دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۶ مطلب در خرداد ۱۳۸۸ ثبت شده است

بعضی وقت‌ها خوبه که بعضی اتفاق‌ها بیافته تا بعضی چیزها دوباره و یا شاید هزارباره برای آدم تکرار بشه تا توی اوون ته‌توهای مغزش ثبت بشه و فراموشش نشه؛ هیچ‌‌وقت!

بعضی وقت‌ها خط‌ها روشن می‌شود و حرف‌ها رو، معلوم می‌شه کی به کیه.
بعضی وقت‌ها بد نیست بدانیم  تمام کسانی که در انتخابات شرکت می‌کنند، معتقد به نظام نیستند گرچه پذیرفته‌اند که باید در چارچوبی که برای‌شان تعیین شده بازی کنند و بعدش هم بشنوند که رای به نظام بوده است.
بعضی وقت‌ها بپذیریم که مملکت قانون دارد و همه نگران نگه‌داشتن این چارچوب‌اند، نه فقط ما.
بعضی وقت‌ها حرف بزرگ خانواده دل‌سوزانه است و پذیرشش متانت می‌خواهد و اندکی گذشت، اما ماحصلش به نفع همه است.
بعضی وقت‌ها بدانیم لازم نیست برای پیروزی فضا را دوقطبی بکنیم و همه را خودی و بی‌خودی.
بعضی وقت‌ها خوب است نگران باشیم که چرا مابین فرهیختگان با توده ملت‌مان این‌قدر فاصله است در انتخاب؟
بعضی وقت‌ها خوب نیست که قبل اعلام نتیجه نهایی و رسیدگی به تخلفات، رسما از بالا و قاطع بگوییم این‌چنین است و لاغیر.
بعضی وقت‌ها انصاف خوب است، هروقت مردم نگاه‌شان هم‌سو با ماست، خوب‌اند و وقتی هم نیست تحمل داشته باشیم و برویم ببینیم مشکل‌مان کجاست.
بعضی وقت‌ها چقدر احساس میشود که رسانه‌های رسمی، مخالفان را به رسمیت نمی‌شناسند و این‌را باید از زبان رئیس مجلس فعلی‌ای بشنویم که در ده‌سال صدارت‌اش بر عام‌ترین رسانه، ذره‌ای انعطاف نداشت!

چقدر تلنگر خوب است، حتی اگر درد داشته باشد

بعضی وقت‌ها چقدر راحت مردم‌مان، تأکید می‌کنم مردم خودمان که اعتراضی دارند ولو اشتباه، را وصل می‌کنیم به صهیونست‌ها و منافقان؛ ضد ولایت فقیه می‌خوانیم‌شان و اوباش قلم‌دادشان می‌کنیم.
بعضی وقت‌ها ظرفیت شکست و حلم پیروزی چقدر نیاز است و ضروری، ولو اینکه نتیجه ۲بر۱ شده است نه ۱۰برهیچ!
بعضی وقت‌ها لفظی توی مایه‌های عذرخواهی چقدر می‌تواند مؤثر باشد و آرامش‌بخش.
بعضی وقت‌ها باید قبول کنیم که ۳۰سال است هنوز نتوانسته‌ایم صدای مخالف را بشنویم و تحمل کنیم؛ ۳۰سال است یک روش مشخص برای رهاشدن فریادهای معترضان ازطریق مدنی و قانونی نجسته‌ایم و نمی‌خواهیم هم بجوریم!
بعضی وقت‌ها دلواپسی بد نیست که نسل جدید از بین دانش‌آموختگانند و کم‌کم روستایی‌ها و اینترنت ندیده‌ها و سنتی‌ها دیگر نقشی پُررنگ در تعیین سرنوشت این نظام نخواهند داشت.
بعضی وقت‌ها بد نیست چشم‌مان را باز کنیم و ببینیم که ایران فقط ما وبلاگ‌بازها نیستیم.
بعضی وقت‌ها چقدر تلنگر خوب است، حتی اگر درد داشته باشد

بعضی وقت‌ها آدم می‌فهمد که با قطع شدن پیامک‌ها، چقدر تنها‌ست؛ ته‌نای‌تهنا !
البته همه‌ی این بعضی وقت‌ها تاوقتی بعضی‌اند پابرجایند

 

  • صدرا مجد

نمی‌خواستم سیاسی بنویسم، شرط کرده بودم اما نمی‌شود گویا
این‌قدر روی مراکز حساس عصبی‌یمان رژه می‌روند که نمی‌شود
دوستانم نهیب می‌زنند و به سخره می‌گیرند که
 در این وانفسای صفین مانند، چه درد اخلاق گرفته‌ای و منافق شده‌ای
امروز روز جراحی نظام است
روز کندن جرثومه‌های فساد از بدن انقلاب برای رشد و تعالی‌اش

 

من هیچ‌وقت دروغ‌گو و فریب‌کار نخواندمش چنان‌که این خدایگان تحریف و جنجال می‌خوانندش، گرچه بی‌جا و اشتباه بسیار سخن گفت‌ست
اما به راحتی هم نمی‌توانم از خصوصیت اخلاقی‌اش که طبیعتاً بازخورد در رفتار و تصمیم‌گیری‌هایش دارد، بگذرم:
او غد است و یک دنده  /  عذرخواهی در دهانش نیست  /  دوست دارد رقبایش را بکوبد  /  نقطه ضعف‌های دیگران را بزرگ می‌کند تا خود بزرگ شود  /  تک‌روست و کارشناسان را زیاد دوست ندارد  /  لطافتی در رفتار با دوستان‌اش به‌چشم نمی‌آید / خود را کارشناس‌تر از همه می‌داند
و البته این همه در کنار هزاران صفت خوب دیگرش...

 


 سیاست‌هایشان همیشه شل‌کن-سفت‌کن بودست
فکرش را کرده‌اید شنبه ۲۳خرداد۸۸ قرار است چه شود؟
آهای با شماها هستم که
ادعای امر به ‌معروف و نهی از منکر دارید
شما که شب‌های جمعه دم ۳۳پل
پارچه می‌زنید و راه‌نمایی می‌کنید به سمت مینی‌بوس
شماها که آزادی و شادی ملت را
به اشتباه، گناه و فحشا می‌دانید
اگر این‌ها منکر است و باید جلویش را می‌گرفتید
کجا بودید این شب‌ها
این شب‌های به نام آزادی
رقص و شادی و پای‌کوبی
حالا می‌خواهید چه کنید؟
از بس نشاط و آزادی را از جوانان گرفته‌اید
وقتی اندکی فشار را برمی‌دارید
چنان از کنترل خارج می‌شود
که ماحصل‌اش فقط و فقط
سرخوردگی خود جوان‌ها خواهد بود

 


مشکل ما این است که صداقت داریم، وقتی کاندیدای منتخب‌مان اشتباه می‌کند، ساکت نمی‌نشینیم؛ وقتی بی‌تدبیری می‌کند؛ وقتی برای تخریب شخصیت رقیب‌اش مدرک همسرش را رو می‌کند و بهانه دست‌شان می‌دهد؛ وقتی هاله خود ساخته‌اش را وقیحانه تکذیب می‌کند؛ وقتی تورم نقطه‌به‌نقطه را تحویل مردم می‌دهد و مهم‌تر از همه
وقتی خودسرانه و مشکوک برای ایجاد فضای دوقطبی و افزایش رأی‌هایش، نام‌هایی را می‌برد که سال‌هاست مردم کوچه و بازار می‌برند و متهم‌شان می‌کند به فساد؛ وقتی دم از مبارزه با فساد می‌زند و تنها نام فاسدان حامی رقیب‌اش را می‌گوید
آرام نمی‌گیریم و برنمی‌تابیم
فقط همین

 

اما آنها هیچ‌وقت چنین نبوده‌اند
می‌گویند دروغ می‌گوید، اما خودشان دروغ‌گوترین‌اند
لحظه‌ای و فقط لحظه‌ای را در این چهارسال برای توهین به منتخب ملت از دست نداده‌اند
حالا شده‌اند حامی اخلاق و صداقت!
همسر به احتمال وزیر آینده‌اش را همه‌جا دنبالش می‌برد و از او استفاده تبلیغاتی می‌کند اما خدشه به ارتقا دانش‌یاری به استاد‌یاری‌اش را ناموسی جلوه می‌دهد، تـُف به این غیرت؛ استفاده ابزاری از توهین به ناموس ! رقیب خود را دروغ‌گو، رمال، فریب‌کار و دیکتاتور می‌خواند و می‌گوید اوست که توهین می‌کند نه من!

رای نیاوردن احمدی‌نژاد مسلماً از دست رفتن انقلاب و نظام نیست، چرا؟ چون‌که ۱۲سال پیش هم همین را می‌گفتند و چنان نشد
من معتقدم، اگر آن‌وقت ناطق رأی آورده بود می‌بایست اکنون برسر قبر نظامی که به‌خاطر خفقان و جدایی ملت و مردم‌اش نابود شده بود، گریه می‌کردیم

حال مائیم و این چهار تن، دوستی می‌گفت
چرا فقط بقیه باید احساس خطر کنند
چرا ما احساس خطر نکنیم که بعد ۳۰سال از انقلاب‌مان باید یکی از این ۴تن را انتخاب کنیم!

مرگ‌بر هاشمی منافق / سیاستو رها کن سبزی‌فروشی واکن / موسوی موسوی عروسک هاشمی / این‌هفته‌و‌اوون‌هفته  محم.د حموم نرفته / پرونده‌ها رو میزه هی میگه چیزه چیزه / احمدی کم آورده  از شهرستان آورده / رئیس‌جمهور بیکاره  سیب‌زمینی می‌کاره / مرگ بر دیکتاتور   چه شاه باشه چه دکتر /  آزادی اندیشه با چیزوچیز نمیشه / هر کی‌که بی‌سواده  با احمدی‌نژاده

فکر نمی‌کنید قرارست بعد این شور و التهاب بی‌جای انتخاباتی در شهر، بازهم زندگی کنیم آن‌هم با هم! قرار نیست چهار سال آینده این آقای چیزچیز رئیس جمهور مملکت اسلامی باشد و یا آن آقای دروغ‌باف
پس لطفا کمی اخلاق و متانت
فقط کمی

پس نوشت

بعد از نامه تاریخی هاشمی رفسنجانی به رهبری و تهدید تلویحی به آشوب‌های خیابانی مردم بازار نامه‌ها داغ شده است

کروبی برای هاشمی می‌نویسد: +
 «...متاسفانه برخی از نزدیکان و بستگان شما با شایعه‌پراکنی قصد دارند یکی از دو صدای اصلاح‌طلبان در انتخابات را خاموش کنند...»

سید مهدی شجاعی در نقد احمدی‌نژاد می‌گوید: +
«...شان و جایگاهی که مردم ما برای اخلاق و نجابت و مظلومیت قائلند همه قواعد و مناسبات دیگر را تحت الشعاع قرار می‌دهد...»

و در آخر وحید جلیلی هم نامه‌ای در جواب سیدمهدی شجاعی می‌نگارد: +
«...من کسی را که از سکوت یا تعریف از هاشمی شروع کرده و به جهاد با اشرافیت سیاسی رسیده ترجیح می‌دهم برکسی که از "شازده "شروع می‌کند و امروز با رزیتا خاتون و شازده هم جبهه می‌شود...»

گویا قراراست خیلی اتفاق‌ها بیافتد...

 

  • صدرا مجد


ای مرد واقعاً از جنس مردم
با همان شیوه زندگی و همان شیوه استدلال
دوست‌دار حماسه و شور و افشا
پُرکار و ساده و پاک و پراشتباه
دیگر دوستت ندارم
فقط همین

 

تمام ۹۰دقیقه را راه می‌رفتم، تمامش را
گاهی دست‌هایم را دو وَر صورتم می‌گذاشتم، گاهی پشت سرم و گاه روی صورتم
ضربان قلبم گمانم از ۱۲۰هم گذشته بود
تا صبح نتوانستم بخوابم، بعد دو ساعتی بحث، از بعضی بچه‌ها خبرهای شهرهای مختلف و خیابان‌ها را گرفتم، سایت‌ها را سر زدم، همه‌اش با هم شد ۳ونیم بامداد
به زور نشستم یک اپیزود دیگر از LOST را دیدم، نیمه رهایش کردم، دوباره سایت‌ها را بالا و پایین کردم تا بالاخره صدای اذان بلند شد؛ نمازم را خواندم، تفألی به قرآن زدم:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ... اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ
اى آنان‌که ایمان آورده‏اید دورى گزینید از بسیارى پنداشت‌ها زیرا پاره‏اى از گمان‌ها گناه است ... پس بترسید از خدا، هماناکه خدا توبه‌پذیر و مهربان‌ست (سوره حجرات آیه۱۲)

باورم نمی‌شد، یکّه خوردم؛ پیامک سحرگاهانه‌ام را فرستادم و خوابیدم
به امید اینکه کاش ظهر که بیدار می‌شوم همه‌چیز خواب بوده باشد!

دیگر دوستت ندارم، فقط همینچهارشنبه هر چه بود و هرچه شد
من دیگر تو را رئیس‌جمهور مکتبی نمی‌خوانم
اگر برایم شجاع باشی و کله‌شق، اگر محبوب ضد امپریالیست‌ها باشی و ملت، اگر ۲۴ساعت شبانه‌روزت را هم کار کنی
حتی اگر ۲۲خرداد۸۸ هم به تو رأی دهم
حداقلش این‌ست که دیگر محبوب من نیستی
می‌دانم به این‌جایت رسیده بود؛ قبول دارم ۴سال هرچه که لیاقت خودشان بود، نثار تو کردند؛ احترام تو که هیچ، ۱۷میلیون رأی‌دهنده به تو و ملت ایران را هم نگاه نداشتند؛ می‌دانم اگر بجای تو بودم ذره‌ای هم نمی‌توانستم این همه هجمه را  تحمل کنم
اما
تو رئیس‌جمهور بودی، می‌فهمی یا نه!؟

تهمت‌هایت به هاشمی را بپای شجاعتت گذاشتم، به‌پای حرف‌های خفته یک نسل، بهایی که نظام باید می‌پرداخت به سبب مصلحت‌اندشی بیهوده‌اش، فداکردن حق به پای چند نفر.
راستی چندسال از دستور آقا برای مبارزه با مفاسد می‌گذرد؟

اما آن لحظه رو کردن مثلا مدرک زهرا رهنورد را چه کنم؟
یادت هست وقتت تمام شد، گفتی: «... بگم، بـــگـــم، ... باشه برای دور بعد » برق چشمان و نیش‌خندت را خودت ندیدی!
دستم را روی صورتم گرفتم و داد زدم:  « نــــــــــــــــه »
برایت دعا کردم، پیش خدا شرط کردم که اگر دوستت دارد این فرصت را به تو ندهد؛ ده دقیقه آخر هم تمام شد، داشت باورم می‌شد که دوستت دارد؛ همان لحظه، گفتی : « ... فقط یک جمله، این خانم را ... » وای خدای من!

۱۲دقیقه پایانی را میرحسین به‌نفع خود تمام کرد، تمام جواب‌های نداده به سوال‌های تو را فقط و فقط به‌سبب بی‌خردی تو که مساله را شخصی کردی و گندزدی؛ به نفع خود و هاشمی، آن‌هم با اخلاق‌مداری و صداقت پیشه‌گی تمام کرد!

خرافه‌گرایی، سطحی‌نگری، خیال‌پردازی، غیر عادی و غیره منتظره، دیکتاتور،  معاون اجرایی پرونده‌ساز،  مدیریت هیجانی بی ثبات، نمایشی و شعاری، خودمحوری و قانون‌گریزی، روزمرگی و سطحی‌نگری‌ها، مردم را خوارکردن و برای یک نامه به دنبال ماشین خود کشیدن
این‌ها فقط سیل توهین‌های همان ۱۲دقیقه پایانی بود، گذشته از تمام این ۴سال، حالا شده‌اند آقای اخلاق و پاک‌دامنی!
وهمه‌اش بخاطر بی‌تدبیری و بهتر بگویم بی‌اخلاقی توست

دوتا تئوری داشتم
تمام شب را روی  آنها و البته سومی که اتفاق ‌افتاد فکر می‌کردم
میرحسین، کروبی، رضایی به سبب اهانت و بی‌اخلاقی هرسه باهم انصراف می‌دهند
طبق قانون، انتخابات دو هفته عقب می‌افتد تا یک کاندیدای دیگر بیاید
وآن‌جاست که هاشمی وارد گود می‌شود و یا حتی خاتمی!
به‌نظرم مسخره است؛ روی تئوری دوم کار کردم
فردا آقا زیر پــِل احمدی‌نژاد را می‌زند، به سبب عدم رعایت اخلاق و چارچوب‌ها نظام، عدم صلاحیت‌اش را اعلام می‌کند؛ هاشمی استوانه نظام است.
اما این یکی مسخره‌تر است.
صبح ۱۴خرداد همان تئوری سوم اتفاق می‌افتد، یکی به نعل یکی به میخ، بنده خدا ره‌بر

کلی پست انتخاباتی داشتم
از تحریمی‌‌ها حرف زدن و حق آنها برای رأی ندادن / مقایسه میرحسین و احمدی‌نژاد / هفت نکته برای رأی دادن به میرحسین! تا آخرین مطلبی‌که میرحسین اصول‌گراتر از آن است که کوچولوهای دهه شصت ندیده امروز برای او دست‌بند سبز، دست می‌کنند.
اما همگی به باد رفت، مهم نیست
یک کلمه هم نخواهم نوشت
برای کی؟ برای تو؟ برای چه؟

 

  • صدرا مجد

 

بنگر به جماعت مانده به‌پا، به سه تن، من و روح خدا و خدا
فَکَفَیْتُ به عَلَماً و کَفی، نبود که نماز مرا شکنی

خم و می، نی و عاشق و نور خدا، ره میکده‌ای به از این بنما
زکنار تو از چه روم به کجا، که نموده به پا چو تو انجمنی؟

به دمی بنشسته غمت به دلم، مگرم که سرشته شدی به گِلَم
مگرم که تو روح خدا شده‌ای، که دمیده خدا به دمی به تنی

بشکن، بشکن به سخن دل من، بکُشش بکشش به فنون و فتن
که فغان نکند چو تواش بکشی، که صدا نکند چو تو می‌شکنی

بت من بشکستی و خود شده‌ای بت من، بت من! تو چه بت‌شکنی
فَکأَنَّ لَأَنْتَ کَبیرُهُمُ، فَکَسَرْتَهُمُ بیَد ٍ قَمَن ٍ

Orginal Picture by Hossein Salmanzade

پی‌نوشت

چند بیت بالا از «احمد محبّی آشتیانی» ست
از اولین فارغ‌التحصیل‌های سمپاد که حالا برای خودش دکتر شده است و گویا از مشاوران امور نخبگان شورای عالی انقلاب فرهنگی
این شعر را با نام «رکض‌الخیل» همان سال‌های آخر دهه ۶۰ گفته است؛ می‌توانید کاملش را در کتاب «هفت سپهر» پیدا کنید؛ کتابی که گزیده هفت ‌شب‌شعر انقلاب اسلامی در مدرسه علامه‌حلی است
شعرهای نابی از آرش ابوترابی، رضا امیرخانی، سعید شریعتی،... و او

شعر وزن‌اش سنگین است، خواندنش مشکل اما دل‌نشین، این چند بیت‌اش را بیشتر دوست‌داشتم

این شعر «چرا گریه کنیم؟» محمدعلی بهمنی را در هبوط بخوانید

این روزها این‌قدر همه‌جا ۳۰یا۳۰ شده است که هیج جای نفس کشیدنی نیست
از کامنت‌ها و ایمیل و خبرها بشود فرار کرد، پیامک‌ها را خوانده و نخوانده Delete کرد
این صداوسیما را نمی‌شود، البته وقتی هنوز بعد ۳۰سال بقای نظام ما به حضور حداکثری‌ست
طبیعی هم هست، چه فرقی می‌کند
یکی می‌گوید
انتخابات دهم ای شیعیان، صفین ماست   شال سبز قاسطین ...
دیگری بگوید
نصرمن‌الله‌وفتح‌ان‌قریب  مرگ‌ بر این ...
آخرش چیست؟

بعد از پی‌نوشت!

الان ساعت ۳ونیم بامداد است، نمی‌دانم چه بگویم؛ چقدر دلم تنگ شده است برای‌ت امام!

 

  • صدرا مجد

انتخابات رنگـُ وارنگی ما
{روان‌شناسی رنگی-تطبیقی کاندیداهای دوره ۱۰م}

 

کم پیش می‌آید زندگی‌شان آشفته و بی‌هدف باشد {درست مثل این ۲۰سال که هیچ خبری ازشان نبود جز نمایش‌گاه‌های نقاشی}

 دیگران برای گرفتن راهنمایی پیش‌شان می‌آیند {این ۳-۴دوره انتخابات اخیر را یادتان هست که}

 مهم است که برای خود برنامه‌ی روزانه داشته باشند {خیلی مهم است مهندس! برنامه، نه انتقاد از این چهار سال فقط}

 ارج نهادن به آیین گذشته برای‌شان باارزش است {افتخارات دهه شصت را می‌گوید حکماً}

 رنگ سرد، نماد طبیعت {این یکی را بدجور از شخصیت شوما و همسر مکرم برداشت کرده است}

 نشان‌گر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت {آخری را باید خودتان پاسخ‌گو باشید نه من}

 فضای کاری سبز رنگ، دردهای دستگاه گوارش را کاهش می‌دهد {واین برای جمعیت ما که ۱۰-۲۰درصدشان بیماری گوارشی دارند، خیلی مهم‌ست}


 زندگی با همه‌ی سختی‌ها و گرفتاری‌هایش برای‌شان خوش‌آیند است {راستی از پسرتان چه خبر؟}

دیگران آنها را شخصیتی رک و بی‌آلایش می‌دانند و به همین سبب دوست‌شان دارند {فدای برادر}

روحیه‌ی سرکش‌شان نمی‌گذارد یک‌جا پای‌بند شوند و می‌خواهند درمیان مردم نیز نامی شوند {البته تا وقتی آقا هاشمی اجازه بدهند}

 احساس آرامش را به ذهن می‌آورد و معمولاً نشان‌گر صلح‌ست و امنیت و نظم {فکر کنم این‌جا روان‌شناس با ۸سال جنگ و فرمانده‌دهی سپاه زیاد آشنایی نداشته است}

می‌تواند احساس غم، درون‌گرایی یا گوشه‌گیری را در بعضی افراد به وجود آورد {مواظب باش برادر محسن}

باوجودی که از محبوب‌ترین رنگ‌هاست اما کم‌ اشتها را برمی‌انگیزد {آخی! چرا؟}

معمولاً نشانه فاسد و سمی‌بودن غذا است {خطرناک شد قضیه}


در هر چیزی تنها میزان بالای آن می‌تواند خوشنودش کند {منظورش خواب دم صبح ۴سال پیش بوده گویا}

 رفتار و سخن‌شان چنان زیبایی‌ای در خود دارد که کم پیش می‌آید کسی خوب بشناسدشان {دقیقا همه شیفته حرف‌زدن شیخ‌اند}
 تیزهوش و خوش‌بین هستند  {دومی را که کاملا درست گفته اما گویا در اولی...}
 به‌خاطر زنده‌دلی، همیشه دوروبرشان پر از دوستان خواهدبود {دوستان!}
 بیش‌تر از بقیه رنگ‌ها، چشم را خسته می‌کند {خصوصا چشم دوستان اصلاح‌طلب را}
 بااینکه یک رنگ شادست اما بچه‌ها در اتاق‌های زردرنگ بیشتر گریه می‌کنند {پس باید بی‌خیال مهدی چنجر شد،حال گریه بچه نداریم}
 بااینکه روحیه‌ی شادی دارند اما شادمان نخواهند بود مگر با تقسیم شادی‌های‌شان با دیگران {آخرش باید شادی‌ را بگذاری برای مهندس}


خودخواه هستند و برای رسیدن به هدف‌های‌شان دیگران را له می‌کنند {دکتر! اولی را که درست گفته اما ناقلا دومی چطور؟}

این‌گونه اشخاص تند و سرکش‌اند و در عین‌حال فعال، شجاع و کمی عجول {وای چه می‌کنه این روان‌شناسی}

به‌وجود آورنده احساس شور و هیجان {این هم اثبات مدعای گویندگان پرزیدنت پوپولیستی}

 تحریک‌کننده احساس خشم و عصبانیت {این یکی را برای هاشمی‌یون گفته گویا}

 قضاوت‌‌های عجولانه در مورد دیگران اغلب سبب از بین‌رفتن دوستی‌های‌شان می‌شود {اصلا انگار این روان‌شناسان از روی قیافه محمود این‌ها را گفته‌اند}

 کسی که به این رنگ علاقه دارد هرگز نمی تواند در زندگی بی‌تفاوت باشد {مثل ۲۰سال گذشته دیگران}

 سبک رهبری آنان سلطه‌جویانه، ارباب‌گونه و گاه ستیزه‌جویانه و تجاوزکارانه است {خوب یه‌باره بگو احمدی‌نژادانه دیگه}

پی‌نوشت
- همه بحث‌های روان‌شناسانه را از لینک‌های صفحه اول سرچ گوگل با عبارت "روانشناسی رنگ" برداشته‌ام، نمی‌شد رفرنس مشخص داد.
- سعی کردم بی‌طرفانه باشد؛ در تعداد کلمات کاندیداها شد، اما محتوا گویا نه!
- هفتمین مرد یا بازهم ششم (۲) :  شما فکر می‌کنید، کی از روی کی تقلید کرده!؟
- هفتمین مرد یا بازهم ششم (۱) :  تاریخ فراموش می‌شود گاهی!؟

 

  • صدرا مجد

 

اِنَّها اَسْرَعُ أهْلِی مِیتَةً                  وَلِحا قاًبِی، فَلا تُکْثِر جَزع
فَمَضی وََاتَّبَعَتْهُ والِهاً                                             بَعْدَ غَیْض ٍ جَرَّعَتْهُ وَ وَجَع

فاطمه از دیگر خاندان من زودتر می‌میرد و به من می‌پیوندد، در مرگ او بسیار ناله مکن
پس او رفت و فاطمه از آن پس که خشم و درد را جرعه جرعه نوشیده بود، مشتاقانه بدنبال او شتافت

سید اسماعیل حِمْیَری، شاعر قرن دوم

 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۷ خرداد ۸۸ ، ۰۰:۱۷
  • صدرا مجد