دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۳ مطلب با موضوع «گیرکرده در گلو» ثبت شده است

نمی‌خواستم سیاسی بنویسم، شرط کرده بودم اما نمی‌شود گویا
این‌قدر روی مراکز حساس عصبی‌یمان رژه می‌روند که نمی‌شود
دوستانم نهیب می‌زنند و به سخره می‌گیرند که
 در این وانفسای صفین مانند، چه درد اخلاق گرفته‌ای و منافق شده‌ای
امروز روز جراحی نظام است
روز کندن جرثومه‌های فساد از بدن انقلاب برای رشد و تعالی‌اش

 

من هیچ‌وقت دروغ‌گو و فریب‌کار نخواندمش چنان‌که این خدایگان تحریف و جنجال می‌خوانندش، گرچه بی‌جا و اشتباه بسیار سخن گفت‌ست
اما به راحتی هم نمی‌توانم از خصوصیت اخلاقی‌اش که طبیعتاً بازخورد در رفتار و تصمیم‌گیری‌هایش دارد، بگذرم:
او غد است و یک دنده  /  عذرخواهی در دهانش نیست  /  دوست دارد رقبایش را بکوبد  /  نقطه ضعف‌های دیگران را بزرگ می‌کند تا خود بزرگ شود  /  تک‌روست و کارشناسان را زیاد دوست ندارد  /  لطافتی در رفتار با دوستان‌اش به‌چشم نمی‌آید / خود را کارشناس‌تر از همه می‌داند
و البته این همه در کنار هزاران صفت خوب دیگرش...

 


 سیاست‌هایشان همیشه شل‌کن-سفت‌کن بودست
فکرش را کرده‌اید شنبه ۲۳خرداد۸۸ قرار است چه شود؟
آهای با شماها هستم که
ادعای امر به ‌معروف و نهی از منکر دارید
شما که شب‌های جمعه دم ۳۳پل
پارچه می‌زنید و راه‌نمایی می‌کنید به سمت مینی‌بوس
شماها که آزادی و شادی ملت را
به اشتباه، گناه و فحشا می‌دانید
اگر این‌ها منکر است و باید جلویش را می‌گرفتید
کجا بودید این شب‌ها
این شب‌های به نام آزادی
رقص و شادی و پای‌کوبی
حالا می‌خواهید چه کنید؟
از بس نشاط و آزادی را از جوانان گرفته‌اید
وقتی اندکی فشار را برمی‌دارید
چنان از کنترل خارج می‌شود
که ماحصل‌اش فقط و فقط
سرخوردگی خود جوان‌ها خواهد بود

 


مشکل ما این است که صداقت داریم، وقتی کاندیدای منتخب‌مان اشتباه می‌کند، ساکت نمی‌نشینیم؛ وقتی بی‌تدبیری می‌کند؛ وقتی برای تخریب شخصیت رقیب‌اش مدرک همسرش را رو می‌کند و بهانه دست‌شان می‌دهد؛ وقتی هاله خود ساخته‌اش را وقیحانه تکذیب می‌کند؛ وقتی تورم نقطه‌به‌نقطه را تحویل مردم می‌دهد و مهم‌تر از همه
وقتی خودسرانه و مشکوک برای ایجاد فضای دوقطبی و افزایش رأی‌هایش، نام‌هایی را می‌برد که سال‌هاست مردم کوچه و بازار می‌برند و متهم‌شان می‌کند به فساد؛ وقتی دم از مبارزه با فساد می‌زند و تنها نام فاسدان حامی رقیب‌اش را می‌گوید
آرام نمی‌گیریم و برنمی‌تابیم
فقط همین

 

اما آنها هیچ‌وقت چنین نبوده‌اند
می‌گویند دروغ می‌گوید، اما خودشان دروغ‌گوترین‌اند
لحظه‌ای و فقط لحظه‌ای را در این چهارسال برای توهین به منتخب ملت از دست نداده‌اند
حالا شده‌اند حامی اخلاق و صداقت!
همسر به احتمال وزیر آینده‌اش را همه‌جا دنبالش می‌برد و از او استفاده تبلیغاتی می‌کند اما خدشه به ارتقا دانش‌یاری به استاد‌یاری‌اش را ناموسی جلوه می‌دهد، تـُف به این غیرت؛ استفاده ابزاری از توهین به ناموس ! رقیب خود را دروغ‌گو، رمال، فریب‌کار و دیکتاتور می‌خواند و می‌گوید اوست که توهین می‌کند نه من!

رای نیاوردن احمدی‌نژاد مسلماً از دست رفتن انقلاب و نظام نیست، چرا؟ چون‌که ۱۲سال پیش هم همین را می‌گفتند و چنان نشد
من معتقدم، اگر آن‌وقت ناطق رأی آورده بود می‌بایست اکنون برسر قبر نظامی که به‌خاطر خفقان و جدایی ملت و مردم‌اش نابود شده بود، گریه می‌کردیم

حال مائیم و این چهار تن، دوستی می‌گفت
چرا فقط بقیه باید احساس خطر کنند
چرا ما احساس خطر نکنیم که بعد ۳۰سال از انقلاب‌مان باید یکی از این ۴تن را انتخاب کنیم!

مرگ‌بر هاشمی منافق / سیاستو رها کن سبزی‌فروشی واکن / موسوی موسوی عروسک هاشمی / این‌هفته‌و‌اوون‌هفته  محم.د حموم نرفته / پرونده‌ها رو میزه هی میگه چیزه چیزه / احمدی کم آورده  از شهرستان آورده / رئیس‌جمهور بیکاره  سیب‌زمینی می‌کاره / مرگ بر دیکتاتور   چه شاه باشه چه دکتر /  آزادی اندیشه با چیزوچیز نمیشه / هر کی‌که بی‌سواده  با احمدی‌نژاده

فکر نمی‌کنید قرارست بعد این شور و التهاب بی‌جای انتخاباتی در شهر، بازهم زندگی کنیم آن‌هم با هم! قرار نیست چهار سال آینده این آقای چیزچیز رئیس جمهور مملکت اسلامی باشد و یا آن آقای دروغ‌باف
پس لطفا کمی اخلاق و متانت
فقط کمی

پس نوشت

بعد از نامه تاریخی هاشمی رفسنجانی به رهبری و تهدید تلویحی به آشوب‌های خیابانی مردم بازار نامه‌ها داغ شده است

کروبی برای هاشمی می‌نویسد: +
 «...متاسفانه برخی از نزدیکان و بستگان شما با شایعه‌پراکنی قصد دارند یکی از دو صدای اصلاح‌طلبان در انتخابات را خاموش کنند...»

سید مهدی شجاعی در نقد احمدی‌نژاد می‌گوید: +
«...شان و جایگاهی که مردم ما برای اخلاق و نجابت و مظلومیت قائلند همه قواعد و مناسبات دیگر را تحت الشعاع قرار می‌دهد...»

و در آخر وحید جلیلی هم نامه‌ای در جواب سیدمهدی شجاعی می‌نگارد: +
«...من کسی را که از سکوت یا تعریف از هاشمی شروع کرده و به جهاد با اشرافیت سیاسی رسیده ترجیح می‌دهم برکسی که از "شازده "شروع می‌کند و امروز با رزیتا خاتون و شازده هم جبهه می‌شود...»

گویا قراراست خیلی اتفاق‌ها بیافتد...

 

  • صدرا مجد

این نوشته را یک‌سال پیش نوشته‌ام

برای شماره 9ام هفته‌نامه اصفهان زیبا

صفحه جوان آن شماره اختصاص داشت به

"دو مبارز عاشق"، « چمران » و « شریعتی »

قلمم را سخت کنترل کردم تا قابل چاپ باشد و شد

اما تبعات زیادی داشت

صفحه 7 روزنامه زیراکس‌شده همراه با یک‌سری خط زیر جملاتش

بازخوردی بود از حضرت حاج‌آقا م.

نوشتاری که همراه با یکی دو مورد دیگر در روزنامه اصفهان زیبا

حتی باعث شد درخواست سردبیر و رئیس‌ روابط عمومی شهرداری

برای دیدار حاج‌آقا در منزل‌شان هم رد شود

و یکی از 3اثر بنده در دومین جشنواره مطبوعات استان اصفهان

 بود در بخش "جوانان و مطبوعات"

که حاصل‌اش رتبه برتر و یک ربع سکه !

 

 

نسل جدید گیج

استاد بروی صندلی نشسته است، خود او بود که این دعوا را راه انداخت اما حالا ساکت و آرام نظاره‌گر نه بحث بلکه جدل دانش‌جویانش است که هیچکدام آن سال‌ها را ندیده‌اند؛ جوانانی که این انقلاب پرورش داده است :

عده‌ای مخالف دوآتشه دین! بعضی‌ها منطقی و عاقل ، بعضی بدون استدلال پرخاش می‌کنند، تهمت می‌زنند و عده‌ای گیج، گیج گیج.

او گمان می‌کند گویا بیشتر این نسل گیج‌اند! آنهایی که انقلاب کردند فراموش کردند ساده‌ترین کار را کرده‌اند و مراحل سخت‌ترش یعنی نگه‌داشتن این انقلاب و پرورش نسل جدید آن هنوز مانده است.

آنها میدان را رها کرده‌اند اگر هم نه، نمی‌دانستند چگونه با چه زبانی باید آن‌همه حرف را انتقال داد گویا کارهای مهم‌تری پیدا کرده‌اند! در این میان هم  عده‌ای فرصت‌طلب هر‌آنچه خواسته‌اند به خورد این جوانان داده‌اند و حاصل آن نسل جدید گیج!

 

- متن کامل نوشتار را در ادامه مطلب بخوانید -

 

  • صدرا مجد

 به مناسبت آزادسازی خونین شهر

 

«... موقعی که می‌خواستم برم جبهه، 25 سال داشتم. کار خوبی داشتم و وضع مالی‌ام داشت خوب می‌شد. همیشه شلوار لی پایم بود! موهایم هم تا روی شانه. من بودم با داماد خواهرم، جبهه که اومدیم همه می‌گفتند اینها الکی اومدند!! می‌گفتند اصلا این کارها بهشون نمیاد! همه‌اش کارمون مزه انداختن و شوخی کردن بود. یه رادیو داشتیم، می‌نشستیم ترانه‌های رادیو عراق را گوش می‌دادیم! یکی از بچه‌های محل، سر همین ترانه گوش دادن، دائم می‌گفت شما دین ندارین ،شما ایمان ندارین ! چند روز گذشت خیلی از بچه ها کنار جاده شهید شدند.

شب عملیات که شد همان بچه محل‌مان برای صله ارحام ساکش را برداشت و راهی اصفهان شد!

داماد خواهرم پنج شب قبل از شهادتش، دیدم نشسته و گریه می‌کند، اون تا قبلش اصلا اهل این حرفا نبود، گفتم: چی شده ؟ گفت : حالا من دارم این جمله امام را می‌فهمم که می‌گوید جبهه‌های ما دانشگاه است. حالا فهمیدم، من اگه صد سال هم دانشگاه می‌رفتم به اندازه این دو ماه آدم نمی‌شدم. توی همون عملیات گلوله توی پیشانیش خورد و شهید شد. ... »

 

اینها خاطرات جانباز قطع‌نخائیست که 25سال از حضور دوماه‌اش در جبهه می‌گذرد، رحمت الله مختاری ، اینجا متن کامل مصاحبه‌اش را بخوانید.

 ●●●

 

یاد همه شهدا گرامی

 ●●●

 

«... شهید محمد ... در یک خانواده مذهبی چشم بدنیا گشود، از همان بدو تولد نور ایمان و اسلام در چهره‌اش نمایان بود، در دبستان برخلاف بچه‌های هم‌سن و سالش شیطنت زیادی نداشت، هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که نمازهایش را تمام و کمال می‌خواند، رفتارش با پدرومادر عجیب بود، در حد پرستیدن آنها را دوست داشت، سال اول دبیرستان را تمام نکرده بود که به دعوت و فراخوان امام عزم جبهه کرد، گویاکه اصلا آمده بود برای همین. چند ماهی هم در جبهه‌ها دوام نیاورد و در اولین عملیاتی که شرکت کرد، شهید شد. ...»

 

واین هم برگرفته از برنامه‌های صداوسیما در معرفی شهدا.

 

●●●

من قاتل پسرتان هستم فکر می‌کنید شهدایی که در طی این 15-20سال پس از جنگ برای‌مان ترسیم کرده‌اند بیشتر شبیه به کدامیک است؟

جدا آنهایی که در طول 8سال به جبهه‌ها می‌رفتند همه از همان بدو تولد "گداله نور" بودند؟ یعنی آنها مثل ما جوانی نکرده‌اند؟ یعنی ما که درعمرمان یکی-دوبار نماز شب، آنهم باکم‌ترین جزئیاتش خوانده‌ایم اگر بحث جنگ و دفاع از میهن شود کاری که آنها کرده‌اند را نمی‌کنیم؟

یکی از بچه‌ها تعریف می‌کرد زمانی که عراق شیمیایی زده بود سر ماسک‌ها دعوایی می‌شد که نگو. یکی دیگه از هدف قرار دادن نفرات عراقی با آرپی‌جی می‌گفت و خیلی‌های دیگه حرف‌هایی که باورکردنشان با تصور ما از جنگ و جبهه تقریبا محال است. نمی‌خواهم بگویم فضای جنگ و جبهه ما این‌گونه بوده –که مسلما این تعاریف اغراق‌آمیز است- اما قدسی کردن و بالابردن بیش‌از حد شهدا چه نتیجه‌ای دارد؟

 

مگر آنها هم مثل ما جوان نبودند؟

مگر قرار نیست آنها الگویی باشند برای ما؟

پس چرا اینقدر دست‌نیافتنی‌شان می‌کنیم؟

 

راستی کتاب – من قاتل پسرتان هستم- احمد دهقان – را خوانده‌اید؟

نمی‌دانم، اما آنکه آنها را برای چیدن انتخاب کرده مثلماً

 ملاک‌هایش با آنچه ما امروز برای آنها قائلیم بسیار متفاوت بوده است 

  • صدرا مجد