هفتمین مرد یا بازهم ششم (4) - آخر
ای مرد واقعاً از جنس مردم
با همان شیوه زندگی و همان شیوه استدلال
دوستدار حماسه و شور و افشا
پُرکار و ساده و پاک و پراشتباه
دیگر دوستت ندارم
فقط همین
● ● ●
تمام ۹۰دقیقه را راه میرفتم، تمامش را
گاهی دستهایم را دو وَر صورتم میگذاشتم، گاهی پشت سرم و گاه روی صورتم
ضربان قلبم گمانم از ۱۲۰هم گذشته بود
تا صبح نتوانستم بخوابم، بعد دو ساعتی بحث، از بعضی بچهها خبرهای شهرهای مختلف و خیابانها را گرفتم، سایتها را سر زدم، همهاش با هم شد ۳ونیم بامداد
به زور نشستم یک اپیزود دیگر از LOST را دیدم، نیمه رهایش کردم، دوباره سایتها را بالا و پایین کردم تا بالاخره صدای اذان بلند شد؛ نمازم را خواندم، تفألی به قرآن زدم:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ... اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ
اى آنانکه ایمان آوردهاید دورى گزینید از بسیارى پنداشتها زیرا پارهاى از گمانها گناه است ... پس بترسید از خدا، هماناکه خدا توبهپذیر و مهربانست (سوره حجرات آیه۱۲)
باورم نمیشد، یکّه خوردم؛ پیامک سحرگاهانهام را فرستادم و خوابیدم
به امید اینکه کاش ظهر که بیدار میشوم همهچیز خواب بوده باشد!
● ● ●
چهارشنبه هر چه بود و هرچه شد
من دیگر تو را رئیسجمهور مکتبی نمیخوانم
اگر برایم شجاع باشی و کلهشق، اگر محبوب ضد امپریالیستها باشی و ملت، اگر ۲۴ساعت شبانهروزت را هم کار کنی
حتی اگر ۲۲خرداد۸۸ هم به تو رأی دهم
حداقلش اینست که دیگر محبوب من نیستی
میدانم به اینجایت رسیده بود؛ قبول دارم ۴سال هرچه که لیاقت خودشان بود، نثار تو کردند؛ احترام تو که هیچ، ۱۷میلیون رأیدهنده به تو و ملت ایران را هم نگاه نداشتند؛ میدانم اگر بجای تو بودم ذرهای هم نمیتوانستم این همه هجمه را تحمل کنم
اما
تو رئیسجمهور بودی، میفهمی یا نه!؟
تهمتهایت به هاشمی را بپای شجاعتت گذاشتم، بهپای حرفهای خفته یک نسل، بهایی که نظام باید میپرداخت به سبب مصلحتاندشی بیهودهاش، فداکردن حق به پای چند نفر.
راستی چندسال از دستور آقا برای مبارزه با مفاسد میگذرد؟
اما آن لحظه رو کردن مثلا مدرک زهرا رهنورد را چه کنم؟
یادت هست وقتت تمام شد، گفتی: «... بگم، بـــگـــم، ... باشه برای دور بعد » برق چشمان و نیشخندت را خودت ندیدی!
دستم را روی صورتم گرفتم و داد زدم: « نــــــــــــــــه »
برایت دعا کردم، پیش خدا شرط کردم که اگر دوستت دارد این فرصت را به تو ندهد؛ ده دقیقه آخر هم تمام شد، داشت باورم میشد که دوستت دارد؛ همان لحظه، گفتی : « ... فقط یک جمله، این خانم را ... » وای خدای من!
۱۲دقیقه پایانی را میرحسین بهنفع خود تمام کرد، تمام جوابهای نداده به سوالهای تو را فقط و فقط بهسبب بیخردی تو که مساله را شخصی کردی و گندزدی؛ به نفع خود و هاشمی، آنهم با اخلاقمداری و صداقت پیشهگی تمام کرد!
خرافهگرایی، سطحینگری، خیالپردازی، غیر عادی و غیره منتظره، دیکتاتور، معاون اجرایی پروندهساز، مدیریت هیجانی بی ثبات، نمایشی و شعاری، خودمحوری و قانونگریزی، روزمرگی و سطحینگریها، مردم را خوارکردن و برای یک نامه به دنبال ماشین خود کشیدن
اینها فقط سیل توهینهای همان ۱۲دقیقه پایانی بود، گذشته از تمام این ۴سال، حالا شدهاند آقای اخلاق و پاکدامنی!
وهمهاش بخاطر بیتدبیری و بهتر بگویم بیاخلاقی توست
● ● ●
دوتا تئوری داشتم
تمام شب را روی آنها و البته سومی که اتفاق افتاد فکر میکردم
میرحسین، کروبی، رضایی به سبب اهانت و بیاخلاقی هرسه باهم انصراف میدهند
طبق قانون، انتخابات دو هفته عقب میافتد تا یک کاندیدای دیگر بیاید
وآنجاست که هاشمی وارد گود میشود و یا حتی خاتمی!
بهنظرم مسخره است؛ روی تئوری دوم کار کردم
فردا آقا زیر پــِل احمدینژاد را میزند، به سبب عدم رعایت اخلاق و چارچوبها نظام، عدم صلاحیتاش را اعلام میکند؛ هاشمی استوانه نظام است.
اما این یکی مسخرهتر است.
صبح ۱۴خرداد همان تئوری سوم اتفاق میافتد، یکی به نعل یکی به میخ، بنده خدا رهبر
● ● ●
کلی پست انتخاباتی داشتم
از تحریمیها حرف زدن و حق آنها برای رأی ندادن / مقایسه میرحسین و احمدینژاد / هفت نکته برای رأی دادن به میرحسین! تا آخرین مطلبیکه میرحسین اصولگراتر از آن است که کوچولوهای دهه شصت ندیده امروز برای او دستبند سبز، دست میکنند.
اما همگی به باد رفت، مهم نیست
یک کلمه هم نخواهم نوشت
برای کی؟ برای تو؟ برای چه؟
- ۸۸/۰۳/۱۶