم در چه پازلی بازی می‌کنیم...

اعترافات مخملی!

من هم کتک‌زدن مردم با چماق و پیشانی‌بند "یازهرا" را دیده‌ام؛ کشته شدن بی‌سروصدای بسیجی‌ها و حتی مثله‌شدن‌شان را هم شنیده‌ام؛ من هم کشته شدن ندا و سهراب و محسن و ده‌ها تن که نام‌شان را نمی‌برند را می‌دانم؛ بی‌خبری پدرومادرانی که حتی بهشان نگفته‌اند بچه‌هاتان کجایند را درک می‌کنم؛ از توصیفاتی که در رفتار با زندانیان می‌شود تنم می‌لرزد.

شاید بچه‌های مذهبی یک‌روزی نظام برای‌شان معصوم بود و تصور اشتباه و خلاف در آن غیرقابل قبول؛ اما بعد علنی‌شدن آن‌چه بر آنانی رفت که بعدها گفته شد برای تثبیت نظام، زنجیره‌ای کشته شده‌اند، دیگر خبری نیست از آن معصومیت خیالی!
دیگر بارها و بارها با چشمان خودمان بی تدبیری مدیران را دیده‌ایم؛ عملکرد غلط مسؤولان را هم، تنگ‌نظری و خودپرستی‌شان وحتی نیات و اغراض شخصی را ؛ والبته امیدواریم...

هزاربار با خودم این جمله امام را زمزمه کرده‌ام که « حفظ نظام از اوجب واجبات است » و اندیشیده‌ام چگونه؟ با قتل، خدمت، شکنجه، محبت، ضرب‌و‌شتم ، رأفت و آسانی، تهمت، دوستی؛ پس کجاست آن مقبولیت و آن عدالت و آن اسلام

من هم دلم قرص نیست اما نمی‌توانم این وسط بایستم و تماشا کنم؛ تماشاچی نیستم ولو اینکه اشتباه تحلیل کنم و اشتباه حرف بزنم. هیچ‌وقت سکوت را دوست نداشته‌ام.


پی‌نوشت:
بعد از اینکه دفاع می‌کنی از مردی که با تمام اشتباهات و نادرستی‌هایش یک‌تنه ایستاده تا کار کند آن‌هم جلوی این مدعیان مقبولیت که امروز پشت نام جبهه اصول‌گرایی قایم شده‌اند؛ حالا باید متهم شوم به اینکه چشم و گوش بسته می‌پرستمش؛ همین احمدی‌نژاد را ! منی که ‌آن‌چنان خطابش کردم «دیگر رئیس‌جمهور محبوب من نیستی»، منی که صراحتا ادبیات و رفتارش را آن‌گاه که این مدعیان ولایت‌مداری در سکوت بودند، به عتاب گرفتم و داد سرش کشیدم.


 

  • صدرا مجد


دلم می‌خواهد برای خطبه‌های هاشمی بنویسم، برای فراجناحی بودنش، برای بغض‌ها کرده و گریه‌های نکرده‌اش و برای سید شکلاتی و طرح رفراندم‌اش، طرحی که فقط کسی می‌تواند بدهد که ۸سال مسؤول اجرای قانون اساسی مملکت بوده باشد!
چقدر خطبه‌های اول هاشمی را دوست داشتم، باید به گنگی و پیچیدگی خطبه‌های اول آقا در مورد صلح حدیبیه، صراحت، شفافیت و اهمیت خطبه‌های اول هاشمی در مورد پیام‌بر و مقبولیت را بیافزاییم؛ گویی جدیداً خطبه‌های اول مهم‌تر شده‌اند تا خطبه‌های سیاسی ِ دوم!

همه وب را زیرورو کردم تا بتوانم معایب، خطاها و گناهان نابخشودنی مردی را بیابم که این‌همه هجمه است علیه‌اش؛ مردی که باید این‌گونه با حکم حکومتی عزل شود و بعدش گفته شود : « نباید به‌کسی بیهوده تهمت زد و او را به خاطر یک امر از همه آن چیزهایی که صلاحیت محسوب می‌شود نفی کرد »

اسفندیار رحیم مشایی- کسی رفته‌است Who.is گرفته از دومین Mashaie.ir و استناد می‌کند که سرویس خدمات هاستینگ پایگاه شخصی‌اش را مهمترین شرکت سایبرنتیکی پشتیبانی‌کننده از پایگاه‌های تبلیغاتی جریان دوم خرداد بر عهده دارد!

- دیگری استناد می‌کند که برخی منصوبانش از افرادی‌اند که در تاسیس و هدایت بیمارگونه رادیوپیام و شبکه رادیویی تهران در دوران مسئولیت سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران دخالت داشته و نقش بسزایی در توزیع آلودگی فرهنگی خصوصا در حوزه موسیقی در شهر تهران داشته‌اند!

- جایی دیگر ادله‌ای ردیف می‌کند که « او به اباحی‌گری و لیبرالیسم عملی التزام دارد (شرکت در مجلس رقص و نیز توصیه به عدم حجاب به خبرنگار ترک) » و اینکه « به رفع تبعیض جنسیتی می‌اندیشد (توصیه‌ی رئیس‌جمهور به حکم به آزادی ورود زنان به ورزش‌گاه) » !

- همه و همه استناد می‌کنند به یک سخنرانی که گفته‌است ما دوست مردم اسرائیل‌ایم؛ سخنانی که چنان آب‌وتاب‌اش دادند که کار به رهبری رسید و مثل همیشه جریانی بجای نفی دیگران با استدلال، خود را پنهان کردند پشت رهبری و از او مایه گذاشتند و البته بازهم می‌گذارند.

در همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری (تیرماه۸۷) این جناب می‌گوید: « ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است. هیچ ملتی در دنیا دشمن ما نیست این افتخار است. ما مردم آمریکا را از برترین ملت‌های دنیا می‌دانیم. »
و یا همان‌جا در همان‌ همایش می‌گوید : « دوره آنکه کسی بخواهد دینی را بر دنیا حاکم کند گذشته است دنیای امروز گوش‌هایش بیشتر از همیشه تاریخ باز است که زیباترین پیام‌ها را بشنود. امروز منطق الهی و انسانی، دامنه‌ساز و افق‌پرداز در دنیا خریدار دارد. هر منطقی که بتواند در آینده نزدیک ادبیاتی داشته باشد که ۳ عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظیم کند از نظر آیین و مکتب، آینده از آن اوست. »

حالا بجای جاروجنجال و هیاهو بیایید روی حرف‌ها حرف بزنیم؛ ببینیم کجایش اشتباه است که باید این‌گونه هجمه‌اش کنیم و او را یکی از مهره‌های کودتای مخملی بنامیم! بی‌خود در نمازجمعه و رسانه‌های بی‌عرضه‌ای که دارید هوچی‌گری راه نیاندازید، حرف بزنید با استدلال نه بسان حسین‌آقای شریعت‌مداری نیمه‌پنهان افشا کنید و لیبل بچسبانید.

من به‌خاطر ولایت‌پذیری احمدی‌نژاد به او رأی ندادم که حالا بخواهم با روزشمار الف و جنجال‌های رسانه‌ای، رأیم را پس بگیرم؛ همان‌گونه که ملاکم برای رأی ندادن به میرحسین و کروبی هم همین نبود؛ که اگر این شرطم بود، لاریجانی، قالی‌باف و رضایی و ناطق جلوتر از اویند حداقل در حرف و سخن! والبته شک ندارم در این خصلت‌اش البته تا به امروز و خداوند از آینده باخبرست.

من از آن‌هایی نیستم که می‌گویند "احمدی‌نژاد و لاغیر" و این به‌وضوح در پست‌های پیشین‌ام عیان است (+ و +) اما آنچه که من می‌دانم آن‌ست که راستی‌های سنتی مدت‌هاست دیگر میان مردم مقبولیت ندارند و این را باید بدانند؛ باید بدانند که دیگر با خطبه‌های آتشین نمازجمعه و بگیروببندهای ارشادی و چوب و چماق بسیجی‌ها نمی‌شود مملکت را اداره کرد.
معتقدم گفتمان انقلاب اگر می‌خواهد تسری پیدا کند و بتواند جامعه امروز ایران را کنترل کند باید غیر از اینکه ادبیات‌اش را تغییر دهد در بعضی امور به‌کلی تجدیدنظر کند، اموری که تابه‌امروز به سادگی از کنارش گذشته بودند.

شادی‌های پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

محمود! این اول راه‌ست، پا پس نکش!
سهم‌خواهی آنانی که سال‌هاست مقبولیت در بین مردم عادی ندارند به زودی برطرف نمی‌شود، گواینکه تازه فرصت را مغتنم دیده‌اند و حالا که فشار مخالفان زیاد شده است دندان تیز کرده‌اند.
آنان احمدی‌نژادی را می‌خواهند که فحش‌خورش ملس باشد و ملت برایش جُک بسازند
کارهای دردسردار را انجام دهد و عواقبش را برای خودش بخرد اما مدیران میانی و بالایش را از جبهه آنان برگزیند و کارها را دست آن‌ها دهد، حتی بدو حق نمی‌دهند که نزدیکان فکری‌اش را سهیم کنید در سیستم مدیریتی‌اش!

شخصاً معتقدم بهترین جا برای اسفندیار رحیم مشایی همان معاونت گردشگری و میراث فرهنگی بود ونه معاون اولی اما به‌هیچ عنوان نمی‌توان قبول کنم که این‌قدر دست و پای رئیس‌جمهوری را ببندند که حتی نتواند معاون برای خود برگزیند
این احمدی‌نژاد سال‌هاست با ثمره، زریبافان، علی‌آبادی، مشایی، سعیدلو و ...  کار کرده است، گرچه مدیریت اینان بالا و پایین دارد اما به آنان اعتماد دارد و این اولین اصل مدریتی‌ست که در نزدیک‌ترین حلقه مدیریتی معتمدان جای می‌گیرند.

می‌شود یک‌نفر برای ما این مردم‌سالاری دینی را توضیح دهد که چگونه درآن می‌شود یک رئیس‌جمهور ۲۴میلیونی حق نداشته باشد یک معاون برای خودش انتخاب کند؟
گویا همه بیش از پرزیدنت منتخب، مصلحت‌اش را می‌دانند!
بی‌خود نیست که رئیس همه مصلحت‌سنجان مخالف اصلی اوست.



پی‌نوشت:
این سه زاویه متفاوت نسبت به این قضیه هم خواندنی‌ست
 
تا محو نشده‌اید توبه کنید /  بازخرید چند میلیارد دلاری /  تئوری رسانه‌ای احمدی‌نژاد

 

  • صدرا مجد

شروعش مهم نیست قمری باشد یا شمسی ویاحتی میلادی
وقتی حس‌اش می‌کنی که دارد یک‌سال می‌شود همان‌وقت، وقت‌اش است
حالا روی حساب‌ قمری‌ شده است موقعش و ۱۰-۱۱روز تا شمسی‌اش مانده باشد

تب داشتم
نمی‌دانم چند درجه؛ معلوم هم بود، آن کله کچل با آن آفتاب داغ،
آن دشداشه گشاد با آن باد کولرها که مستقیم می‌خورد بر فرق سر؛
تازه شانس آورده بودم نشکسته بود پوسته‌اش!
شب آخر بود
فردایش را هم داشتیم کامل و حتی تا سحر پس‌فردایش را،
اما گویی آن‌شب، حکم شب ِ کامل ِ آخر را داشت؛ اما مگر می‌گذاشت آن تب و مگر گذاشت

درست در همان چند دقیقه که کنارم بود
بیاد تمام آن تک‌تک ثانیه‌های ۸سالی که با هم بودیم
نمی‌دانم چرا من، بی‌خود و بی‌جهت فکر ‌کردم دیگر تمام شده است!
گویا بخاطر دعایی بود که برای‌اش کرده بودم و شاید او برایم نکرده بود، شاید!

اما از همان روز و همان وقت و همان لحظه
در همان حال تب و همان مکان و خاک شریف
گویا مطمئن شده بودم؛ حالا چه فرق می‌کند تا شهریور طول کشید
تو بگو
اگر هذیان بود و یاوه‌گویی بیمار تب‌دار؛ پس چرا اتفاق افتاد؟ 

Wacko jacko

And It Doesn't Seem To Matter
And It Doesn't Seem Right
Cause The Will Has Brought No Fortune
Still I Cry Alone At Night
Don't You Judge Of My Composure
Cause I'm Lying To Myself

باز خدا روح این مایکل را شاد کند که این‌قدر شرف داشت که مرگ‌اش
تیتریک رسانه‌های جهان در طول این یک‌هفته ۱۰روز را عوض کند
تیتر یکی که چندین سال بود منتظرش بودند
و یاران امام برای‌شان انجام داده بودند

 

  • صدرا مجد

بعضی وقت‌ها خوبه که بعضی اتفاق‌ها بیافته تا بعضی چیزها دوباره و یا شاید هزارباره برای آدم تکرار بشه تا توی اوون ته‌توهای مغزش ثبت بشه و فراموشش نشه؛ هیچ‌‌وقت!

بعضی وقت‌ها خط‌ها روشن می‌شود و حرف‌ها رو، معلوم می‌شه کی به کیه.
بعضی وقت‌ها بد نیست بدانیم  تمام کسانی که در انتخابات شرکت می‌کنند، معتقد به نظام نیستند گرچه پذیرفته‌اند که باید در چارچوبی که برای‌شان تعیین شده بازی کنند و بعدش هم بشنوند که رای به نظام بوده است.
بعضی وقت‌ها بپذیریم که مملکت قانون دارد و همه نگران نگه‌داشتن این چارچوب‌اند، نه فقط ما.
بعضی وقت‌ها حرف بزرگ خانواده دل‌سوزانه است و پذیرشش متانت می‌خواهد و اندکی گذشت، اما ماحصلش به نفع همه است.
بعضی وقت‌ها بدانیم لازم نیست برای پیروزی فضا را دوقطبی بکنیم و همه را خودی و بی‌خودی.
بعضی وقت‌ها خوب است نگران باشیم که چرا مابین فرهیختگان با توده ملت‌مان این‌قدر فاصله است در انتخاب؟
بعضی وقت‌ها خوب نیست که قبل اعلام نتیجه نهایی و رسیدگی به تخلفات، رسما از بالا و قاطع بگوییم این‌چنین است و لاغیر.
بعضی وقت‌ها انصاف خوب است، هروقت مردم نگاه‌شان هم‌سو با ماست، خوب‌اند و وقتی هم نیست تحمل داشته باشیم و برویم ببینیم مشکل‌مان کجاست.
بعضی وقت‌ها چقدر احساس میشود که رسانه‌های رسمی، مخالفان را به رسمیت نمی‌شناسند و این‌را باید از زبان رئیس مجلس فعلی‌ای بشنویم که در ده‌سال صدارت‌اش بر عام‌ترین رسانه، ذره‌ای انعطاف نداشت!

چقدر تلنگر خوب است، حتی اگر درد داشته باشد

بعضی وقت‌ها چقدر راحت مردم‌مان، تأکید می‌کنم مردم خودمان که اعتراضی دارند ولو اشتباه، را وصل می‌کنیم به صهیونست‌ها و منافقان؛ ضد ولایت فقیه می‌خوانیم‌شان و اوباش قلم‌دادشان می‌کنیم.
بعضی وقت‌ها ظرفیت شکست و حلم پیروزی چقدر نیاز است و ضروری، ولو اینکه نتیجه ۲بر۱ شده است نه ۱۰برهیچ!
بعضی وقت‌ها لفظی توی مایه‌های عذرخواهی چقدر می‌تواند مؤثر باشد و آرامش‌بخش.
بعضی وقت‌ها باید قبول کنیم که ۳۰سال است هنوز نتوانسته‌ایم صدای مخالف را بشنویم و تحمل کنیم؛ ۳۰سال است یک روش مشخص برای رهاشدن فریادهای معترضان ازطریق مدنی و قانونی نجسته‌ایم و نمی‌خواهیم هم بجوریم!
بعضی وقت‌ها دلواپسی بد نیست که نسل جدید از بین دانش‌آموختگانند و کم‌کم روستایی‌ها و اینترنت ندیده‌ها و سنتی‌ها دیگر نقشی پُررنگ در تعیین سرنوشت این نظام نخواهند داشت.
بعضی وقت‌ها بد نیست چشم‌مان را باز کنیم و ببینیم که ایران فقط ما وبلاگ‌بازها نیستیم.
بعضی وقت‌ها چقدر تلنگر خوب است، حتی اگر درد داشته باشد

بعضی وقت‌ها آدم می‌فهمد که با قطع شدن پیامک‌ها، چقدر تنها‌ست؛ ته‌نای‌تهنا !
البته همه‌ی این بعضی وقت‌ها تاوقتی بعضی‌اند پابرجایند

 

  • صدرا مجد

نمی‌خواستم سیاسی بنویسم، شرط کرده بودم اما نمی‌شود گویا
این‌قدر روی مراکز حساس عصبی‌یمان رژه می‌روند که نمی‌شود
دوستانم نهیب می‌زنند و به سخره می‌گیرند که
 در این وانفسای صفین مانند، چه درد اخلاق گرفته‌ای و منافق شده‌ای
امروز روز جراحی نظام است
روز کندن جرثومه‌های فساد از بدن انقلاب برای رشد و تعالی‌اش

 

من هیچ‌وقت دروغ‌گو و فریب‌کار نخواندمش چنان‌که این خدایگان تحریف و جنجال می‌خوانندش، گرچه بی‌جا و اشتباه بسیار سخن گفت‌ست
اما به راحتی هم نمی‌توانم از خصوصیت اخلاقی‌اش که طبیعتاً بازخورد در رفتار و تصمیم‌گیری‌هایش دارد، بگذرم:
او غد است و یک دنده  /  عذرخواهی در دهانش نیست  /  دوست دارد رقبایش را بکوبد  /  نقطه ضعف‌های دیگران را بزرگ می‌کند تا خود بزرگ شود  /  تک‌روست و کارشناسان را زیاد دوست ندارد  /  لطافتی در رفتار با دوستان‌اش به‌چشم نمی‌آید / خود را کارشناس‌تر از همه می‌داند
و البته این همه در کنار هزاران صفت خوب دیگرش...

 


 سیاست‌هایشان همیشه شل‌کن-سفت‌کن بودست
فکرش را کرده‌اید شنبه ۲۳خرداد۸۸ قرار است چه شود؟
آهای با شماها هستم که
ادعای امر به ‌معروف و نهی از منکر دارید
شما که شب‌های جمعه دم ۳۳پل
پارچه می‌زنید و راه‌نمایی می‌کنید به سمت مینی‌بوس
شماها که آزادی و شادی ملت را
به اشتباه، گناه و فحشا می‌دانید
اگر این‌ها منکر است و باید جلویش را می‌گرفتید
کجا بودید این شب‌ها
این شب‌های به نام آزادی
رقص و شادی و پای‌کوبی
حالا می‌خواهید چه کنید؟
از بس نشاط و آزادی را از جوانان گرفته‌اید
وقتی اندکی فشار را برمی‌دارید
چنان از کنترل خارج می‌شود
که ماحصل‌اش فقط و فقط
سرخوردگی خود جوان‌ها خواهد بود

 


مشکل ما این است که صداقت داریم، وقتی کاندیدای منتخب‌مان اشتباه می‌کند، ساکت نمی‌نشینیم؛ وقتی بی‌تدبیری می‌کند؛ وقتی برای تخریب شخصیت رقیب‌اش مدرک همسرش را رو می‌کند و بهانه دست‌شان می‌دهد؛ وقتی هاله خود ساخته‌اش را وقیحانه تکذیب می‌کند؛ وقتی تورم نقطه‌به‌نقطه را تحویل مردم می‌دهد و مهم‌تر از همه
وقتی خودسرانه و مشکوک برای ایجاد فضای دوقطبی و افزایش رأی‌هایش، نام‌هایی را می‌برد که سال‌هاست مردم کوچه و بازار می‌برند و متهم‌شان می‌کند به فساد؛ وقتی دم از مبارزه با فساد می‌زند و تنها نام فاسدان حامی رقیب‌اش را می‌گوید
آرام نمی‌گیریم و برنمی‌تابیم
فقط همین

 

اما آنها هیچ‌وقت چنین نبوده‌اند
می‌گویند دروغ می‌گوید، اما خودشان دروغ‌گوترین‌اند
لحظه‌ای و فقط لحظه‌ای را در این چهارسال برای توهین به منتخب ملت از دست نداده‌اند
حالا شده‌اند حامی اخلاق و صداقت!
همسر به احتمال وزیر آینده‌اش را همه‌جا دنبالش می‌برد و از او استفاده تبلیغاتی می‌کند اما خدشه به ارتقا دانش‌یاری به استاد‌یاری‌اش را ناموسی جلوه می‌دهد، تـُف به این غیرت؛ استفاده ابزاری از توهین به ناموس ! رقیب خود را دروغ‌گو، رمال، فریب‌کار و دیکتاتور می‌خواند و می‌گوید اوست که توهین می‌کند نه من!

رای نیاوردن احمدی‌نژاد مسلماً از دست رفتن انقلاب و نظام نیست، چرا؟ چون‌که ۱۲سال پیش هم همین را می‌گفتند و چنان نشد
من معتقدم، اگر آن‌وقت ناطق رأی آورده بود می‌بایست اکنون برسر قبر نظامی که به‌خاطر خفقان و جدایی ملت و مردم‌اش نابود شده بود، گریه می‌کردیم

حال مائیم و این چهار تن، دوستی می‌گفت
چرا فقط بقیه باید احساس خطر کنند
چرا ما احساس خطر نکنیم که بعد ۳۰سال از انقلاب‌مان باید یکی از این ۴تن را انتخاب کنیم!

مرگ‌بر هاشمی منافق / سیاستو رها کن سبزی‌فروشی واکن / موسوی موسوی عروسک هاشمی / این‌هفته‌و‌اوون‌هفته  محم.د حموم نرفته / پرونده‌ها رو میزه هی میگه چیزه چیزه / احمدی کم آورده  از شهرستان آورده / رئیس‌جمهور بیکاره  سیب‌زمینی می‌کاره / مرگ بر دیکتاتور   چه شاه باشه چه دکتر /  آزادی اندیشه با چیزوچیز نمیشه / هر کی‌که بی‌سواده  با احمدی‌نژاده

فکر نمی‌کنید قرارست بعد این شور و التهاب بی‌جای انتخاباتی در شهر، بازهم زندگی کنیم آن‌هم با هم! قرار نیست چهار سال آینده این آقای چیزچیز رئیس جمهور مملکت اسلامی باشد و یا آن آقای دروغ‌باف
پس لطفا کمی اخلاق و متانت
فقط کمی

پس نوشت

بعد از نامه تاریخی هاشمی رفسنجانی به رهبری و تهدید تلویحی به آشوب‌های خیابانی مردم بازار نامه‌ها داغ شده است

کروبی برای هاشمی می‌نویسد: +
 «...متاسفانه برخی از نزدیکان و بستگان شما با شایعه‌پراکنی قصد دارند یکی از دو صدای اصلاح‌طلبان در انتخابات را خاموش کنند...»

سید مهدی شجاعی در نقد احمدی‌نژاد می‌گوید: +
«...شان و جایگاهی که مردم ما برای اخلاق و نجابت و مظلومیت قائلند همه قواعد و مناسبات دیگر را تحت الشعاع قرار می‌دهد...»

و در آخر وحید جلیلی هم نامه‌ای در جواب سیدمهدی شجاعی می‌نگارد: +
«...من کسی را که از سکوت یا تعریف از هاشمی شروع کرده و به جهاد با اشرافیت سیاسی رسیده ترجیح می‌دهم برکسی که از "شازده "شروع می‌کند و امروز با رزیتا خاتون و شازده هم جبهه می‌شود...»

گویا قراراست خیلی اتفاق‌ها بیافتد...

 

  • صدرا مجد


ای مرد واقعاً از جنس مردم
با همان شیوه زندگی و همان شیوه استدلال
دوست‌دار حماسه و شور و افشا
پُرکار و ساده و پاک و پراشتباه
دیگر دوستت ندارم
فقط همین

 

تمام ۹۰دقیقه را راه می‌رفتم، تمامش را
گاهی دست‌هایم را دو وَر صورتم می‌گذاشتم، گاهی پشت سرم و گاه روی صورتم
ضربان قلبم گمانم از ۱۲۰هم گذشته بود
تا صبح نتوانستم بخوابم، بعد دو ساعتی بحث، از بعضی بچه‌ها خبرهای شهرهای مختلف و خیابان‌ها را گرفتم، سایت‌ها را سر زدم، همه‌اش با هم شد ۳ونیم بامداد
به زور نشستم یک اپیزود دیگر از LOST را دیدم، نیمه رهایش کردم، دوباره سایت‌ها را بالا و پایین کردم تا بالاخره صدای اذان بلند شد؛ نمازم را خواندم، تفألی به قرآن زدم:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ... اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ
اى آنان‌که ایمان آورده‏اید دورى گزینید از بسیارى پنداشت‌ها زیرا پاره‏اى از گمان‌ها گناه است ... پس بترسید از خدا، هماناکه خدا توبه‌پذیر و مهربان‌ست (سوره حجرات آیه۱۲)

باورم نمی‌شد، یکّه خوردم؛ پیامک سحرگاهانه‌ام را فرستادم و خوابیدم
به امید اینکه کاش ظهر که بیدار می‌شوم همه‌چیز خواب بوده باشد!

دیگر دوستت ندارم، فقط همینچهارشنبه هر چه بود و هرچه شد
من دیگر تو را رئیس‌جمهور مکتبی نمی‌خوانم
اگر برایم شجاع باشی و کله‌شق، اگر محبوب ضد امپریالیست‌ها باشی و ملت، اگر ۲۴ساعت شبانه‌روزت را هم کار کنی
حتی اگر ۲۲خرداد۸۸ هم به تو رأی دهم
حداقلش این‌ست که دیگر محبوب من نیستی
می‌دانم به این‌جایت رسیده بود؛ قبول دارم ۴سال هرچه که لیاقت خودشان بود، نثار تو کردند؛ احترام تو که هیچ، ۱۷میلیون رأی‌دهنده به تو و ملت ایران را هم نگاه نداشتند؛ می‌دانم اگر بجای تو بودم ذره‌ای هم نمی‌توانستم این همه هجمه را  تحمل کنم
اما
تو رئیس‌جمهور بودی، می‌فهمی یا نه!؟

تهمت‌هایت به هاشمی را بپای شجاعتت گذاشتم، به‌پای حرف‌های خفته یک نسل، بهایی که نظام باید می‌پرداخت به سبب مصلحت‌اندشی بیهوده‌اش، فداکردن حق به پای چند نفر.
راستی چندسال از دستور آقا برای مبارزه با مفاسد می‌گذرد؟

اما آن لحظه رو کردن مثلا مدرک زهرا رهنورد را چه کنم؟
یادت هست وقتت تمام شد، گفتی: «... بگم، بـــگـــم، ... باشه برای دور بعد » برق چشمان و نیش‌خندت را خودت ندیدی!
دستم را روی صورتم گرفتم و داد زدم:  « نــــــــــــــــه »
برایت دعا کردم، پیش خدا شرط کردم که اگر دوستت دارد این فرصت را به تو ندهد؛ ده دقیقه آخر هم تمام شد، داشت باورم می‌شد که دوستت دارد؛ همان لحظه، گفتی : « ... فقط یک جمله، این خانم را ... » وای خدای من!

۱۲دقیقه پایانی را میرحسین به‌نفع خود تمام کرد، تمام جواب‌های نداده به سوال‌های تو را فقط و فقط به‌سبب بی‌خردی تو که مساله را شخصی کردی و گندزدی؛ به نفع خود و هاشمی، آن‌هم با اخلاق‌مداری و صداقت پیشه‌گی تمام کرد!

خرافه‌گرایی، سطحی‌نگری، خیال‌پردازی، غیر عادی و غیره منتظره، دیکتاتور،  معاون اجرایی پرونده‌ساز،  مدیریت هیجانی بی ثبات، نمایشی و شعاری، خودمحوری و قانون‌گریزی، روزمرگی و سطحی‌نگری‌ها، مردم را خوارکردن و برای یک نامه به دنبال ماشین خود کشیدن
این‌ها فقط سیل توهین‌های همان ۱۲دقیقه پایانی بود، گذشته از تمام این ۴سال، حالا شده‌اند آقای اخلاق و پاک‌دامنی!
وهمه‌اش بخاطر بی‌تدبیری و بهتر بگویم بی‌اخلاقی توست

دوتا تئوری داشتم
تمام شب را روی  آنها و البته سومی که اتفاق ‌افتاد فکر می‌کردم
میرحسین، کروبی، رضایی به سبب اهانت و بی‌اخلاقی هرسه باهم انصراف می‌دهند
طبق قانون، انتخابات دو هفته عقب می‌افتد تا یک کاندیدای دیگر بیاید
وآن‌جاست که هاشمی وارد گود می‌شود و یا حتی خاتمی!
به‌نظرم مسخره است؛ روی تئوری دوم کار کردم
فردا آقا زیر پــِل احمدی‌نژاد را می‌زند، به سبب عدم رعایت اخلاق و چارچوب‌ها نظام، عدم صلاحیت‌اش را اعلام می‌کند؛ هاشمی استوانه نظام است.
اما این یکی مسخره‌تر است.
صبح ۱۴خرداد همان تئوری سوم اتفاق می‌افتد، یکی به نعل یکی به میخ، بنده خدا ره‌بر

کلی پست انتخاباتی داشتم
از تحریمی‌‌ها حرف زدن و حق آنها برای رأی ندادن / مقایسه میرحسین و احمدی‌نژاد / هفت نکته برای رأی دادن به میرحسین! تا آخرین مطلبی‌که میرحسین اصول‌گراتر از آن است که کوچولوهای دهه شصت ندیده امروز برای او دست‌بند سبز، دست می‌کنند.
اما همگی به باد رفت، مهم نیست
یک کلمه هم نخواهم نوشت
برای کی؟ برای تو؟ برای چه؟

 

  • صدرا مجد

 

بنگر به جماعت مانده به‌پا، به سه تن، من و روح خدا و خدا
فَکَفَیْتُ به عَلَماً و کَفی، نبود که نماز مرا شکنی

خم و می، نی و عاشق و نور خدا، ره میکده‌ای به از این بنما
زکنار تو از چه روم به کجا، که نموده به پا چو تو انجمنی؟

به دمی بنشسته غمت به دلم، مگرم که سرشته شدی به گِلَم
مگرم که تو روح خدا شده‌ای، که دمیده خدا به دمی به تنی

بشکن، بشکن به سخن دل من، بکُشش بکشش به فنون و فتن
که فغان نکند چو تواش بکشی، که صدا نکند چو تو می‌شکنی

بت من بشکستی و خود شده‌ای بت من، بت من! تو چه بت‌شکنی
فَکأَنَّ لَأَنْتَ کَبیرُهُمُ، فَکَسَرْتَهُمُ بیَد ٍ قَمَن ٍ

Orginal Picture by Hossein Salmanzade

پی‌نوشت

چند بیت بالا از «احمد محبّی آشتیانی» ست
از اولین فارغ‌التحصیل‌های سمپاد که حالا برای خودش دکتر شده است و گویا از مشاوران امور نخبگان شورای عالی انقلاب فرهنگی
این شعر را با نام «رکض‌الخیل» همان سال‌های آخر دهه ۶۰ گفته است؛ می‌توانید کاملش را در کتاب «هفت سپهر» پیدا کنید؛ کتابی که گزیده هفت ‌شب‌شعر انقلاب اسلامی در مدرسه علامه‌حلی است
شعرهای نابی از آرش ابوترابی، رضا امیرخانی، سعید شریعتی،... و او

شعر وزن‌اش سنگین است، خواندنش مشکل اما دل‌نشین، این چند بیت‌اش را بیشتر دوست‌داشتم

این شعر «چرا گریه کنیم؟» محمدعلی بهمنی را در هبوط بخوانید

این روزها این‌قدر همه‌جا ۳۰یا۳۰ شده است که هیج جای نفس کشیدنی نیست
از کامنت‌ها و ایمیل و خبرها بشود فرار کرد، پیامک‌ها را خوانده و نخوانده Delete کرد
این صداوسیما را نمی‌شود، البته وقتی هنوز بعد ۳۰سال بقای نظام ما به حضور حداکثری‌ست
طبیعی هم هست، چه فرقی می‌کند
یکی می‌گوید
انتخابات دهم ای شیعیان، صفین ماست   شال سبز قاسطین ...
دیگری بگوید
نصرمن‌الله‌وفتح‌ان‌قریب  مرگ‌ بر این ...
آخرش چیست؟

بعد از پی‌نوشت!

الان ساعت ۳ونیم بامداد است، نمی‌دانم چه بگویم؛ چقدر دلم تنگ شده است برای‌ت امام!

 

  • صدرا مجد

انتخابات رنگـُ وارنگی ما
{روان‌شناسی رنگی-تطبیقی کاندیداهای دوره ۱۰م}

 

کم پیش می‌آید زندگی‌شان آشفته و بی‌هدف باشد {درست مثل این ۲۰سال که هیچ خبری ازشان نبود جز نمایش‌گاه‌های نقاشی}

 دیگران برای گرفتن راهنمایی پیش‌شان می‌آیند {این ۳-۴دوره انتخابات اخیر را یادتان هست که}

 مهم است که برای خود برنامه‌ی روزانه داشته باشند {خیلی مهم است مهندس! برنامه، نه انتقاد از این چهار سال فقط}

 ارج نهادن به آیین گذشته برای‌شان باارزش است {افتخارات دهه شصت را می‌گوید حکماً}

 رنگ سرد، نماد طبیعت {این یکی را بدجور از شخصیت شوما و همسر مکرم برداشت کرده است}

 نشان‌گر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت {آخری را باید خودتان پاسخ‌گو باشید نه من}

 فضای کاری سبز رنگ، دردهای دستگاه گوارش را کاهش می‌دهد {واین برای جمعیت ما که ۱۰-۲۰درصدشان بیماری گوارشی دارند، خیلی مهم‌ست}


 زندگی با همه‌ی سختی‌ها و گرفتاری‌هایش برای‌شان خوش‌آیند است {راستی از پسرتان چه خبر؟}

دیگران آنها را شخصیتی رک و بی‌آلایش می‌دانند و به همین سبب دوست‌شان دارند {فدای برادر}

روحیه‌ی سرکش‌شان نمی‌گذارد یک‌جا پای‌بند شوند و می‌خواهند درمیان مردم نیز نامی شوند {البته تا وقتی آقا هاشمی اجازه بدهند}

 احساس آرامش را به ذهن می‌آورد و معمولاً نشان‌گر صلح‌ست و امنیت و نظم {فکر کنم این‌جا روان‌شناس با ۸سال جنگ و فرمانده‌دهی سپاه زیاد آشنایی نداشته است}

می‌تواند احساس غم، درون‌گرایی یا گوشه‌گیری را در بعضی افراد به وجود آورد {مواظب باش برادر محسن}

باوجودی که از محبوب‌ترین رنگ‌هاست اما کم‌ اشتها را برمی‌انگیزد {آخی! چرا؟}

معمولاً نشانه فاسد و سمی‌بودن غذا است {خطرناک شد قضیه}


در هر چیزی تنها میزان بالای آن می‌تواند خوشنودش کند {منظورش خواب دم صبح ۴سال پیش بوده گویا}

 رفتار و سخن‌شان چنان زیبایی‌ای در خود دارد که کم پیش می‌آید کسی خوب بشناسدشان {دقیقا همه شیفته حرف‌زدن شیخ‌اند}
 تیزهوش و خوش‌بین هستند  {دومی را که کاملا درست گفته اما گویا در اولی...}
 به‌خاطر زنده‌دلی، همیشه دوروبرشان پر از دوستان خواهدبود {دوستان!}
 بیش‌تر از بقیه رنگ‌ها، چشم را خسته می‌کند {خصوصا چشم دوستان اصلاح‌طلب را}
 بااینکه یک رنگ شادست اما بچه‌ها در اتاق‌های زردرنگ بیشتر گریه می‌کنند {پس باید بی‌خیال مهدی چنجر شد،حال گریه بچه نداریم}
 بااینکه روحیه‌ی شادی دارند اما شادمان نخواهند بود مگر با تقسیم شادی‌های‌شان با دیگران {آخرش باید شادی‌ را بگذاری برای مهندس}


خودخواه هستند و برای رسیدن به هدف‌های‌شان دیگران را له می‌کنند {دکتر! اولی را که درست گفته اما ناقلا دومی چطور؟}

این‌گونه اشخاص تند و سرکش‌اند و در عین‌حال فعال، شجاع و کمی عجول {وای چه می‌کنه این روان‌شناسی}

به‌وجود آورنده احساس شور و هیجان {این هم اثبات مدعای گویندگان پرزیدنت پوپولیستی}

 تحریک‌کننده احساس خشم و عصبانیت {این یکی را برای هاشمی‌یون گفته گویا}

 قضاوت‌‌های عجولانه در مورد دیگران اغلب سبب از بین‌رفتن دوستی‌های‌شان می‌شود {اصلا انگار این روان‌شناسان از روی قیافه محمود این‌ها را گفته‌اند}

 کسی که به این رنگ علاقه دارد هرگز نمی تواند در زندگی بی‌تفاوت باشد {مثل ۲۰سال گذشته دیگران}

 سبک رهبری آنان سلطه‌جویانه، ارباب‌گونه و گاه ستیزه‌جویانه و تجاوزکارانه است {خوب یه‌باره بگو احمدی‌نژادانه دیگه}

پی‌نوشت
- همه بحث‌های روان‌شناسانه را از لینک‌های صفحه اول سرچ گوگل با عبارت "روانشناسی رنگ" برداشته‌ام، نمی‌شد رفرنس مشخص داد.
- سعی کردم بی‌طرفانه باشد؛ در تعداد کلمات کاندیداها شد، اما محتوا گویا نه!
- هفتمین مرد یا بازهم ششم (۲) :  شما فکر می‌کنید، کی از روی کی تقلید کرده!؟
- هفتمین مرد یا بازهم ششم (۱) :  تاریخ فراموش می‌شود گاهی!؟

 

  • صدرا مجد