دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۴ مطلب در مرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

وقتی تقویم را نگاه می‌کنی و می‌بینی که نیمه‌ی سال هم رد شد و هنوز خبری نیست که نیست وقتی می‌بینی یک‌هفته‌یست پست نگذاشته‌ای و همیشه پست‌هایی که تو بیشتر دوست‌شان داری مخاطب‌ات کم‌تر! می‌نشینی و اپیزودهای نیمه‌ سالانه‌ات را می‌چسبانی به‌هم تا سه رویدادی که فکر می‌کنی ارزش حرف زدن و خواندن دارد را با مخاطبت تقسیم کنی.

 آخرش الی کی بود!؟

به لطف و هم‌قدمی دوستان، بالاخره در سه‌شنبه شبی باپرداخت نیمی از ‌بها، توانستیم آخرین ساخته اصغر فرهادی، « درباره الی... » را ببینیم.
چندی پیش بود که می‌خواستم در مورد دروغ بنویسم، به سبب لقب‌پراکنی دوستان netی و هوادارن کاندیدای اخلاق‌مدار ننوشتم و حالاهم که بعد از شنیدن یک دروغ ساده‌ی گلی‌فراهانی که تمام نگاه و زندگی صابر ابر را تغییر داد، باید بنویسم بازهم نمی‌نویسم.
فارغ از تمام نکات مثبت فیلم که استقبال مردم اخراجی‌هاپرست و خروس‌جنگی‌دوست را تاحدودی به همراه داشت، دو ویژگی‌اش چشم من بیننده را گرفت:
یکی موسیقی نداشته فیلم، من از اول تا آخر فیلم اصلا حواسم نبود که پس این trackی که دانلود کردم و titleش نوشته بود «موسیقی فیلم درباره الی... ساخته Andrea Bauer» کوش پس! کمبودی که اصلا احساس نشد و البته چه موسیقی قشنگی هم بود.
و دوم توزیع بازیگری روی تمام بازیگران بود، زمان فیلم و داستان‌اش بخوبی بین این ۸بازیگر اصلی تقسیم شده بود گرچه کمی بالا و پایین داشت اما براحتی می‌شد گفت که بازیگر نقش اول نداشت و به‌نظر من این یک حُسن بود و مسلما برای کارگردان، درآوردن‌اش بسیار سخت.
اما مشکل آن‌جاست که ما آخرش نفهمیدیم، الی کی بود؟ الهه، الناز، الهام، ...

 تف سربالا و گریه برای نظام

اگر از نانوایی محل‌تان هم بپرسید حتما نامه کروبی به حضرت آیت‌ا... را خوانده است؛ نامه‌ای که تا دوهفته پیش، دو نسخه داشت، یکی در دست شیخ و دیگری در کشوی رئیس خبرگان و حالا هزاران و شاید میلیون‌ها نسخه.
محتوایش نه قابل تحلیل است نه قابل دفاع ونه حتی دلیلی برای اثباتش احتیاج است. نتیجه و ماحصلش یک‌چیز بیش نیست و آن اینکه باید بعد از سی‌سال به حال این نظام گریست، در هر صورت که باشد.
می‌خواهد حرف‌ها و ادعاهای شیخ درست باشد یا نباشد، هیچ لزومی به اثبات نیست، آن‌چه باید می‌شد، شده است؛ ایران وضعیت‌اش از گوانتانامو و ابوقریب بدتر نباشد بهتر نیست؛ حالا می‌خواهد ایران اسلامی‌ باشد و آمریکا جنایت‌کار و شیطان بزرگ!

در هرصورت باید به حال این نظام گریست که یا چنین اتفاقاتی در زندان‌هایش حتی با مخالفین، معاندین و کودتاگران مخملی‌اش صورت گرفته یا اینکه چنین شیخی چندین سال رئیس‌مجلس اسلامی‌اش بوده است و صلاحیت‌اش توسط نگهبانان قانون اساسی تائید شده است.
قضیه تف سربالا را شنیده‌اید که ؟

جشنواره مطبوعات اصفهان / شیخ مهدی / ترانه علی‌دوستی

 اصفهانی‌ها بافرهنگ مفت‌خوانی

چهارمین جشنواره مطبوعات اصفهان درحالی برگزار شد که حاشیه‌های فراوانی داشت؛ هرچه خودمان را کنار بکشیم و پیامک‌های تبریک ۱۷مرداد را با فحشی reply کنیم اما بازهم نمی‌شود ساده از کنار رویدادهای ژورنالیستی این شهر تاریخی،فرهنگی،هنری،مذهبی به سادگی گذشت!
جشنواره که دوره اول تا دومش چندین سال طول کشید و عملا فراموش شده بود، باشروع دوباره‌اش شوری بین مطبوعاتی‌های اصفهان ایجاد کرد که درگام چهارم به سبب مشکلات مالی بین مدیریت بخش فرهنگ استان و شرکت نمایشگاه‌های بین‌المللی، زمان جشنواره از اردیبهشت‌ماه به وقت نامعلومی افتاد تا بالاخره در نیمه مرداد سریع سروته قضیه جمع‌ شود.
اما غیر حاشیه‌های کوچک این دوره که شامل عدم حضور «اصفهان زیبا» روزنامه ارگان شهرداری اصفهان در جشنواره به سبب مشکلات شهرداری و ارشاد، حذف بخش جذاب غیرحرفه‌ای‌ها، استقبال بی‌نظیر سرد مردم از نمایشگاه و هم‌زمانی نمایشگاه صنعت پلاستیک و رنگ با آن بود؛ حاشیه‌های اختتامیه و حرف‌های دبیر جشنواره جالب‌تر می‌نمود.

« نصرت باقرصاد » در اظهارات جالب و تأمل‌برانگیزی در مصاحبه با خبرگزاری موج، علت استقبال کم مردم اصفهان از مطبوعات را عادت‌کردن به « فرهنگ مفت‌خوانی » دانست!
جالب وقتی‌ست که بدانید ایشان «رئیس اداره مطبوعات و تبلیغات اداره‌کل فرهنگ و ارشاد اصفهان» هستند و مسلما بهتر از همه می‌دانند که علت روی نیاوردن مردم به مطبوعات محلی این شهر، پاچه‌خواری و عدم صراحت است که این بغیر کیفیت پایین چاپ، صفحه‌آرایی‌های نامناسب، گزارشات بی‌جا، تیترهای فرمایشی، نگفتن حرف‌های گفتنی و عدم انعکاس درددل‌های مردم است.

واما حاشیه اختتامیه چهارمین دوره، پررنگ‌تر بود به سبب استفاده از المان‌های سبز و انگشت ویکتوری در هنگام دریافت جایزه توسط چند خبرنگار اصفهانی: فاطمه حاتمی، نفیسه قانیان، علی‌رضا روحانی، ایمان حجتی، مهسا جزینی و احسان مرادی درحضور مدیرکل ارشاد اصفهان و رئیس دیوان محاسبات کشور و البته ابراهیم‌خان شمشیری {مدیرکل امور رسانه‌های وزارت‌خانه} و تکه‌انداختن مجری حاضرجواب مراسم {که اگر طبق سنت سال‌های پیش باشد، باید حمید راستی بوده باشد} هم فضا را چندان بی‌تاثیر نگذاشت که : هر امام‌زاده،‌ واجب‌التعظیم نیست!

باید منتظر H2S جدیدی در فضای عطرآگین مطبوعات اصفهان باشیم خاصه که خبرهایی مبنی بر عکس‌برداری افرادی در آخرین ساعات نمایشگاه از خانم‌های داخل سالن و مسلما متعاقبش خطبه‌ای و یالثاراتی و ...
{اسامی خبرنگاران به نقل از رسانه‌های غیررسمی‌ست وگرنه در خبر سایت برگزارکننده جشنواره حتی  اسامی برگزیدگان را نمی‌توانی پیداکنی وفقط عنوان نشریه‌شان آورده شده است !!!}


فرهنگ مفت‌خوانی دلیل استقبال کم مردم از مطبوعات است 


جشنواره پر خبر اصفهان، بی‌خبر برگزار شد 


اعتراض سبز روزنامه‌نگاران برگزیده اصفهانی 


تبلیغ اغتشاش‌گران در نمایشگاه مطبوعات اصفهان 


نمایشگاه و جشنواره مطبوعات اصفهان، سرد اما پر حاشیه 


جشنواره مطبوعات اصفهان با معرفی آثار برگزیده به کار خود پایان داد 


 

  • صدرا مجد

 

وقتی شعبان به نیمه می‌رسد، همیشه دلم می‌گیرد، نوشتنم نمی‌آید، گرچه یک‌جورهایی تولدم هم هست اما « دلِ شکسته، شکسته، چه مهربان چه قسی »
دوست دارم شعر بخوانم، Mediaای گوش کنم تا اینکه درباره وظایف منتظران، صفات یاران و دوستارانش و آنچه اتفاق می‌افتد و باید بکنیم تا بیافتد، بنویسم و بخوانم.
هیچ‌کدامشان را دوست ندارم؛
شاید اسمش را بشود گذاشت شیعه سوسولی، شاید!
نمی‌دانم چرا واقعاً؛
دوست‌داشتن مگر چرا هم دارد!؟

هروقت توفیق رفیق راه‌مان می‌شد تا سری بر خاک آستان مبارک‌اش بسائیم، هدفن‌های ام‌پی۳ را می‌چلاندم در گوشم و می‌نشستم جایی که ملت را ببنیم تا این پانزده دقیقه را اشک بریزم
چقدر وقت است نرفته‌ام ج م ک ر ا ن

 

صلاح نیست دلی بشکند برای کسی
دل شکسته، شکسته چه مهربان چه قسی
درست نیست که هم‌پای دل مندرسی
تمام عمر بگردی و بازهم نرسی

دلم برابر این خلق، آبرو دارد
مطهر است به خون خودش وضو دارد
به هر بهانه‌ای که بگیری تو، خو دارد
دلم هنوز جوان است، آرزو دارد

بسان مست خماری که جام می‌خواهد
بسان عاشق پیری که کام می‌خواهد
بسان طفل صغیری که مام می‌خواهد
دل رمیده من هم، امام می‌خواهد

نمرده‌ایم، نفس می‌کشیم، جان داریم
برای جنگ صلیبی‌ش، ما توان داریم
اگرچه روی زمین، میل آسمان داریم
درون سینه دلی مثل کهکشان داریم

بیا و حیثیت نفس را دگرگون کن
بیا مرا ز دل من، بخواه و بیرون کن
بیا و چرخ معلق، بگیر و وارون کن
و بر جنازه پوسیده دلم خون کن

روایت است که شب، هور چون نمی‌تابد
و شب بهانه برای سحر نمی‌یابد
و وقت خفتن این خلق، مه که می‌تابد
امام عصر دعا می‌کند، نمی‌خوابد

درست نیست که اشک از دو دیده‌اش بارد
دعا کند، سر انگشت‌ها فراز آرد
غم من و تو به قلب شکسته بسپارد
برای بخشش ما، سر به خاک بگذارد

صبور باش و تب هجر را تحمل کن
زمان مانده کم است، اندکی تأمل کن
دلت وسیله نما و به او توکل کن
درون باغ ولایت به سادگی، گل کن

دل شکسته‌تان از چه رو هراسان شد
که حکم، حکم خدا بود و عاقبت آن شد
دلش شکسته و دیگر شهید نتوان شد
اگرچه سخت، ولی می‌توان که انسان شد

بیا برای دل دوست، هم‌دمی بشویم
اگر زیاد نشد، لااقل کمی بشویم
خلیفه روی زمین، قطب عالمی بشویم
برای خویشتن خویش، آدمی بشویم

 

رضا امیرخانی ۳۶ساله را بعضی‌ها با «من‌او» و «بی‌وتن»‌اش می‌شناسند، بعضی‌ها با ریاست‌اش بر انجمن اهل قلم، بعضی‌ها با سرلوحه‌هایش در لوح والبته بعضی‌ها که سبقه‌اش را می‌دانند او را به شعرهایش؛ ذوقی که به‌قول خودش دیگر نیست!

آن‌روزها بروبچه‌های علامه‌حلی هرسال شب‌شعر می‌گرفتند به مناسبت انقلاب، از بهمن۶۵ شروع کردند و مجموع هفت شب‌شعر را در مجموعه‌ای بنام « هفت سپهر » نشر سمپاد چاپ کرد؛ هشتمین شب‌شعر از آن مجموعه را رفیقی شفیق و یاری دیروزی، روی نوار داشت؛ نوار کاستی که بعدها از داشپورت رنویی دزیده شد وما خوش‌شانس بودیم که ریخته بودیم‌اش روی پی‌سی! وقتی برای خود رضا می‌گفتیم مشتاق بود تا صدا و شعر خودش در پانزده‌سال پیش بشنود.

متن پیاده‌شده شعر را می‌خواستم در ادامه مطلب بیاورم دیدم شد ۱۰صفحه! دوست‌داشتید ‌فایل۹۸۰کیلوبایتی ۱۵دقیقه و ۲۶ثانیه‌اش را با فرمت ra دانلود کنید و بشنوید.

 

  • صدرا مجد

من اگر قرار بود کودتای مخملی بکنم، حتما حساب امروزش را هم می‌کردم
یعنی اینکه وقتی پیش‌بینی می‌کردیم قبل انتخابات چه‌کنیم، بعدش چه‌جور تقلب را اسم رمز! کنیم، مردم را پهن کنیم کف خیابان‌ها و البته نامزد محترم را متوهم کنیم که تو برنده بوده‌ای؛ حتما حسابش را کرده‌ایم وقتی گرفتن‌مان باید ما چه کنیم و آنها که بیرون‌اند چه کنند. چه بگوییم که اوضاع خراب‌تر شود و جو ملتهب‌تر؛ کدام‌مان اعتراف کنیم، کدام‌ها سکوت کنند و چیزی نگویند.

پس این‌وسط چه‌کسی دارد بازی می‌کند و چه‌کسی بازی‌گردانی، هنوز معلوم نیست.
داداگاه فرمایشی با آن دادخواست مسخره و متوهمانه‌اش، با آن ریخت‌وقیافه متهمان اصلاح‌طلبش، متهمانی که تسری می‌دهند کردار و عملکردشان را به رئیس‌جمهور سابق، نخست‌وزیر اسبق و رئیس مجلس خبرگان فعلی و البته دادگاهی که هیچ‌وقت برای لباس شخصی‌ها تشکیل نمی‌شود! دادگاهی که قرارست یک جریان را سرکوب کند و حذف، به خیالی که نظام حفظ می‌شود!
خدا می‌داند داریم در چه پازلی بازی می‌کنیم...

اعترافات مخملی!

من هم کتک‌زدن مردم با چماق و پیشانی‌بند "یازهرا" را دیده‌ام؛ کشته شدن بی‌سروصدای بسیجی‌ها و حتی مثله‌شدن‌شان را هم شنیده‌ام؛ من هم کشته شدن ندا و سهراب و محسن و ده‌ها تن که نام‌شان را نمی‌برند را می‌دانم؛ بی‌خبری پدرومادرانی که حتی بهشان نگفته‌اند بچه‌هاتان کجایند را درک می‌کنم؛ از توصیفاتی که در رفتار با زندانیان می‌شود تنم می‌لرزد.

شاید بچه‌های مذهبی یک‌روزی نظام برای‌شان معصوم بود و تصور اشتباه و خلاف در آن غیرقابل قبول؛ اما بعد علنی‌شدن آن‌چه بر آنانی رفت که بعدها گفته شد برای تثبیت نظام، زنجیره‌ای کشته شده‌اند، دیگر خبری نیست از آن معصومیت خیالی!
دیگر بارها و بارها با چشمان خودمان بی تدبیری مدیران را دیده‌ایم؛ عملکرد غلط مسؤولان را هم، تنگ‌نظری و خودپرستی‌شان وحتی نیات و اغراض شخصی را ؛ والبته امیدواریم...

هزاربار با خودم این جمله امام را زمزمه کرده‌ام که « حفظ نظام از اوجب واجبات است » و اندیشیده‌ام چگونه؟ با قتل، خدمت، شکنجه، محبت، ضرب‌و‌شتم ، رأفت و آسانی، تهمت، دوستی؛ پس کجاست آن مقبولیت و آن عدالت و آن اسلام

من هم دلم قرص نیست اما نمی‌توانم این وسط بایستم و تماشا کنم؛ تماشاچی نیستم ولو اینکه اشتباه تحلیل کنم و اشتباه حرف بزنم. هیچ‌وقت سکوت را دوست نداشته‌ام.


پی‌نوشت:
بعد از اینکه دفاع می‌کنی از مردی که با تمام اشتباهات و نادرستی‌هایش یک‌تنه ایستاده تا کار کند آن‌هم جلوی این مدعیان مقبولیت که امروز پشت نام جبهه اصول‌گرایی قایم شده‌اند؛ حالا باید متهم شوم به اینکه چشم و گوش بسته می‌پرستمش؛ همین احمدی‌نژاد را ! منی که ‌آن‌چنان خطابش کردم «دیگر رئیس‌جمهور محبوب من نیستی»، منی که صراحتا ادبیات و رفتارش را آن‌گاه که این مدعیان ولایت‌مداری در سکوت بودند، به عتاب گرفتم و داد سرش کشیدم.


 

  • صدرا مجد


دلم می‌خواهد برای خطبه‌های هاشمی بنویسم، برای فراجناحی بودنش، برای بغض‌ها کرده و گریه‌های نکرده‌اش و برای سید شکلاتی و طرح رفراندم‌اش، طرحی که فقط کسی می‌تواند بدهد که ۸سال مسؤول اجرای قانون اساسی مملکت بوده باشد!
چقدر خطبه‌های اول هاشمی را دوست داشتم، باید به گنگی و پیچیدگی خطبه‌های اول آقا در مورد صلح حدیبیه، صراحت، شفافیت و اهمیت خطبه‌های اول هاشمی در مورد پیام‌بر و مقبولیت را بیافزاییم؛ گویی جدیداً خطبه‌های اول مهم‌تر شده‌اند تا خطبه‌های سیاسی ِ دوم!

همه وب را زیرورو کردم تا بتوانم معایب، خطاها و گناهان نابخشودنی مردی را بیابم که این‌همه هجمه است علیه‌اش؛ مردی که باید این‌گونه با حکم حکومتی عزل شود و بعدش گفته شود : « نباید به‌کسی بیهوده تهمت زد و او را به خاطر یک امر از همه آن چیزهایی که صلاحیت محسوب می‌شود نفی کرد »

اسفندیار رحیم مشایی- کسی رفته‌است Who.is گرفته از دومین Mashaie.ir و استناد می‌کند که سرویس خدمات هاستینگ پایگاه شخصی‌اش را مهمترین شرکت سایبرنتیکی پشتیبانی‌کننده از پایگاه‌های تبلیغاتی جریان دوم خرداد بر عهده دارد!

- دیگری استناد می‌کند که برخی منصوبانش از افرادی‌اند که در تاسیس و هدایت بیمارگونه رادیوپیام و شبکه رادیویی تهران در دوران مسئولیت سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران دخالت داشته و نقش بسزایی در توزیع آلودگی فرهنگی خصوصا در حوزه موسیقی در شهر تهران داشته‌اند!

- جایی دیگر ادله‌ای ردیف می‌کند که « او به اباحی‌گری و لیبرالیسم عملی التزام دارد (شرکت در مجلس رقص و نیز توصیه به عدم حجاب به خبرنگار ترک) » و اینکه « به رفع تبعیض جنسیتی می‌اندیشد (توصیه‌ی رئیس‌جمهور به حکم به آزادی ورود زنان به ورزش‌گاه) » !

- همه و همه استناد می‌کنند به یک سخنرانی که گفته‌است ما دوست مردم اسرائیل‌ایم؛ سخنانی که چنان آب‌وتاب‌اش دادند که کار به رهبری رسید و مثل همیشه جریانی بجای نفی دیگران با استدلال، خود را پنهان کردند پشت رهبری و از او مایه گذاشتند و البته بازهم می‌گذارند.

در همایش نوآوری و شکوفایی در صنعت گردشگری (تیرماه۸۷) این جناب می‌گوید: « ایران امروز با مردم آمریکا و اسرائیل دوست است. هیچ ملتی در دنیا دشمن ما نیست این افتخار است. ما مردم آمریکا را از برترین ملت‌های دنیا می‌دانیم. »
و یا همان‌جا در همان‌ همایش می‌گوید : « دوره آنکه کسی بخواهد دینی را بر دنیا حاکم کند گذشته است دنیای امروز گوش‌هایش بیشتر از همیشه تاریخ باز است که زیباترین پیام‌ها را بشنود. امروز منطق الهی و انسانی، دامنه‌ساز و افق‌پرداز در دنیا خریدار دارد. هر منطقی که بتواند در آینده نزدیک ادبیاتی داشته باشد که ۳ عنصر آدم، خدا و جهان را با هم تنظیم کند از نظر آیین و مکتب، آینده از آن اوست. »

حالا بجای جاروجنجال و هیاهو بیایید روی حرف‌ها حرف بزنیم؛ ببینیم کجایش اشتباه است که باید این‌گونه هجمه‌اش کنیم و او را یکی از مهره‌های کودتای مخملی بنامیم! بی‌خود در نمازجمعه و رسانه‌های بی‌عرضه‌ای که دارید هوچی‌گری راه نیاندازید، حرف بزنید با استدلال نه بسان حسین‌آقای شریعت‌مداری نیمه‌پنهان افشا کنید و لیبل بچسبانید.

من به‌خاطر ولایت‌پذیری احمدی‌نژاد به او رأی ندادم که حالا بخواهم با روزشمار الف و جنجال‌های رسانه‌ای، رأیم را پس بگیرم؛ همان‌گونه که ملاکم برای رأی ندادن به میرحسین و کروبی هم همین نبود؛ که اگر این شرطم بود، لاریجانی، قالی‌باف و رضایی و ناطق جلوتر از اویند حداقل در حرف و سخن! والبته شک ندارم در این خصلت‌اش البته تا به امروز و خداوند از آینده باخبرست.

من از آن‌هایی نیستم که می‌گویند "احمدی‌نژاد و لاغیر" و این به‌وضوح در پست‌های پیشین‌ام عیان است (+ و +) اما آنچه که من می‌دانم آن‌ست که راستی‌های سنتی مدت‌هاست دیگر میان مردم مقبولیت ندارند و این را باید بدانند؛ باید بدانند که دیگر با خطبه‌های آتشین نمازجمعه و بگیروببندهای ارشادی و چوب و چماق بسیجی‌ها نمی‌شود مملکت را اداره کرد.
معتقدم گفتمان انقلاب اگر می‌خواهد تسری پیدا کند و بتواند جامعه امروز ایران را کنترل کند باید غیر از اینکه ادبیات‌اش را تغییر دهد در بعضی امور به‌کلی تجدیدنظر کند، اموری که تابه‌امروز به سادگی از کنارش گذشته بودند.

شادی‌های پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

محمود! این اول راه‌ست، پا پس نکش!
سهم‌خواهی آنانی که سال‌هاست مقبولیت در بین مردم عادی ندارند به زودی برطرف نمی‌شود، گواینکه تازه فرصت را مغتنم دیده‌اند و حالا که فشار مخالفان زیاد شده است دندان تیز کرده‌اند.
آنان احمدی‌نژادی را می‌خواهند که فحش‌خورش ملس باشد و ملت برایش جُک بسازند
کارهای دردسردار را انجام دهد و عواقبش را برای خودش بخرد اما مدیران میانی و بالایش را از جبهه آنان برگزیند و کارها را دست آن‌ها دهد، حتی بدو حق نمی‌دهند که نزدیکان فکری‌اش را سهیم کنید در سیستم مدیریتی‌اش!

شخصاً معتقدم بهترین جا برای اسفندیار رحیم مشایی همان معاونت گردشگری و میراث فرهنگی بود ونه معاون اولی اما به‌هیچ عنوان نمی‌توان قبول کنم که این‌قدر دست و پای رئیس‌جمهوری را ببندند که حتی نتواند معاون برای خود برگزیند
این احمدی‌نژاد سال‌هاست با ثمره، زریبافان، علی‌آبادی، مشایی، سعیدلو و ...  کار کرده است، گرچه مدیریت اینان بالا و پایین دارد اما به آنان اعتماد دارد و این اولین اصل مدریتی‌ست که در نزدیک‌ترین حلقه مدیریتی معتمدان جای می‌گیرند.

می‌شود یک‌نفر برای ما این مردم‌سالاری دینی را توضیح دهد که چگونه درآن می‌شود یک رئیس‌جمهور ۲۴میلیونی حق نداشته باشد یک معاون برای خودش انتخاب کند؟
گویا همه بیش از پرزیدنت منتخب، مصلحت‌اش را می‌دانند!
بی‌خود نیست که رئیس همه مصلحت‌سنجان مخالف اصلی اوست.



پی‌نوشت:
این سه زاویه متفاوت نسبت به این قضیه هم خواندنی‌ست
 
تا محو نشده‌اید توبه کنید /  بازخرید چند میلیارد دلاری /  تئوری رسانه‌ای احمدی‌نژاد

 

  • صدرا مجد