دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۲۷ مطلب با موضوع «اندکی در باب سیاست» ثبت شده است


گمانم خیلی از رفتارهای‌مان عادتی‌ست، مثلا تمام ۴سال کارشناسی و ۲-۳سال بعدش که رفت‌و‌آمدم زیاد بود به IUT، به تعداد انگشتان دست هم نشد که صبح به سرویس نرسم، یعنی هر روز این ۶-۷سال را هفت نشده از خانه می‌زدم بیرون؛ از وقتیofficeمان آمد به فاصله ۵دقیقه‌ای با دوچرخه از منزل، گفتم وای خدا چقدر وقت save کردم، حداقل روزی ۹۰دقیقه!
اما ای دل غافل که این ساعت بیولوژیک ناجنس ما عادت کرد بطور ناخودآگاه و wake up اش شد ۸و۱۰دقیقه؛ یعنی یک جوری تنظیم می‌شود برنامه‌ام که ۹ سر ِکار باشم !

دکتر محمد اسماعیل همدانی گلشن رئیس جدید دانشگاه صنعتی اصفهان بجای دکتر قربانیترم پنج که شد «بررسی سیستم‌های قدرت» را ۲ استاد ارائه ‌دادند، اکبر و گلشن؛ آخرش نفهمیدم به سبب جور شدن برنامه بود که با گلشن گرفتیم یا حس درس‌خوانیم گل کرد و استاد گلابی را انتخاب نکردیم! هرچه بود جلسه دوم-سوم یکی از بچه‌ها وقتی استاد روی‌اش به تابلو بود مزه‌ای انداخت، استاد همان‌طور (رو به تابلو) گفت: « آقای سارنگ! چیزی فرمودین؟» وما ماندیم درکف Voice Detection استاد!

قبل‌ترها بچه‌ها می‌گفتند ۵ دقیقه آخر کلاسش را می‌گذارد به چند کلام از نهج البلاغه، گرچه بین استادهای برق این‌گونه رفتار عجیب غریب بود اما اون ترم که نشد آن‌گونه!

اما آن‌چه استاد ما را کرده بود استاد، سخت‌گیری‌اش بود در درس و نمره! خصوصا برای بچه‌ مذهبی‌ها ! شخصا وقتی طبق معمول میان‌ترمم خوب نشده بود و رفته بودم اتاقش، کلی گله کرد که « چرا درست درس نمی‌خونی، دیدمت اون‌بار توی اون جلسه که داشتی کارهاش را می‌کردی، اولویت اول درس، بعد کارهای جنبی و همایش و جلسه! »
و البته ما هم جبران کردیم به لطف خدا در پایان ترم.

اما همه این‌ها یک‌طرف و هفتمین دوره انتخابات مجلس-اسفند۸۲  طرف دیگر
از سال۸۱ و پیروزی غیرمنتظره بچه‌هایی با نام « خانه دوست کجاست؟ » در انتخابات دوره دوم شوراها تا این انتخابات کلی بحث و جدل در اصفهان همیشه مزخرف از لحاظ سیاسی، شکل گرفت مابین سنتی‌هایی که گمان می‌کردند پیروزی قبلی علت رویگردانی مردم از اصلاح‌طلبان و توجه مجدد به سنت‌گرایان راست است و جوانانی که تازه فهمیده بودند پیروزی چه طمعی دارد! این‌بار جمع این‌دو زیر یک بیرق نشد، «هوای تازه» و «صبح امید» شدند فصل جدایی نسل جوان اصول‌گرا و محافظه‌کاران سنتی راست. این استقلال، این‌بار زود بود برای جوانان و لیست پنج‌نفره‌شان که دکتر همدانی گلشن را هم در بر می‌گرفت رأی نیاورد

اما دو چیز را اثبات کرد:
یکی استقلال جوان‌هایی که دیگر نمی‌خواستند زیر بیرق سنت اندیشان راست، بازی کنند و دیگری تحولی در عرصه تبلیغات انتخاباتی شهری و نتیجه هردویش شد پیروزی همین جوان‌ها در تیرماه۸۴ درحالی‌که سنتی‌ها با علی لاریجانی با نیم‌میلیون رأی بیشتر از آرای باطله، ششم شدند!

«من خدای را به نرخ روز بندگی نمی‌کنم» انتخابات مجلس هفتم  هوای تازه

بعد از آن دوره، دکتر همدانی گلشن یک‌بار شد معاون آموزشی دانشگاه که اتفاقا حسابی بروبچه‌ها را حال آورد، معاون آموزشی‌ای که برای اولین بار جلوی حذف پزشکی که به دروغ‌گویانه‌ترین وجه ممکن معادل حذف تک‌درس شده بود را گرفت و البته چندین جور سخت‌گیری دیگر. به سبب اینکه این دوره را در دانشگاه نبودم نمی‌توانم تحلیل کنم که عملکرد دکتر چگونه بود اما هرچه بود آخرش رسید به اینکه بالاخره دور ریاست از دست کشاورزها خارج شد و باز رسید به برقی‌ها !

بعد از دوره ۸ساله سقائیان‌نژاد برقی(۶۸-۷۶) یک دوره شش ساله را آهون‌منش(۷۶-۸۲) و یک دوره چهارساله را قربانی(۸۴-۸۸) (هر دو از دانشکده کشاورزی) بر دانشگاه صنعتی ریاست کردند (البته در این بین دکتر عباسی موادی هم بود) اما تنها دانشکده‌ای که ورودی‌های غیر فنی در دانشگاه صنعتی اصفهان را داراست، گویا ساخته شده بود فقط برای پرورش استاد جهت مدیریت دانشگاه!

خلاصه این پیروزی برقی‌ها در بازپس‌گیری قدرت را باید دید سرانجامش چیست؟

پی‌نوشت:

خوب خرده نگیرید! بچه‌ای که ۲سالی هست پایش را در جایی که هفت‌سال می‌رفته و می‌آمده نگذاشته، باید هم بعد چند هفته خبر تعویض ریاست برایش بشود یک پست وبلاگی ( ۱۸بهمن۸۸ تودیع و معارفه دکتر قربانی-دکتر همدانی  )

طبق شایعات قوی تأئید نشده، دوست بی‌مرام ما، هیئت علمی IUT شده است، گرچه شاخ درآوردم اما ان‌شاءالله هرجا هست و هرجور، خوش باشد و شاد و همین‌طور بی‌خبر!

این حس نوستالژیک وقتی تحریک شد که باید IUT را مقایسه کرد با « این‌جا، آن‌جاست »

خاطرات گلشن را باید حاج‌آقا تعریف کند که خاطراتی دارد تعریف کردنی و
خاطرات « هوای تازه » را هم مسک و جواد و گواه !


 

  • صدرا مجد

عادت داریم به خواندن تکه‌ حرف‌ها و دیدن بولتن‌ها و تصمیم‌گیری براساس آن
و این‌را نه زندگی ساندویچی امروزه یادمان داده باشد که این رسانه‌های بی‌اخلاق و غیرحرفه‌ای در پیش گرفته‌اند والبته افرادی که دوست‌دارند دیگرانی، آن‌گونه که آنها می‌خواهند موضع بگیرند؛
من اسمش را می‌گذارم « داده‌های بولتنی و قضاوت ما »

همت20دی88 - اسفندیار و محمود (اصفهان-پاییز88) - همت13بهمن87

شخصا انتخابات سوم تیر۸۴ را بسیار ارزشمندتر از ۲۲خرداد۸۸ می‌دانم؛ چرا که آن‌جا همه چیز عیان بود
همه پشت سر هاشمی رفسنجانی جمع شده بودند، از لاریجانی و قالیباف و رضایی گرفته تا معین و کروبی و خاتمی {و البته آن‌هنگام میر ِسبز در خواب بود!} قرار نبود روال ۱۰-۱۶سال گذشته برهم بخورد و همه از این باب هراس داشتند
اما مردم انتخاب دیگری کردند و این برای نخبگانی که پیروان خود را سرکش می‌دیدند سخت بود و غیرقابل قبول
این پدیده دیگر در انتخابات دهم، اتفاق جدیدی نبود

می‌خواستم برای نشریه همت بنویسم
هرچند هنوز معلوم نیست که از کجا و چگونه اداره می‌شود، « مؤسسه حفظ و بسط ارزش‌ها » چیست؟ « هسته‌های مقاومت تاکتیکی » دیگر چه صیغه‌ای‌ست؟
اما این ادبیات و این زاویه نگاه دوقطبی دقیقا همان فضایی‌ست که برای پیروزی در انتخابات دهم درپیش‌گرفته شد و ادامه‌ی آن امروز فقط می‌تواند به معنای فرار از پاسخ‌گویی تعبیر شود.
همان برچسب چسباندن به‌صرف یک کلام و یک اظهارنظر.
و چقدر مطالب غیراینترنتی این نشریه ۱۶صفحه‌ای، با استدلال‌های ضعیف، توهین‌های سخیف و برداشت‌های عجیب همراه بود و من هرچه می‌خواهم از مقالاتش بنویسم نمی‌شود؛ قراردادن جوادی‌آملی، ابراهیم امینی، امامی کاشانی و حتی سیدحسن درشدیدترین تقسیم‌بندی در جبهه هاشمی شدیدا بی‌انصافی‌ست.

فقط برای من جالب است که از بهمن۸۷ و آن شماره همت تا دی۸۸ و این شماره همت چه شده است که پشت سر هاشمی رفسنجانی این‌قدر شلوغ‌تر شده است!؟

این جریان چه متعلق به مشایی باشد چه احمدی‌نژاد چه جریان انحرافی علیه رئیس‌جمهور چه حزب‌الله چه ...
خطرناک است و خطرش آن‌جاست که تمام خواست مردم را تعبیر به برداشت‌های خود می‌کند
عده‌ای را در مقابل عده‌ای دیگر قرار می‌دهد و قطبیت‌ای که مسلما نتیجه‌ای نه به نفع انقلاب است نه مردم و نه حتی خودگردانندگان، حاصل خواهد داشت

آن‌هایی که امروزه اسفندیار رحیم مشایی را سیبل کرده‌اند، خوب می‌دانند کجا را هدف گرفته‌اند
بدنبال کسی می‌گردند که از طریق آن بتوانند احمدی‌نژاد که در نظر آن‌ها بدون طی مراحل لازم بزرگ شده است و پیرو قاعده‌های خاص بازی نیست را بکوبند و البته در این میان چهره‌های متفاوتی است:
عده‌ای منافع‌شان را در خطر دیده‌اند /  عده‌ای با عملکرد محافظه‌کارانه‌شان نمی‌سازد / عده‌ای دیدگاه سنتی دینی که مدت‌هاست تبلیغش را می‌کنند، از دست رفته می‌بینند
واین هیچ ارتباطی به ولایت‌مداری رئیس‌جمهور، عملکرد ضعیف وی، ادبیات سرکشانه‌ی او، تهمت‌هایش در مناظره ۱۳خرداد و دوقطبی‌کردن انتخابات برای پیروزی خودش ندارد.
وگرنه خیلی‌های دیگر هم با او، عملکرد و رفتارش مخالف‌اند اما در مخالفت‌شان صداقت دارند.

حرف‌های اسفندیار رحیم مشایی، در این مورد آخر را کامل بخوانید، تا بفهمید منظورش از « مدیریت جامع حضرت نوح » چیست
بسط عدالت و تحقق مرحله به مرحله آن‌را چگونه می گوید.
این را باید بدانید که مدیریت خوب با نتیجه سنجیده می‌شود و لزوما مدیر خوب نمی‌تواند مدیریت خوب بکند چرا که یک پارامتر اصلی، مجموعه زیر نظر اوست و نتیجه بستگی به خواست آن‌ها دارد و آن‌جاست که می‌فهمید یعنی چه « تاریخ محروم است از اتفاقات میمون و مبارک فراوانی که خدا برای بشر می‌خواست ولی بشر نخواست و نشد »

این حرف‌ها و نوشته‌ها مسلما تائید کننده تمام و کمال راهی که احمدی‌نژاد می‌رود نیست
برداشت‌مان نسبت به آنچه است که می‌بینیم  و می‌دانیم
نه علم غیب داریم از آینده؛ نه تقدسی برای‌مان احمدی‌نژاد دارد
فقط می‌‌دانیم مردم او را انتخاب کرده‌اند با تمام خصوصیاتش
با تمام غدی و یک‌دندگی‌هایش
با سیاست‌ استکبارستیزی‌اش
با رویکرد باز فرهنگی‌اش
و با رحیم مشایی
خصوصا اینکه این چهره در ۲۲خرداد۸۸ بسیار واضح و روشن بود
و این پاسخی‌ست به کسانی که ادعا می‌کنند از جانب مردمی که به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند مدام حرف می‌زنند.

بی‌وفایی صفت جدیدالظهور پرزیدنت

در این میان بی‌وفایی احمدی‌نژاد به‌نظر تنها صفت جدیدیست که در دوره دهم بروز پیدا کرده است؛ غلام‌حسینی که هر سمت خالی دولت نهم بر دوش او گذاشته می‌شد؛ صفاری که چهارسال مسؤولیت فرهنگ دولت را داشت و محمدباقر دوست‌داشتنی که هلو هم تعبیر می‌شد
چنان مورد بی مهری قرار گرفتند که هنوز تصورش غیرقابل درک است
تازه در این میان باید دل‌دادن به کسانی چون رحیمی با آن سابقه هاشمی‌دوستی و پرونده‌های مالی و مرتضوی با عملکرد بسته و پرونده های مالی-سیاسی و امنیتی‌اش را هم افزود!

مسلما هیچ انتظاری از مقاماتی که در ادبیات سخیف‌شان مخالفان را به بزغاله تشبیه می‌کنند نیست که امروز فردی که دیدگاه‌هایش با ایشان یکسان نیست را مگس و حرف‌هایش را ویزویز تعبیر نکنند. حرمت لباس و شخصیت خود را هرکس، با رفتار و صحبت‌هایش حفظ می‌کند.

 

پی‌نوشت
هم‌چنان معتقدم « محمود! این اول راه‌ست »

بعضی نمی‌خواهند این چهره را بپذیرید بحث دیگری‌ست : « حقیقتا انتظار نداشتیم از احمدی‌نژاد؟ »

آهستان « مگسی که اصلا مزاحم نیست » را علت « ف‌ی‌ل‌ت‌ر شدن آهستان » می داند

نسبت‌دادن خنده دار اوضاع کنونی به رفتارهای احمدی‌نژاد : « معضلی بنام احمدی‌نژاد »

متن کامل سخنرانی اسفندیار رحیم مشایی در پانزدهمین جشنواره تحقیقاتی علوم پزشکی رازی +

 

  • صدرا مجد


خوب، بعید هم نیست؛ توقع بی‌جایی‌ست
انتظار از مردمانی که بزرگان و نخبگان‌شان از ادب و اخلاق سرشان نمی‌شود

پرزیدنت۲۴میلیونی هر روز دوست دارد یکی را بکوبد، چه قبل انتخابات چه بعدش، چه در دولتش، چه در دولت‌های گذشته؛ تبعات بی‌عقلی دوقطبی‌کردن انتخاباتش حالاحالاها دامن ما و جامعه‌مان را رها نخواهد کرد
هرچند عده‌ای بخواهند بگویند انقلاب دیگری بود و حماسه و نقطه عطف در انقلاب!
اما ما انقلاب نکردیم که به اخلاق پشت‌پا بزنیم

کاندیدای متوهم شکست‌خورده که از روز اول با شعار اخلاق‌مداری آمد حتی همان قبل انتخابات هم نتوانست خودش را کنترل کند و وقتی حریف را جایی نمی‌دید و میدان را یک طرفه، زبان‌اش باز می‌شد به ادب‌سرایی!
طبیعتا بعید هم نبود از طرف‌داران‌اش که برای مرگ دولت‌مردی که البته دروغ‌گو هم بود چنان شادمانی کنند که البته این بهترین نمایه‌‌ی از اخلاق‌شان بود

دادکان / احمدی‌نژاد / علی‌آبادی

از طرفداران پیروز که شیرینی بردشان با توهم شمال‌شهرنشینان پایتخت به سخره گرفته‌شد و شش‌ماه تمام، تمام اهانت‌ها به مقدسات‌شان را تحمل کردند حالا هم بعید نیست که به کمتر از مرگ طرف مقابل راضی باشند از همین‌روست که وسط روضه امام حسین(ع) بنام افزایش بصیرت، سران فتنه، چه شیخ و چه سید را نفرین می‌کنند!

حالا هم رئیس فدارسیون‌ای که تمام افتخارش مدیریت تک‌روآنه‌‌اش در فدراسیون است در غیاب حریف در یکی از پربینده‌ترین برنامه‌های سیما، بتازد و انگ شهوت قدرت بزند به طرفش و آخرش بگوید: « ا ِ یه بار اسم‌شان را آوردم، معذرت می‌خواهم! »
جالب این‌جاست که مجری عادل‌ست و بینندگان که سال‌هاست نگذاشته‌ایم اظهارنظر ساده بکنند، بی‌توجه به استدلال‌ها، برای به رخ‌کشیدن هم‌بستگی‌شان، گویا که فرصت مسخره‌بازی دیگری نصیب‌شان شده، گزینه آخر را انتخاب می‌کنند!
بعدش هم می‌نشینند و لذت می‌برند که مرد متدینی که نظام‌اش را دوست‌دارد و یکی از سه افتخارش، گرفتن مدال لیاقت‌ست از خاتمی، جبهه را مهیا دیده و می‌تازد و می‌گوید و می‌گوید...
آخر دقیقا همین ۷ماه پیش بود که در مناظره‌ای، اول شخص اجرایی مملکت، بسان راننده تاکسی‌ها، حرف‌های درگوشی را علنی جار می‌زد و بعدش طرف‌اش حتی فرصت پیدا نکرد از خودش و خانواده‌اش دفاع کند
تهمت و غیبت و اخلاق و ادب و همه کشک‌اند در سیاستی که عین دیانت ماست!

عادل / راه‌پیمایی 9دی / وقایع روز عاشورا

کسی می‌داند ناصرخسرو که همه چیز یافت می‌شود، این متاع هم هست یا نه؟
اصلا ناصرخسرو ِ اخلاق کجاست؟
قیمت‌اش مهم نیست، اصلا یافت می‌شود؟


پی‌نوشت:
می‌خواستم از بیانیه ۱۷م بگویم
از حرف‌هایی که رویش نمی‌شود بزند از ترس اینکه اطراف‌اش خالی شود
از متهم‌کردن همه به اشتباه و بی‌تقصیری خود
از باور نکردن رفتارهای بعضی که پشت سر او هرکار بخواهند می‌کنند و هرچه بخواهند می‌گویند
از اینکه تازه آقایان فهمیده‌اند، مملکت آرامش می‌خواهد و دولت در شرایطی می‌تواند کار کند و بهانه نیاورد که آرامش باشد
از برادر دکتری که هنوز در سرزمین عجایب سیر می‌کند!
از ۵منورالفکری که خواسته‌های حداقلی جنبش را طرح کرده‌اند!
از چشم‌هایی که ۹دی بسته بودند
از بی‌وفایی‌ها
اما همه‌جا پر بود از این‌ها
ولی هیچ‌کس دغدغه فردای بی‌اخلاق ما را ندارد گویا

 

  • صدرا مجد


شام عاشورا بود
شام غریبان فرزندان حسین(ع)
مداح برای ۱۳۷۰سال پیش فریاد میزد:

داد بزن، بلند بگو، هوار بکش
نباید بذاری صدای هل‌هله و شادی سپاه  یزید برسه به گوش بچه‌های حسین
آخه بچه‌های حسین امشب ...

تو هم نگذار حسین بفهمد عاشورای هزاروسی‌صدوهفتاد سال بعدش چه شده است.
بیا فریاد بکشیم تا نشنود
صدای سوت و کف‌های مردم‌مان را.
بعد سی‌سال به کجا رسیدیم
که باید برای حرمت شکسته فرزند علی ناله کنیم و فریاد برآوریم.
حرمتی که خود نگه نداشتیم
تا آنان که نه می‌دانند حریم چیست و عشق کدام‌ست
بشکنندش.

و ما باید پاسخ‌گو باشیم بر آن‌چه نکرده‌ایم در این سی‌سال تا رسیدیم بدین‌جا
تمام کردار، رفتار و گفتار کرده و نکرده‌یمان
تک به تک

  

  • صدرا مجد

سیزده آبان هشتادوهشت با سی‌سال پیش‌اش آن‌قدر متفاوت هست که رسانه‌ی حکومتی ما {هنوز واژه مناسب‌تری نجسته‌ام تا جایگزین رسانه ملی کنم، واژه دوکلمه‌ای که از لحاظ و مفهوم علمی هیچ‌گونه اصالتی ندارد} مجبور باشد زیر سریال‌های طنز شبانه‌اش زیرنویس کند :
« فردا ۱۳ آبان، دانش‌آموزان بسیجی یک‌صدا فریاد مرگ‌ بر آمریکا سر خواهند داد. » 

جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز / باطل در این خیال که اکسیر می‌کند

آن‌قدر فضا فرق کرده است که دیگر دانشجویی پیرو خط امامی نمانده، غیر آن‌دسته‌ای که در هویزه شهید شدند، عده‌ای پشیمان‌اند برای بالارفتن از دیوارها، چندتایی هم این‌روزها متهم‌اند به کودتای مخملی !
رابط روحانی مابین دانشجویان و امام، امروز پدرخوانده تمام اتفاقات خوانده می‌شود !
شیخ و سید سبزدوست امروزی دم از امام، اسلام و انقلاب می‌زنند و پیروان سبزپوش‌شان ذره‌ای اعتقاد به استکبارستیزی امام ندارند.
زیر عکس امام می‌نشینند و هوادارانی که فریاد نابودی اصلی‌ترین رکن قانون اساسی را سر می‌دهند تحسین می‌کنند.
از امام یاد می‌کنند و دوست‌داران‌شان نه شرقی نه غربی جمهوری ایرانی سر می‌دهند.
یا نمی‌دانند چه می‌گویند و چه می‌کنند و یا بازهم نمی‌دانند!

براستی شطرنج چقدر برای بعضی، بازی دشوار‌یست.

پی‌نوشت

این‌قدر ذوق کردم از باران پاییزی دیروز که دو ساعت زیرش حرف می‌زدم و راه می‌رفتم
ولو اینکه نه گفت‌گو خوش‌آیند بود و نه گل‌آلودی بعدش

زنده‌شدن زاینده‌رود بعد هشت‌ماه چنان همه‌ی‌مان را ذوق‌زده کرده
که نمی‌خواهیم به این فکر کنیم که این آب ۲۸روز بیشتر جاری نیست !

پارسال داستان ۴۴۴روز گروگان‌گیری و ابهامات پیرامون‌اش بعد سه دهه را نوشتم
هنوز هم جواب هیچ‌کدام از سؤالات را هیچ‌جا نخوانده و ندیده‌ام

 

  • صدرا مجد


چقدر آدم‌ها با هم متفاوت‌اند
حتی اگر نام‌هایشان شبیه هم باشد
و در عین تفاوت چقدر در رفتارها با هم اشتراک دارند

افشانی-چاووشی-سازگارا-مخملباف-نامجو-رضایی

نمی‌دانم چرا وقتی «گلادیاتورها»ی محسن نامجو همراه با عبارات بدیع «جیر پماران» و «مقام معظم برتری»‌اش را شنیدم با آن توصیف‌ها و مهمل‌گویی‌هایش پیرامون ذات اقدس الهی و یا قرائت سوره شمس‌اش را، یاد «فریاد مورچه‌ها»ی مخملباف افتادم، «توبه نصوح»‌اش به‌یادم آمد، تحلیل‌های دکتری به‌ نظرم خطور کرد که در آزادترین انتخابات ایران (شورای شهر دوم سال۸۱) رای نیاورد و حالا برای‌مان همه‌چیز را تفسیر می‌کند؛ به یاد آلیس و سرزمین عجایب و آرزوهای برادر دیروز و دکتر امروز افتادم و حتی نگران این پسرک ظاهرا ژیگول که کافی‌ست در این فضای زرد وبلاگی بگردید تا طرفدارانش را بیابید، شدم!

داستان، داستان برنجی‌ست که با نام عربی در کشوری ایرانی پخش می‌شد و محتوایش هندی بود؛ بعد این همه سال که خوردیم و پختیم گفتند آرسنیک دارد و هزار سم دیگر! حال می‌خواهد این خبر سیاستی باشد برای حمایت از برنج‌کاران داخلی یا یک بازی برای به‌زمین‌زدن واردکننده؛ دیگر محسن به آخر خط رسید؛ حالا هزار بار هم وزارت بهداشت و سازمان استاندارد و صدتا ارگان دیگر بگویند نه!

راستی تا آخر خط چقدر راه است؟

 

  • صدرا مجد


... اما من از شما مى‏خواهم که مرا با سخنان زیبای خود نستائید تا از عهده وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم برآیم ... هرگز گمان مبرید اگر حقى به من پیشنهاد کنید بر من گران آید ... زیرا کسى که شنیدن حق و یا عرضه‌داشتن عدالت‏ به او برایش مشکل باشد عمل به آن براى وى ‏مشکل‌تر است ... از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت‌آمیز، خوددارى مکنید چراکه من خویشتن را برتر از آنکه اشتباه کنم نمى‏دانم مگر اینکه خداوند مرا حفظ کند ... *

ولایت/ره‌بری/اطاعت/محبت/درددل/انتقاد/توهین

بعضی وقت‌ها بعضی حرف‌ها باید جا بیفتد تا بشود در موردشان حرف زد و البته گاهی اوقات بزرگ‌تر از سایز ماست که بتوانیم در موردش ان‌قلت کنیم و رابطه حاکم و مردم از نگاه حضرت امیر را attach کنیم کنارش!
تنها به حد وسع‌مان می‌خوانیم و می‌اندیشیم، شاید ...

۴-۳هفته پیش حتما نامه حاج فرج دباغ را به مقام رهبری خواندید (+)  و هفته بعدش نامه محمد نوری‌زاد را (+) ، ۱۰روز پیش هم حضرت مستطاب نفسانیات پربیننده‌ترین مطلبش « دوستت دارم مرد » را نوشت، همان‌وقت‌ها مجید مجیدی در افطاری هنرمندان دفاع‌مقدس درددل‌هایی کرد که رسانه‌های تصویری پخش‌اش نکردند (+) و حالاهم جناب عین‌القضات نامه نوشته است (+ و +)
از این سر طیف تا آن سرش کلی راه است و البته همه در یک محور مشترک

خواندن تمام نامه‌ها را به همه توصیه می‌کنم و بیشتر و بیشتر به خودم، همه را با هم البت
از توهین‌ها و هتاکانه حرف‌زدن‌های سروش؛ تا انتقادات صریح و شاید سبک نوری‌زاد، درددل‌های مجیدی، مدح و نقدهای عین‌القضات و حتی یک‌جانبه دوست‌داشتن یک احمدی‌نژادی!
هرچه می‌خواهید اسمش را بگذارید؛ بی‌بصیرتی نخبگان، گم‌کردن راه راست در میان بلوا و فتنه، تودهنی توده‌ها به نخبگان، خودبزرگ‌بینی بالانشینان، …
فقط بگذارید کمی بخوانیم و فکر کنیم حداقل

پس‏آنگاه که مردم ‏حق رهبری را اداء کند و حکومت نیز حق مردم را بپردازد،
حق ‏در آن جامعه عزت یابد و راه‌های دین پدیدار، نشانه‌های عدالت برقرار و سنت پیام‌بر پایدار گردد؛
پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس می‌گردد

اما آنگاه که رعیت ‏بر والى خویش چیره گردد یا زمام‌دار ‏بر مردم اجحاف نماید،
وحدت برهم می‌خورد، نشانه‌های ستم آشکار و نیرنگ‌بازی در دین فراوان می‌گردد؛
راه گسترده سنت پیام‌بر متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماری‌های اخلاقى بسیار خواهد شد

* خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه که حضرت امیر در جنگ صفین ایراد فرموده‌اند *

  • صدرا مجد

انسان‌های آزاده و شریف همه‌جا پیدا می‌شوند حتی در ینگه دنیا؛ گاهی بعضی می‌گویند برای محبوبیت بیشتر چنین می‌کنند اما هنگامی که نه چندان شهرت داشته‌ باشد که بدنبال بیشترش باشد و نه توان مقابله با هجمه رسانه‌های صهیونیستی؛ گزافی این سخن رخ می‌نمایاند.
مایکل هارت ، در استودیوی خانگی‌اش می‌نشیند و برای بچه‌های بی‌پناه غزه گیتار می‌زند و سروده خودش را می‌خواند؛ بعدش هم خواهش می‌کند که : پس از دانلود کردن این ترانه، بهایش را به سازمان‌های خیریه‌ای که درزمینه کمک به مردم فلسطین فعال هستند، پرداخت کنید.
تقدیم به هم‌وطنان عزیزی که برای کوچک‌ترین کمک به مردم فلسطین، دنبال هزارجور علت و برهان می‌گردند و تقدیم به دوستان سبزاندیشی که شعار می‌دهند:  نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران!

ما هرگز به زانو در نخواهیم آمد

We will not go DOWN

A blinding flash of white light
Lit up the sky over Gaza tonight
People running for cover
Not knowing whether they’re dead or alive
They came with their tanks and their planes
With ravaging fiery flames
And nothing remains
Just a voice rising up in the smoky haze
We will not go down
In the night, without a fight
You can burn up our mosques
and our homes and our schools
But our spirit will never die
We will not go down
In Gaza tonight
Women and children alike
Murdered and massacred night after night
While the so-called leaders of countries afar
Debated on who’s wrong or right
But their powerless words were in vain
And the bombs fell down like acid rain
But through the tears and the blood and the pain
You can still hear that voice
through the smoky haze
We will not go down
In the night, without a fight
You can burn up our mosques
and our homes and our schools
But our spirit will never die
We will not go down
In Gaza tonight
تسلیم هرگز

نور سفید و خیره کننده‌ی یک انفجار
دیدگان را کور می‌کند
و آسمان غزه را
شب هنگام روشن
مردم دوان دوان در جستجوی یک سرپناه
بی‌آنکه بدانند هنوز زنده‌اند یا مرده!؟
تانک‌ها وهواپیما در راه
با زبانه‌های آتشین و ویرانگر
دیگر چیزی باقی نمی‌ماند
جز صدایی که در میان دود و آتش
هر لحظه، بلند و بلندتر می‌شود:
تسلیم هرگز
امشب تسلیم
بدون نبرد هرگز
شما می‌توانید مسجدهای‌مان را به آتش بکشید
خانه‌ها و مدرسه‌های‌مان را
اما روح‌مان، روح‌مان هرگز نخواهد مرد!
ما امشب در غزه تسلیم نخواهیم شد
زنان وکودکان شب‌های پی‌در‌پی جان می‌دهند
درحالی که رهبران واهی در سرزمین‌های دور دست
به بحث درباره تعیین مقصران جنگ نشسته‌اند
اما جملات حقیرشان در بیهودگی باقی می‌مانند
و بمب‌ها چونان باران‌های اسیدی فرو می‌ریزند
و همچنان در میان اشک و خون و درد
و از میان آسمان تیره و دودآلود
این ندا هم‌چنان به گوش می‌رسد:
تسلیم هرگز
مساجد ، منازل ومدارس مارا بسوزانید
اما روح ما نخواهد مرد
ما زانو نخواهیم زد
ما هرگز نابود نخواهیم شد

 We will not go DOWN…Michael Heart …WMA 700KByte
Michael Heart WebSite … Song for Gaza
Orginal ... MP3 4.3MByte


 

 اَللَّهُمَّ اسْلَخْنا بِانْسِلاخِ هذَا الشَّهْرِ مِنْ خَطایانا وَ اَخْرِجْنا بِخُرُوجِهِ مِنْ سَیِّئاتِنا وَ اجْعَلْنا مِنْ اَسْعَدِ اَهْلِهِ بِهِ وَ اَجْزَلِهِمْ قِسْماً فیهِ وَ اَوْفَرِهِمْ حَظّاً مِنْهُ

خدایا! پایان‌یافتن این ماه را پایان‌یافتن خطاهای‌مان قرار ده و به‌دنبال خارج شدنش ما را از بدی‌هامان خارج کن و ما را از سعادت‌مندترین اهل این ماه به آن، پرنصیب‏ترین آنان در آن و بهره‏مندترین ایشان از خودت قرار ده

دعای امام سجاد(ع) به هنگام وداع ماه رمضان

 

 

  • صدرا مجد

من اگر قرار بود کودتای مخملی بکنم، حتما حساب امروزش را هم می‌کردم
یعنی اینکه وقتی پیش‌بینی می‌کردیم قبل انتخابات چه‌کنیم، بعدش چه‌جور تقلب را اسم رمز! کنیم، مردم را پهن کنیم کف خیابان‌ها و البته نامزد محترم را متوهم کنیم که تو برنده بوده‌ای؛ حتما حسابش را کرده‌ایم وقتی گرفتن‌مان باید ما چه کنیم و آنها که بیرون‌اند چه کنند. چه بگوییم که اوضاع خراب‌تر شود و جو ملتهب‌تر؛ کدام‌مان اعتراف کنیم، کدام‌ها سکوت کنند و چیزی نگویند.

پس این‌وسط چه‌کسی دارد بازی می‌کند و چه‌کسی بازی‌گردانی، هنوز معلوم نیست.
داداگاه فرمایشی با آن دادخواست مسخره و متوهمانه‌اش، با آن ریخت‌وقیافه متهمان اصلاح‌طلبش، متهمانی که تسری می‌دهند کردار و عملکردشان را به رئیس‌جمهور سابق، نخست‌وزیر اسبق و رئیس مجلس خبرگان فعلی و البته دادگاهی که هیچ‌وقت برای لباس شخصی‌ها تشکیل نمی‌شود! دادگاهی که قرارست یک جریان را سرکوب کند و حذف، به خیالی که نظام حفظ می‌شود!
خدا می‌داند داریم در چه پازلی بازی می‌کنیم...

اعترافات مخملی!

من هم کتک‌زدن مردم با چماق و پیشانی‌بند "یازهرا" را دیده‌ام؛ کشته شدن بی‌سروصدای بسیجی‌ها و حتی مثله‌شدن‌شان را هم شنیده‌ام؛ من هم کشته شدن ندا و سهراب و محسن و ده‌ها تن که نام‌شان را نمی‌برند را می‌دانم؛ بی‌خبری پدرومادرانی که حتی بهشان نگفته‌اند بچه‌هاتان کجایند را درک می‌کنم؛ از توصیفاتی که در رفتار با زندانیان می‌شود تنم می‌لرزد.

شاید بچه‌های مذهبی یک‌روزی نظام برای‌شان معصوم بود و تصور اشتباه و خلاف در آن غیرقابل قبول؛ اما بعد علنی‌شدن آن‌چه بر آنانی رفت که بعدها گفته شد برای تثبیت نظام، زنجیره‌ای کشته شده‌اند، دیگر خبری نیست از آن معصومیت خیالی!
دیگر بارها و بارها با چشمان خودمان بی تدبیری مدیران را دیده‌ایم؛ عملکرد غلط مسؤولان را هم، تنگ‌نظری و خودپرستی‌شان وحتی نیات و اغراض شخصی را ؛ والبته امیدواریم...

هزاربار با خودم این جمله امام را زمزمه کرده‌ام که « حفظ نظام از اوجب واجبات است » و اندیشیده‌ام چگونه؟ با قتل، خدمت، شکنجه، محبت، ضرب‌و‌شتم ، رأفت و آسانی، تهمت، دوستی؛ پس کجاست آن مقبولیت و آن عدالت و آن اسلام

من هم دلم قرص نیست اما نمی‌توانم این وسط بایستم و تماشا کنم؛ تماشاچی نیستم ولو اینکه اشتباه تحلیل کنم و اشتباه حرف بزنم. هیچ‌وقت سکوت را دوست نداشته‌ام.


پی‌نوشت:
بعد از اینکه دفاع می‌کنی از مردی که با تمام اشتباهات و نادرستی‌هایش یک‌تنه ایستاده تا کار کند آن‌هم جلوی این مدعیان مقبولیت که امروز پشت نام جبهه اصول‌گرایی قایم شده‌اند؛ حالا باید متهم شوم به اینکه چشم و گوش بسته می‌پرستمش؛ همین احمدی‌نژاد را ! منی که ‌آن‌چنان خطابش کردم «دیگر رئیس‌جمهور محبوب من نیستی»، منی که صراحتا ادبیات و رفتارش را آن‌گاه که این مدعیان ولایت‌مداری در سکوت بودند، به عتاب گرفتم و داد سرش کشیدم.


 

  • صدرا مجد


دلم می‌خواهد برای خطبه‌های هاشمی بنویسم، برای فراجناحی بودنش، برای بغض‌ها کرده و گریه‌های نکرده‌اش و برای سید شکلاتی و طرح رفراندم‌اش، طرحی که فقط کسی می‌تواند بدهد که ۸سال مسؤول اجرای قانون اساسی مملکت بوده باشد!
چقدر خطبه‌های اول هاشمی را دوست داشتم، باید به گنگی و پیچیدگی خطبه‌های اول آقا در مورد صلح حدیبیه، صراحت، شفافیت و اهمیت خطبه‌های اول هاشمی در مورد پیام‌بر و مقبولیت را بیافزاییم؛ گویی جدیداً خطبه‌های اول مهم‌تر شده‌اند تا خطبه‌های سیاسی ِ دوم!

همه وب را زیرورو کردم تا بتوانم معایب، خطاها و گناهان نابخشودنی مردی را بیابم که این‌همه هجمه است علیه‌اش؛ مردی که باید این‌گونه با حکم حکومتی عزل شود و بعدش گفته شود : « نباید به‌کسی بیهوده تهمت زد و او را به خاطر یک امر از همه آن چیزهایی که صلاحیت محسوب می‌شود نفی کرد »

اسفندیار رحیم مشایی- کسی رفته‌است Who.is گرفته از دومین Mashaie.ir و استناد می‌کند که سرویس خدمات هاستینگ پایگاه شخصی‌اش را مهمترین شرکت سایبرنتیکی پشتیبانی‌کننده از پایگاه‌های تبلیغاتی جریان دوم خرداد بر عهده دارد!

- دیگری استناد می‌کند که برخی منصوبانش از افرادی‌اند که در تاسیس و هدایت بیمارگونه رادیوپیام و شبکه رادیویی تهران در دوران مسئولیت سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران دخالت داشته و نقش بسزایی در توزیع آلودگی فرهنگی خصوصا در حوزه موسیقی در شهر تهران داشته‌اند!

- جایی دیگر ادله‌ای ردیف می‌کند که « او به اباحی‌گری و لیبرالیسم عملی التزام دارد (شرکت در مجلس رقص و نیز توصیه به عدم حجاب به خبرنگار ترک) » و اینکه « به رفع تبعیض جنسیتی می‌اندیشد (توصیه‌ی رئیس‌جمهور به حکم به آزادی ورود زنان به ورزش‌گاه) » !

- همه و همه استناد می‌کنند به یک سخنرانی که گفته‌است ما دوست مردم اسرائیل‌ایم؛ سخنانی که چنان آب‌وتاب‌اش دادند که کار به رهبری رسید و مثل همیشه جریانی بجای نفی دیگران با استدلال، خود را پنهان کردند پشت رهبری و از او مایه گذاشتند و البته بازهم می‌گذارند.

در همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری (تیرماه۸۷) این جناب می‌گوید: « ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است. هیچ ملتی در دنیا دشمن ما نیست این افتخار است. ما مردم آمریکا را از برترین ملت‌های دنیا می‌دانیم. »
و یا همان‌جا در همان‌ همایش می‌گوید : « دوره آنکه کسی بخواهد دینی را بر دنیا حاکم کند گذشته است دنیای امروز گوش‌هایش بیشتر از همیشه تاریخ باز است که زیباترین پیام‌ها را بشنود. امروز منطق الهی و انسانی، دامنه‌ساز و افق‌پرداز در دنیا خریدار دارد. هر منطقی که بتواند در آینده نزدیک ادبیاتی داشته باشد که ۳ عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظیم کند از نظر آیین و مکتب، آینده از آن اوست. »

حالا بجای جاروجنجال و هیاهو بیایید روی حرف‌ها حرف بزنیم؛ ببینیم کجایش اشتباه است که باید این‌گونه هجمه‌اش کنیم و او را یکی از مهره‌های کودتای مخملی بنامیم! بی‌خود در نمازجمعه و رسانه‌های بی‌عرضه‌ای که دارید هوچی‌گری راه نیاندازید، حرف بزنید با استدلال نه بسان حسین‌آقای شریعت‌مداری نیمه‌پنهان افشا کنید و لیبل بچسبانید.

من به‌خاطر ولایت‌پذیری احمدی‌نژاد به او رأی ندادم که حالا بخواهم با روزشمار الف و جنجال‌های رسانه‌ای، رأیم را پس بگیرم؛ همان‌گونه که ملاکم برای رأی ندادن به میرحسین و کروبی هم همین نبود؛ که اگر این شرطم بود، لاریجانی، قالی‌باف و رضایی و ناطق جلوتر از اویند حداقل در حرف و سخن! والبته شک ندارم در این خصلت‌اش البته تا به امروز و خداوند از آینده باخبرست.

من از آن‌هایی نیستم که می‌گویند "احمدی‌نژاد و لاغیر" و این به‌وضوح در پست‌های پیشین‌ام عیان است (+ و +) اما آنچه که من می‌دانم آن‌ست که راستی‌های سنتی مدت‌هاست دیگر میان مردم مقبولیت ندارند و این را باید بدانند؛ باید بدانند که دیگر با خطبه‌های آتشین نمازجمعه و بگیروببندهای ارشادی و چوب و چماق بسیجی‌ها نمی‌شود مملکت را اداره کرد.
معتقدم گفتمان انقلاب اگر می‌خواهد تسری پیدا کند و بتواند جامعه امروز ایران را کنترل کند باید غیر از اینکه ادبیات‌اش را تغییر دهد در بعضی امور به‌کلی تجدیدنظر کند، اموری که تابه‌امروز به سادگی از کنارش گذشته بودند.

شادی‌های پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

محمود! این اول راه‌ست، پا پس نکش!
سهم‌خواهی آنانی که سال‌هاست مقبولیت در بین مردم عادی ندارند به زودی برطرف نمی‌شود، گواینکه تازه فرصت را مغتنم دیده‌اند و حالا که فشار مخالفان زیاد شده است دندان تیز کرده‌اند.
آنان احمدی‌نژادی را می‌خواهند که فحش‌خورش ملس باشد و ملت برایش جُک بسازند
کارهای دردسردار را انجام دهد و عواقبش را برای خودش بخرد اما مدیران میانی و بالایش را از جبهه آنان برگزیند و کارها را دست آن‌ها دهد، حتی بدو حق نمی‌دهند که نزدیکان فکری‌اش را سهیم کنید در سیستم مدیریتی‌اش!

شخصاً معتقدم بهترین جا برای اسفندیار رحیم مشایی همان معاونت گردشگری و میراث فرهنگی بود ونه معاون اولی اما به‌هیچ عنوان نمی‌توان قبول کنم که این‌قدر دست و پای رئیس‌جمهوری را ببندند که حتی نتواند معاون برای خود برگزیند
این احمدی‌نژاد سال‌هاست با ثمره، زریبافان، علی‌آبادی، مشایی، سعیدلو و ...  کار کرده است، گرچه مدیریت اینان بالا و پایین دارد اما به آنان اعتماد دارد و این اولین اصل مدریتی‌ست که در نزدیک‌ترین حلقه مدیریتی معتمدان جای می‌گیرند.

می‌شود یک‌نفر برای ما این مردم‌سالاری دینی را توضیح دهد که چگونه درآن می‌شود یک رئیس‌جمهور ۲۴میلیونی حق نداشته باشد یک معاون برای خودش انتخاب کند؟
گویا همه بیش از پرزیدنت منتخب، مصلحت‌اش را می‌دانند!
بی‌خود نیست که رئیس همه مصلحت‌سنجان مخالف اصلی اوست.



پی‌نوشت:
این سه زاویه متفاوت نسبت به این قضیه هم خواندنی‌ست
 
تا محو نشده‌اید توبه کنید /  بازخرید چند میلیارد دلاری /  تئوری رسانه‌ای احمدی‌نژاد

 

  • صدرا مجد