چقدر دلم گرفته است. این روزها که می رسد همه جا حال و هوایش عوض میشود، صبحها صدا و بوی مردگی از شهر میآید و شبها فریاد انتقام.
همه از مردن، کشته شدن و کشتن حرف میزنند.
مادربزرگم -که من و او در این خانه با هم زندگی میکنیم و روز روزش از خانه بیرون نمیرفت- شبها چادر به سر تا نیمه شب بیرون است. روحیاتش هم عوض شده است، دیگر آن گیرهای همیشگی را نمیدهد.
همه عوض شدهاند؛ حتی GFام هم دیگر جواب smsهای عشقولانه را نمیدهد. احساس میکنم در این خانه ،در این محله ،در این کشور، حتی در تمام دنیا تنهای تنهایم .
تو بودی چه می کردی؟ وقتی کسی که خیلی دوستش داری دیگر مهلت نمیگذارد؛ حرف که چه عرض کنم، نگاه که هیچ، حتی reject ات هم میکند. فضا این روزها سنگین شده و تحمل اش سخت. فکر کنم این حال و هوا به همه سرایت کرده است!
● ● ●
بچههای محله که تا پریروز پاشنه در خانه ما را در میآوردند -و مادربزرگم از دستشان به عذاب بود - که "بیا بریم یه چرخی بزنیم و حالی بکنیم" این روزها دیگر خبرشان نیست.
خیمهای کنارپیادهرو کوچه بر پاکردهاند، از این چیزهای بلند -که نمیدانم اسمش چیست- با کلی رخت و لباس آویزان از آن گذاشتهاند صاف وسط کوچه ؛ یک انشعاب هم گرفتهاند از کنتور برق دو تا همسایه آن طرفمان و یک لامپ هزار ، شاید هم خیلی بیشتر، روشن کردهاند در آن خیمه ؛
نورش بد جوری چشم را میزند!
● ● ●
حتی این روزها کانالها هم برنامهای ندارند. شهرام کروات مشکی زده است و رکسانا هم یک شال مشکی بر سر کرده، گویا آنها هم بگی نگی میدانند مخاطبان این ورآبیشان حواسشان به چیست؛ زیاد با احساسات دینیشان شوخی نمیکنند. Video هم خبری نیست،ماکزیمم می توانیم صدای چه همراه با ناله خواننده مرحومه را بشنوی.
● ● ●
در و دیوارهای شهر را که نگو.
بیلبوردهای 3در5 متری، مثل تراکتهای زمان تبلیغات انتخابات، همه جای شهر را فرش کردهاند.
هیات محبین ... مجلس عزاداری ده شب .... بانوای گرم ...
یک دهه عزاداری با حضورمداح اهل بیت .... از تهران
شورو عزا از12شب تا 4صبح هیات...
بیشتر به تبلیغات کنسرتهای خوانندههای پاپ می خورد تاروضه امام حسین!
و جالب انتخاب جوانان ماست که روضه ها را از روی مداحهایشان میشناسند و انتخاب میکنند نه سخنرانشان !
افشین، با اون موهای غرق ژلش نمیدانی شبها وسط صف سینهزنها چه محکم بر سرو سینه اش می کوبد.دخترهای محله آخر دسته عزاداران اشک می ریزند و زیر چشمی حرکات پسرهای محله را زیر نظر دارند.
ثریا به رویا پز میدهد که "ببین بیژن چقدر قشنگ عزاداری میکنه" و رویا سهیل رانشان میدهد که همیشه در بخش تدارکات مراسم فعال است.
دیگر از آن آرایشهای غلیظ خبری نیست، همه سروسنگین شدهاند،گرچه هنوز هم سروگوششان میجنبد! آزیتا پذیرایی چای و شربت را انجام میدهد، کتی با دوستانش در تدارکات شام است و پریوش، پریوش که در محله به ... معروف بود، چادر مشکیای به سرکرده و بدجور گریه میکند.
همهشان احساس میکنند کسی در همین نزدیکیهاست، محله حالوهوای خاصی پیدا کرده است.
● ● ●
خلاصه دسته محله ها اون ور آب در این دهه بدجوری معروف است.
بچههایی که همه شب بیستبار نظر و میر را متر میکردند، این ده روز حتی یک بار پایشان را آنجا نگذاشتهاند. نمی دانم سرش چیست،
اما اینجا آنقدر کار هست که دیگر وقت آزادی برایشان نمیماند،
گویا اسیرند اما این بار اسیر یک عشق ،
اسیر عشق اما نه از آن عشقهای معمولی،
عشقی ده روزه که همه را از دیگر معشوقهایشان باز میکند،
آنقدرقوی است که هیچ چیز جلودارش نیست.
● ● ●
گویا دستگاه امام حسین مختصات خاص خودش رادارد، آنقدر وسیع است که حتی من هم در آن جا می شوم، گرچه یکبار هم در این بیست سال،دهه محرم از خانه بیرون نرفتهام و ظهرهای روز نهم و دهم از پنجره رو به کوچه دسته را میبینم، اما فکر میکنم این دستگاه حتی من را هم در خود حل کرده.
« کلنا سفن النجاة لکن سفینة الحسین اوسع و اسرع »
درست نمیدانم یعنی چه، از همان راهنمایی هم عربیام ضعیف بود، اما چیزی در خود کلامش بود که بر دلم نشت.
● ● ●
پی نوشت
این مطلب برمیگردد به محرم دوسال پیش، اردیبهشت هشتادوپنج در دومین جشنواره مطبوعات اصفهان
همراه با « نسل جدید گیج » بعنوان اثر برتر « جوانان و مطبوعات » شناخته شد.
دوست داشتم بازهم ادیتش کنم، اما دلم نیامد، با اینکه میدانم قلمش احتیاج دارد به ویرایش.
جدا نمیتوانم درک کنم که کشتی حسین وسیعتر از همه است،
میدانم دستگاهش مختصات خاص خود را دارد، میبینم،
حس میکنم اما نمیتوانم درکش کنم چگونه...
سوال : تو برای چه گریه میکنی؟ حسین، ابوالفضل، شجاعت، مظلومیت، زینب، مصیبت، عشق ویا برای خودت؟
- ۱۸ نظر
- ۲۳ دی ۸۶ ، ۰۰:۰۰