دل رمیده من هم، امام میخواهد
وقتی شعبان به نیمه میرسد، همیشه دلم میگیرد، نوشتنم نمیآید، گرچه یکجورهایی تولدم هم هست اما « دلِ شکسته، شکسته، چه مهربان چه قسی »
دوست دارم شعر بخوانم، Mediaای گوش کنم تا اینکه درباره وظایف منتظران، صفات یاران و دوستارانش و آنچه اتفاق میافتد و باید بکنیم تا بیافتد، بنویسم و بخوانم.
هیچکدامشان را دوست ندارم؛
شاید اسمش را بشود گذاشت شیعه سوسولی، شاید!
نمیدانم چرا واقعاً؛
دوستداشتن مگر چرا هم دارد!؟
هروقت توفیق رفیق راهمان میشد تا سری بر خاک آستان مبارکاش بسائیم، هدفنهای امپی۳ را میچلاندم در گوشم و مینشستم جایی که ملت را ببنیم تا این پانزده دقیقه را اشک بریزم
چقدر وقت است نرفتهام ج م ک ر ا ن
● ● ●
صلاح نیست دلی بشکند برای کسی
دل شکسته، شکسته چه مهربان چه قسی
درست نیست که همپای دل مندرسی
تمام عمر بگردی و بازهم نرسی
دلم برابر این خلق، آبرو دارد
مطهر است به خون خودش وضو دارد
به هر بهانهای که بگیری تو، خو دارد
دلم هنوز جوان است، آرزو دارد
بسان مست خماری که جام میخواهد
بسان عاشق پیری که کام میخواهد
بسان طفل صغیری که مام میخواهد
دل رمیده من هم، امام میخواهد
نمردهایم، نفس میکشیم، جان داریم
برای جنگ صلیبیش، ما توان داریم
اگرچه روی زمین، میل آسمان داریم
درون سینه دلی مثل کهکشان داریم
بیا و حیثیت نفس را دگرگون کن
بیا مرا ز دل من، بخواه و بیرون کن
بیا و چرخ معلق، بگیر و وارون کن
و بر جنازه پوسیده دلم خون کن
روایت است که شب، هور چون نمیتابد
و شب بهانه برای سحر نمییابد
و وقت خفتن این خلق، مه که میتابد
امام عصر دعا میکند، نمیخوابد
درست نیست که اشک از دو دیدهاش بارد
دعا کند، سر انگشتها فراز آرد
غم من و تو به قلب شکسته بسپارد
برای بخشش ما، سر به خاک بگذارد
صبور باش و تب هجر را تحمل کن
زمان مانده کم است، اندکی تأمل کن
دلت وسیله نما و به او توکل کن
درون باغ ولایت به سادگی، گل کن
دل شکستهتان از چه رو هراسان شد
که حکم، حکم خدا بود و عاقبت آن شد
دلش شکسته و دیگر شهید نتوان شد
اگرچه سخت، ولی میتوان که انسان شد
بیا برای دل دوست، همدمی بشویم
اگر زیاد نشد، لااقل کمی بشویم
خلیفه روی زمین، قطب عالمی بشویم
برای خویشتن خویش، آدمی بشویم
رضا امیرخانی ۳۶ساله را بعضیها با «مناو» و «بیوتن»اش میشناسند، بعضیها با ریاستاش بر انجمن اهل قلم، بعضیها با سرلوحههایش در لوح والبته بعضیها که سبقهاش را میدانند او را به شعرهایش؛ ذوقی که بهقول خودش دیگر نیست!
آنروزها بروبچههای علامهحلی هرسال شبشعر میگرفتند به مناسبت انقلاب، از بهمن۶۵ شروع کردند و مجموع هفت شبشعر را در مجموعهای بنام « هفت سپهر » نشر سمپاد چاپ کرد؛ هشتمین شبشعر از آن مجموعه را رفیقی شفیق و یاری دیروزی، روی نوار داشت؛ نوار کاستی که بعدها از داشپورت رنویی دزیده شد وما خوششانس بودیم که ریخته بودیماش روی پیسی! وقتی برای خود رضا میگفتیم مشتاق بود تا صدا و شعر خودش در پانزدهسال پیش بشنود.
متن پیادهشده شعر را میخواستم در ادامه مطلب بیاورم دیدم شد ۱۰صفحه! دوستداشتید فایل۹۸۰کیلوبایتی ۱۵دقیقه و ۲۶ثانیهاش را با فرمت ra دانلود کنید و بشنوید.
- ۸۸/۰۵/۱۵
خوش گذشت..
عیدت مبارک..
یا علی.