طوفان دیگری در راه است
مانیفیستی با زبان دهه شصت
رمانی که قرار بود طوفان بپا کند اما ...
خیلی وقت بود دوست داشتم شرحی کوتاه در حد فهم خودم
از کتابهایی که خواندهام و میخواندم، اینجا بگذارم که هم
بنوعی دیدگاه و نظر خودم را گفته باشم و هم از نظرات دوستان استفاده کنم،
در این بهبهه " تبعید " و کار و ... فرصتی حاصل شد
که از ته به سر اینکار را بکنم و آخرین کتاب خوانده شده،
«طوفان دیگری در راه است» «سید مهدی شجاعی»ست
که با رونمایی و تبلیغات بسیار روانه بازار شد.
بهلطف خدا دوست دارم این کار را ادامه دهم. انشاءا..
●●●
داستان به یکباره با شوک جذابی شروع میشود، "حاج امین" نامی در یک محله، کلی کار عامالمنفعه کرده است و اینبار میخواهد مدرسهای بسازد و گیر میکند به یک قطعه زمین که متعلق است به زنی بنام "زینت" که سفت و سخت ایستاده و نمیفروشد و میگوید باید رودرو "حاج امین" را ببیند
و" حاج امین" هم میگوید: «منو با این زنیکه بدکاره روبرو نکنید»
مهندس مشاورش توضیح میدهد که: « این حرفها مربوط به گذشته است»
و حاج امین میگوید: « از کجا معلوم؟!» و وقتی مردم این را شنیدند، حرفهایی کهنه را از توی صندوق خانهها درآوردند و ریختند وسط دایره:
« این زنیکه رقاصه بوده.»
« فاحشه بوده.»
« بدون اصلا با ساختن مدرسه مخالفه!»
میتوانید فصل اول این رمان را در ایــــنـــــجـــــا بخوانید.
●●●
این شک آنقدر جذاب است که تصور میکنی یک نفس تا انتهای داستان را خواهی خواند و غمی در چشمهایت میآید که امشب هم خواب نداریم...
خیلی سریع قضیه باز میشود که "حاج امین" معتمد محل امروزی، پیش از انقلاب چه رفت و آمدی داشته است در دربار و چهها که نمیکرده و "زینت" خانم فعلی رقاصهای بوده که یکشب پسر این حاج امین را میدزدد و داستان تحول خودش و "کمال" –پسر هوشنگ امینی- را فراهم میآورد. تحولی که با سفر "کمال" به آمریکا و تحصیل در رشته پزشکی آغاز میشود و نویسنده سعی میکند با نامههایی که بین "مازی جون" (مخفف مامان زینت جون) و "کمال" ردوبدل میشود، آنرا نشان دهد و از همینجا کندی و کسلی رمان آغاز میشود.
174صفحه (چیزی نزدیک به نصف کل رمان) که تنها به این نامهها اختصاص دارد که بعضا تماما یکجور حرف را میخواهد بزند. نامههایی که محملی شده است تا "سید مهدی شجاعی" به هرچه اعتقاد دارد در قالب آن بخورد مخاطب دهد :
● تحول در برخورد با پدر
● ذکر نکاتی از زندگی شهید چمران
●انقلاب ایران و ددمنشی رژیم شاهنشاهی
● جنگ دلیرانه مردم در مقابل تجاوزگری عراق
● پیدا کردن دوست دختری در یک مجلس و اثبات به خواننده که این هوسها زودگزند
●دعوا کردن با یک بدحجاب و اثبات لزوم حجاب
● علاقه دوطرفه با دختری دیگر اما رها کردنش بخاطر جنگ ایران
و چندین مورد دیگر که خیلی رو و عیان به ذکر دیدگاههای نویسنده میپردازد.
بقولی زاویه نگاه دهه شصتی!
که البته بیخود نیست، این رمان در همان دهه 60 نوشته شده و برای چاپ حالا یک بازنگری شده است.
●متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید●
- ۱۶ نظر
- ۱۷ شهریور ۸۶ ، ۰۰:۰۰