از «توبه نصوح» تا «لونا شاد» و «Scream of the Ants»
به لطف یکی از دوستان آخرین فیلم «محسن مخملباف» را دیدم، گرچه خیلی دیر؛ قصدم اصلاً نقد فیلم نیست، چون نه تخصصام است و نه علاقهای دارم، اگر دوست داشتید نقدهای نصفه نیمه زیر را میتوانید بخوانید:
●
●
اما فارغ از این نقد و تحلیل، نمیتوان به پدیدهای فراری از ایران بنام « محسن مخملباف » که روزگاری استاد سینمای ایران بود و شاید هنوز هم برخی برآن معتقد باشند، بیتفاوت باشیم. کارگردانی که صحنههای « بایسیکلران » ، « سلام سینما » ، « ناصرالدینشاه آکتور سینما » « استعاذه » و « توبه نصوح »اش هنوز در ذهنها ثبت است. پدیدهای که هیچکس روند تغییراتاش را تحلیلاش نمیکند، روندی که امکان اتفاقش برای هرکس وجود دارد...
● ● ●
Scream of the Ants آخرین فیلم مخملباف، سفر فلسفی یک زوج را نقل میکند به هندوستان برای برای ماه عسل؛ مرد دچار تردیدهای فلسفیست و بهوجود خدا اعتقادی ندارد، شکاکانه و بدبینانه به همه چیز مینگرد اما زن به سفارش استاد یوگای خود در تهران، برای جستوجوی «انسان کامل» راهی هندوستان سرزمینى که بقول دختر فاحشه فیلم «سیصد میلیون مذهب در آن حکمفریایى میکند» شده است تا بتواند پرسشهای اصلی زندگیاش را از او بپرسد. فیلمساز در روترین لایه فیلماش «هندوستان جادویى» را از آسمان به زیر میکشد و نشان میدهد که تمامى مذاهب و عقاید، اوهامى و پوچ هستند که به واسطه منافعى که قشرى از جامعه به آن نیاز دارند حفظ و پاسدارى میشود، قشرى که هم میتوانند سرمایهداران باشند و هم انسانهاى فقیرى که تنها راه نجاتشان را وابستگى به آنها میدانند.
«فریادِ مورچهها» بیشتر شعار میدهد و تصاویر زیبای کارت پستالی نشانمان میدهد اما فیلمِ مُهمّیست در کارنامهیِ «محسن مخملباف»، همانطور که «نوبتِ عاشقی» و «شبهایِ زایندهرود» فیلمهایِ مُهمّی بودند، مهم فارغ از خوببودن یا خوبنبودنِ فیلمها. خود مخملباف این دستهبندی را برای سینمایش قائل است: «اخلاق و مذهب» ، «عدالتِ اجتماعی» ، «نسبیت و دموکراسی» و حالا «شادیِ زندگی و غمِ انسانی»؛ دو فیلمِ آخرِ مخملباف، دنیایِ ذهنیِ اینروزهایِ اوست و یعنی «تردید»؛ برایِ این شک و تردید که سابقه در «نوبت عاشق» و «شبهای زایندهرود» نیز دارد، گفتن اینکه مخملباف به «سیمِ آخر» زده است سادترین جواب است...
● ● ●
« من بهدنبالِ اثباتِ هیچچیزی نیستم، من فقط در جستوجو هستم تا بتونم این شک و تردیدهام رو بهکنار بزنم، پیشداوریهام از بین بره. میفهمی؟ من بهدنبالِ تو راه افتادم، چون فکر میکردم تو در جستوجویِ حقیقتی؛ ولی از آدمِ حقیقتیافته فراریام. میدونی چی میگم؟ آدمِ حقیقتیافته فاشیست میشه. فاشیست میشه، میفهمی؟ من اصلاً نمیخوام دیگه دربارهیِ خُدا و پیغمبر فکر کنم. اینا رو تو متوجه هستی؟ »
اینها دیدگاههای مرد فیلم مخملباف است، مردی که در شبی میان شمعهای عاشقانه در جواب همسرش که از او فقط یکبار آمیزش میخواهد، آنهم برای به دنیا آوردن بچه؛ سخت بر میآشفتد و میگوید که نمیخواهم موجودی را به روی زمین اضافه کنم که مثل خودم آویزان و سربار جامعه شود!
پس از قهر با همسرش، سر از خانهی یک روسپی در میآورد و در حالیکه شیشهی شراباش را روی سر مجسمه گاو (نماد خدای قدرت) خالی میکند، میگوید:
« اینجوری نگام نکن خجالت میکشم . آخه قربونتام، قربون اون تنهایی قبل از بیگبنگات برم. آخه چه مرضی بود پدرسوخته که ما رو کشوندی اینجا؟ ما رو به وجود آوردی؟ کجای این قدرته؟ این چیه؟ من در خلا هستم، دلام میخواد اسیرت بشم. دیگه نمیتونم. بسمه این همه آزادی، دیگه نمیتونم »
بعد از فوتکردن دود سیگارش روی صورت مجسمه، میگوید:
« تو گاوی، چار دستوپات رو زمینه، میگن خدا توی آسمونه، اونه که زن و شراب رو خلق کرده، اونه، تو هیچ کارهای. اما بالا غیرتن این کارت درست بود. من با همهی خلقت گهی که درست کردی بهخاطر زن و شراب ازت تشکر میکنم. شوخی نمیکنم، میفهمی!؟ زن و شراب »
امّا، مگر میشود با قاطعیت اعلام کرد که این مردِ بینام و مُردّد، خودِ مخملباف است؟
● ● ●
تحلیل دیالوگها و حرفهای مخملباف به کنار، چیزی که این آخرین فیلم مخملباف را بین جوانان ایرانی معروف کرده است، چیزی نیست جز بازیگر نقش دختر این فیلم «لونا شاد» (مهنور شادزی) مجری برنامه «شباهنگ» تلویزیون صدای آمریکا (VOA) ؛ چند صحنه برهنه « لونا شاد » در فیلم بیش از کل نقش آفرینىاش و بیش از تمام حرفهای «محسن مخملباف» مورد توجه قرار گرفته است. پردهای دیگر از جامعه ما، «جامعهء سکسزده در نهان» ما که بیش از هر چیزى بدنبال دیدن بدن لخت این بازیگر و مجری زیبا رویاند!
خودتان searchای در گوگل بزنید یا دویست و خردهای کامنتهای این وبلاگ را بخوانید تا دریابید نهان پنهان و خطرناک جامعهیمان را...
- ۸۷/۰۲/۱۴