دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

BooKs، من و امید

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۹:۲۱ ب.ظ

نیم‌ساعت به ۹ مانده، جمعیت چنان می‌آید که گویا نمی‌دانند ۱۰ شروع ماجراست
منتظرم غرفه امانات باز کند که پسری کنارم می‌نشیند
- می‌دونی اینجا نزدیک کجاست؟
- پارکینگ (نقشه را از کیف‌ام در می‌آورم)  ورودی قنبرزاده
موبایلش را بر می‌دارد
- پس کجایی تو؟ من کنار پارکینگ قنبرزاده‌ام. من! نه، تو بگو چی پوشیدی؟ من اول می‌خوام ببینمت، روشن یا تیره؟ چی؟ مانتو سفید؟ توکه سفید نداشتی!
مردم را نگاه می‌کنم: عاشقان کتاب، کتاب‌خوانان، دوست‌‌ها و دست‌ها، بچه‌ها و مامان‌ها، دختر و پسرها، دوست‌داران کتابخانه‌های خوشگل، عاشقان تفریح و البته کتاب هم هست اینجا!
موبایلش زنگ می‌خورد
- من! گفتم که من می‌خوام ... خوب باشه، یه سوئی‌شرت خاکستری، آهان دیدمت، دستت رو شکمته آره!
هم‌چنان‌ حرف می‌زند نگاهی به‌من می‌کند و سری تکان می‌دهد، مثلا خداحافظی، شایدم تشکر

Me & Omid - Tehran Book Exhibition - Photo by Khezrخسته بودم، بعد گشت‌زدن توی ۳۰وخرده‌ای راهرو نشسته بودم روی نیمکت
مردی کمی آن‌طرف‌تر با موبایل‌اش ور می‌رود، گویا خط نمی‌دهد، ریش دارد و چند کتاب کت‌وکلفت زیر بغلش
- مرده‌شورشون را ببرن با این نمایشگاه‌شون
- چرا (فی‌الفور پاسخش را می‌دهم که غافل‌گیرش کنم)
- چرا!؟ صد رحمت به اوون نمایشگاه بین‌المللی، چیه این خراب شده
- به نظر من که این‌جا خیلی بهتره، هم از لحاظ تجمع غرفه‌ها و هم از لحاظ مترو و دسترسی به مصلی
- آره! همش کاره این مرتیکه عوضی‌ست، ک...ه نمی‌خواست اونجا مترو بزنه، ورداشت نمایشگاه را اورد این‌جا
نمی‌دانم چی جوابش را بدهم، غرق استدلالش هستم که می‌گوید:
- عوضی‌تر از این احمدی‌نژاد می‌شناسی؟
تا می‌آیم بگویم آره مثلا ...
اخلاق انتخاباتی‌ام گل می‌کند و حرف‌ام را می‌خورم؛ بالاخره موبایلش خط می‌دهد و موفق می‌شود باطرفش صحبت کند
- حاج‌آقا بخرم جلد ۱۱و۱۲اش را؟ تازه اومده‌ها

لهجه‌اش خاص است، گردن‌بندی نقره‌ای زیر یقه چند دگمه بازش خودنمایی می‌کند، انگار نه انگار صف هست و این همه آدم منتظر
- این البرز را کجا می‌تونم پیدا کنم؟
- یکم صبر کنین (این‌را دخترک اطلاع‌رسان جواب می‌دهد)
- باشه عزیزم، چشم دخترم
اما انگار آشوب است، یکی بهش می‌گوید همین شبستان اما نمی‌فهمد، برایش توضیح می‌دهم:
- این سالن روبرو اسم‌اش شبستان‌ست، تمام ناشران اونجاند، طبق حروف الفبا، برین بگردین، نشر البرز، حرف نون یا حرف الف
- هان! خیلی ممنون پسرم، اصفانی هستی هان؟ آره منم مال جلفام!
لبخندی می‌زند و می‌رود

 

۱۰ساعتی گشت و گذار، تنهای تنها میان این‌همه تن
همه‌اش این سوال در سلول‌های مغزم این‌ور آن‌ور می‌رفت که
چرا ما هیچ مراسم تفریحی نداریم که حاصلش شود این؟


 

  • صدرا مجد

نظرات (۱۴)

سلام.

پس خوش گذشته...

اما: ۱- من "امید"ش رو نفهمیدم. ۲- فقط قسمت اول به نتیجه ات ربط داشت؛ باقی همین طوری خاطره بود ظاهراً. ۳- "مغز" نه "مغر".


ضمنا این "اصفهانی‌ هستی‌؟!" رو من شدیدا تجربه اش رو دارم. نامردا هنوز یه کلمه از دهنمون در نیومد بود، می فهمیدن! من خودم مونده بودم که حرف زدنم مگه چه جوریه! تازه الان دارم فکر می‌کنم که تو - تا اونجا که یادمه - خیلی‌ هم اصفهانیت خوب نیست و نصفه نیمه می‌شه به جای یه تهرانی‌ قالبت کرد! تازه تو نمایشگاهم که حتما "جو" تهرانیت بیشتر بوده!

راستی‌ حالا بگو اون آدم عوضی "آره مثلا ..." کیه؟!


  • میرزا قلی خان راپورتچی
  • به به! زیارت قبول! چی شد یادی از ما کردید؟ از قاف منیت‌تان نازل شدید و وبلاگ ما را برای کامنت‌گذاردن ملوکانه قابل دانستید؟ امام رضا سر به راهتان کرد یا ابرفضل یا زلجناح؟
  • میرزا قلی خان راپورتچی
  • ضمنا خیلی لاغر نکن؛ کارت داریم.
    رسیدن به‌خیر..
    بعد این حرف‌ها، حالا بگو کتاب خوب چی خریدی؟
    .
    راستی، زیارت قبول..
    .
    یاعلی
    چرا تنهای تنهای؟؟؟؟
    بلا به دور، این همه رفیق


    دوست عزیز واقعا وبلاگ زیبایی داری خیلی جالب و زیبا ممنونم که به من سرزدی
    بیشتر نمایشگاه شبه آدمیزاد بود تا کتاب
    من دفعه اولم بود میرفتم با با با با چه خبر بود
    دوست داران" کتاب خانه های خوشگل"
    یه چیزی تو مایه های
    دوست داران "وبلاگ های خوشگل"!!
    می باشد.
    این بحث ها . این برخوردها به جز تو نمایشگاه توی اتوبوس و تاکسی و ...
    هم وجود داره!
    سلام ما را به امید رساندی؟
    سلام
    به اسم مشهد از خونه می زنین بیرون سر از تهران در می آرین؟!
    تنها؟؟
    نکنه دختر فراری شدین؟؟؟؟!!!


    بابا همه هم که آمارتو دارن!
    شنیدم که تو مشهد...!
    من هنوز آمارتو در نیاوردم! به جون ...


    ولی خوش گذشتا! مگه نه؟!

    میبینی دکتر چقدر ناراحته. ظاهرا 3شنبه بت پیامک هم زده ولی تو...!


    صاحب دلان...
    زیر نور ماه...
    سلام
    سیزده بدریه واسه خودش اونجا. جالبه که خیل عظیم و متفاوتی از توده های مردم رو میشه اونجا دید و داخلشون بر خورد...
    یا علی مددی
    با احسان قهره.....
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی