دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۸ مطلب با موضوع «دل‌نوشت‌ها» ثبت شده است


تنها چیزی که من فهمیدم اینه که
باید بهش اعتماد کنی
به حرف‌هاش، به کارهاش، به تصمیم‌هاش، به انتخاب‌هاش

البته می‌تونی انکارش کنی؛ تو می‌تونی هرچیزی را انکار کنی
اما اگه قبولش کردی، باید بهش اعتماد کنی
باید بهش فرصت بدی، این جزء بازیه
باید صبور باشی و بهش فرصت بدی

باید بهش اعتماد کنی

« تهران در بعدازظهر، مصطفی مستور، نشر چشمه »

 

  • صدرا مجد


شام عاشورا بود
شام غریبان فرزندان حسین(ع)
مداح برای ۱۳۷۰سال پیش فریاد میزد:

داد بزن، بلند بگو، هوار بکش
نباید بذاری صدای هل‌هله و شادی سپاه  یزید برسه به گوش بچه‌های حسین
آخه بچه‌های حسین امشب ...

تو هم نگذار حسین بفهمد عاشورای هزاروسی‌صدوهفتاد سال بعدش چه شده است.
بیا فریاد بکشیم تا نشنود
صدای سوت و کف‌های مردم‌مان را.
بعد سی‌سال به کجا رسیدیم
که باید برای حرمت شکسته فرزند علی ناله کنیم و فریاد برآوریم.
حرمتی که خود نگه نداشتیم
تا آنان که نه می‌دانند حریم چیست و عشق کدام‌ست
بشکنندش.

و ما باید پاسخ‌گو باشیم بر آن‌چه نکرده‌ایم در این سی‌سال تا رسیدیم بدین‌جا
تمام کردار، رفتار و گفتار کرده و نکرده‌یمان
تک به تک

  

  • صدرا مجد

 

امام‌مان بی‌تردید شنوای سلام‌مان هست

خدایا ما را لایق سلام و شنوای پاسخش قرار ده

هشت هشت هشتاد هشت (طرح اصلی از مهدی پورعبادی) Edited by SFO

اوست نشسته در نظر
اوست گرفته شهر دل
اوست که تن را سبک می‌کند
                   و دل را مطمئن
                             روح را پران
                                  و جان را آرام

از دست می‌دهید نشنوید این‌را  +
اگر هم دوست داشتید ببینیدش +


 
  • صدرا مجد

 

وقتی شعبان به نیمه می‌رسد، همیشه دلم می‌گیرد، نوشتنم نمی‌آید، گرچه یک‌جورهایی تولدم هم هست اما « دلِ شکسته، شکسته، چه مهربان چه قسی »
دوست دارم شعر بخوانم، Mediaای گوش کنم تا اینکه درباره وظایف منتظران، صفات یاران و دوستارانش و آنچه اتفاق می‌افتد و باید بکنیم تا بیافتد، بنویسم و بخوانم.
هیچ‌کدامشان را دوست ندارم؛
شاید اسمش را بشود گذاشت شیعه سوسولی، شاید!
نمی‌دانم چرا واقعاً؛
دوست‌داشتن مگر چرا هم دارد!؟

هروقت توفیق رفیق راه‌مان می‌شد تا سری بر خاک آستان مبارک‌اش بسائیم، هدفن‌های ام‌پی۳ را می‌چلاندم در گوشم و می‌نشستم جایی که ملت را ببنیم تا این پانزده دقیقه را اشک بریزم
چقدر وقت است نرفته‌ام ج م ک ر ا ن

 

صلاح نیست دلی بشکند برای کسی
دل شکسته، شکسته چه مهربان چه قسی
درست نیست که هم‌پای دل مندرسی
تمام عمر بگردی و بازهم نرسی

دلم برابر این خلق، آبرو دارد
مطهر است به خون خودش وضو دارد
به هر بهانه‌ای که بگیری تو، خو دارد
دلم هنوز جوان است، آرزو دارد

بسان مست خماری که جام می‌خواهد
بسان عاشق پیری که کام می‌خواهد
بسان طفل صغیری که مام می‌خواهد
دل رمیده من هم، امام می‌خواهد

نمرده‌ایم، نفس می‌کشیم، جان داریم
برای جنگ صلیبی‌ش، ما توان داریم
اگرچه روی زمین، میل آسمان داریم
درون سینه دلی مثل کهکشان داریم

بیا و حیثیت نفس را دگرگون کن
بیا مرا ز دل من، بخواه و بیرون کن
بیا و چرخ معلق، بگیر و وارون کن
و بر جنازه پوسیده دلم خون کن

روایت است که شب، هور چون نمی‌تابد
و شب بهانه برای سحر نمی‌یابد
و وقت خفتن این خلق، مه که می‌تابد
امام عصر دعا می‌کند، نمی‌خوابد

درست نیست که اشک از دو دیده‌اش بارد
دعا کند، سر انگشت‌ها فراز آرد
غم من و تو به قلب شکسته بسپارد
برای بخشش ما، سر به خاک بگذارد

صبور باش و تب هجر را تحمل کن
زمان مانده کم است، اندکی تأمل کن
دلت وسیله نما و به او توکل کن
درون باغ ولایت به سادگی، گل کن

دل شکسته‌تان از چه رو هراسان شد
که حکم، حکم خدا بود و عاقبت آن شد
دلش شکسته و دیگر شهید نتوان شد
اگرچه سخت، ولی می‌توان که انسان شد

بیا برای دل دوست، هم‌دمی بشویم
اگر زیاد نشد، لااقل کمی بشویم
خلیفه روی زمین، قطب عالمی بشویم
برای خویشتن خویش، آدمی بشویم

 

رضا امیرخانی ۳۶ساله را بعضی‌ها با «من‌او» و «بی‌وتن»‌اش می‌شناسند، بعضی‌ها با ریاست‌اش بر انجمن اهل قلم، بعضی‌ها با سرلوحه‌هایش در لوح والبته بعضی‌ها که سبقه‌اش را می‌دانند او را به شعرهایش؛ ذوقی که به‌قول خودش دیگر نیست!

آن‌روزها بروبچه‌های علامه‌حلی هرسال شب‌شعر می‌گرفتند به مناسبت انقلاب، از بهمن۶۵ شروع کردند و مجموع هفت شب‌شعر را در مجموعه‌ای بنام « هفت سپهر » نشر سمپاد چاپ کرد؛ هشتمین شب‌شعر از آن مجموعه را رفیقی شفیق و یاری دیروزی، روی نوار داشت؛ نوار کاستی که بعدها از داشپورت رنویی دزیده شد وما خوش‌شانس بودیم که ریخته بودیم‌اش روی پی‌سی! وقتی برای خود رضا می‌گفتیم مشتاق بود تا صدا و شعر خودش در پانزده‌سال پیش بشنود.

متن پیاده‌شده شعر را می‌خواستم در ادامه مطلب بیاورم دیدم شد ۱۰صفحه! دوست‌داشتید ‌فایل۹۸۰کیلوبایتی ۱۵دقیقه و ۲۶ثانیه‌اش را با فرمت ra دانلود کنید و بشنوید.

 

  • صدرا مجد

شروعش مهم نیست قمری باشد یا شمسی ویاحتی میلادی
وقتی حس‌اش می‌کنی که دارد یک‌سال می‌شود همان‌وقت، وقت‌اش است
حالا روی حساب‌ قمری‌ شده است موقعش و ۱۰-۱۱روز تا شمسی‌اش مانده باشد

تب داشتم
نمی‌دانم چند درجه؛ معلوم هم بود، آن کله کچل با آن آفتاب داغ،
آن دشداشه گشاد با آن باد کولرها که مستقیم می‌خورد بر فرق سر؛
تازه شانس آورده بودم نشکسته بود پوسته‌اش!
شب آخر بود
فردایش را هم داشتیم کامل و حتی تا سحر پس‌فردایش را،
اما گویی آن‌شب، حکم شب ِ کامل ِ آخر را داشت؛ اما مگر می‌گذاشت آن تب و مگر گذاشت

درست در همان چند دقیقه که کنارم بود
بیاد تمام آن تک‌تک ثانیه‌های ۸سالی که با هم بودیم
نمی‌دانم چرا من، بی‌خود و بی‌جهت فکر ‌کردم دیگر تمام شده است!
گویا بخاطر دعایی بود که برای‌اش کرده بودم و شاید او برایم نکرده بود، شاید!

اما از همان روز و همان وقت و همان لحظه
در همان حال تب و همان مکان و خاک شریف
گویا مطمئن شده بودم؛ حالا چه فرق می‌کند تا شهریور طول کشید
تو بگو
اگر هذیان بود و یاوه‌گویی بیمار تب‌دار؛ پس چرا اتفاق افتاد؟ 

Wacko jacko

And It Doesn't Seem To Matter
And It Doesn't Seem Right
Cause The Will Has Brought No Fortune
Still I Cry Alone At Night
Don't You Judge Of My Composure
Cause I'm Lying To Myself

باز خدا روح این مایکل را شاد کند که این‌قدر شرف داشت که مرگ‌اش
تیتریک رسانه‌های جهان در طول این یک‌هفته ۱۰روز را عوض کند
تیتر یکی که چندین سال بود منتظرش بودند
و یاران امام برای‌شان انجام داده بودند

 

  • صدرا مجد

بعضی وقت‌ها خوبه که بعضی اتفاق‌ها بیافته تا بعضی چیزها دوباره و یا شاید هزارباره برای آدم تکرار بشه تا توی اوون ته‌توهای مغزش ثبت بشه و فراموشش نشه؛ هیچ‌‌وقت!

بعضی وقت‌ها خط‌ها روشن می‌شود و حرف‌ها رو، معلوم می‌شه کی به کیه.
بعضی وقت‌ها بد نیست بدانیم  تمام کسانی که در انتخابات شرکت می‌کنند، معتقد به نظام نیستند گرچه پذیرفته‌اند که باید در چارچوبی که برای‌شان تعیین شده بازی کنند و بعدش هم بشنوند که رای به نظام بوده است.
بعضی وقت‌ها بپذیریم که مملکت قانون دارد و همه نگران نگه‌داشتن این چارچوب‌اند، نه فقط ما.
بعضی وقت‌ها حرف بزرگ خانواده دل‌سوزانه است و پذیرشش متانت می‌خواهد و اندکی گذشت، اما ماحصلش به نفع همه است.
بعضی وقت‌ها بدانیم لازم نیست برای پیروزی فضا را دوقطبی بکنیم و همه را خودی و بی‌خودی.
بعضی وقت‌ها خوب است نگران باشیم که چرا مابین فرهیختگان با توده ملت‌مان این‌قدر فاصله است در انتخاب؟
بعضی وقت‌ها خوب نیست که قبل اعلام نتیجه نهایی و رسیدگی به تخلفات، رسما از بالا و قاطع بگوییم این‌چنین است و لاغیر.
بعضی وقت‌ها انصاف خوب است، هروقت مردم نگاه‌شان هم‌سو با ماست، خوب‌اند و وقتی هم نیست تحمل داشته باشیم و برویم ببینیم مشکل‌مان کجاست.
بعضی وقت‌ها چقدر احساس میشود که رسانه‌های رسمی، مخالفان را به رسمیت نمی‌شناسند و این‌را باید از زبان رئیس مجلس فعلی‌ای بشنویم که در ده‌سال صدارت‌اش بر عام‌ترین رسانه، ذره‌ای انعطاف نداشت!

چقدر تلنگر خوب است، حتی اگر درد داشته باشد

بعضی وقت‌ها چقدر راحت مردم‌مان، تأکید می‌کنم مردم خودمان که اعتراضی دارند ولو اشتباه، را وصل می‌کنیم به صهیونست‌ها و منافقان؛ ضد ولایت فقیه می‌خوانیم‌شان و اوباش قلم‌دادشان می‌کنیم.
بعضی وقت‌ها ظرفیت شکست و حلم پیروزی چقدر نیاز است و ضروری، ولو اینکه نتیجه ۲بر۱ شده است نه ۱۰برهیچ!
بعضی وقت‌ها لفظی توی مایه‌های عذرخواهی چقدر می‌تواند مؤثر باشد و آرامش‌بخش.
بعضی وقت‌ها باید قبول کنیم که ۳۰سال است هنوز نتوانسته‌ایم صدای مخالف را بشنویم و تحمل کنیم؛ ۳۰سال است یک روش مشخص برای رهاشدن فریادهای معترضان ازطریق مدنی و قانونی نجسته‌ایم و نمی‌خواهیم هم بجوریم!
بعضی وقت‌ها دلواپسی بد نیست که نسل جدید از بین دانش‌آموختگانند و کم‌کم روستایی‌ها و اینترنت ندیده‌ها و سنتی‌ها دیگر نقشی پُررنگ در تعیین سرنوشت این نظام نخواهند داشت.
بعضی وقت‌ها بد نیست چشم‌مان را باز کنیم و ببینیم که ایران فقط ما وبلاگ‌بازها نیستیم.
بعضی وقت‌ها چقدر تلنگر خوب است، حتی اگر درد داشته باشد

بعضی وقت‌ها آدم می‌فهمد که با قطع شدن پیامک‌ها، چقدر تنها‌ست؛ ته‌نای‌تهنا !
البته همه‌ی این بعضی وقت‌ها تاوقتی بعضی‌اند پابرجایند

 

  • صدرا مجد

 

بنگر به جماعت مانده به‌پا، به سه تن، من و روح خدا و خدا
فَکَفَیْتُ به عَلَماً و کَفی، نبود که نماز مرا شکنی

خم و می، نی و عاشق و نور خدا، ره میکده‌ای به از این بنما
زکنار تو از چه روم به کجا، که نموده به پا چو تو انجمنی؟

به دمی بنشسته غمت به دلم، مگرم که سرشته شدی به گِلَم
مگرم که تو روح خدا شده‌ای، که دمیده خدا به دمی به تنی

بشکن، بشکن به سخن دل من، بکُشش بکشش به فنون و فتن
که فغان نکند چو تواش بکشی، که صدا نکند چو تو می‌شکنی

بت من بشکستی و خود شده‌ای بت من، بت من! تو چه بت‌شکنی
فَکأَنَّ لَأَنْتَ کَبیرُهُمُ، فَکَسَرْتَهُمُ بیَد ٍ قَمَن ٍ

Orginal Picture by Hossein Salmanzade

پی‌نوشت

چند بیت بالا از «احمد محبّی آشتیانی» ست
از اولین فارغ‌التحصیل‌های سمپاد که حالا برای خودش دکتر شده است و گویا از مشاوران امور نخبگان شورای عالی انقلاب فرهنگی
این شعر را با نام «رکض‌الخیل» همان سال‌های آخر دهه ۶۰ گفته است؛ می‌توانید کاملش را در کتاب «هفت سپهر» پیدا کنید؛ کتابی که گزیده هفت ‌شب‌شعر انقلاب اسلامی در مدرسه علامه‌حلی است
شعرهای نابی از آرش ابوترابی، رضا امیرخانی، سعید شریعتی،... و او

شعر وزن‌اش سنگین است، خواندنش مشکل اما دل‌نشین، این چند بیت‌اش را بیشتر دوست‌داشتم

این شعر «چرا گریه کنیم؟» محمدعلی بهمنی را در هبوط بخوانید

این روزها این‌قدر همه‌جا ۳۰یا۳۰ شده است که هیج جای نفس کشیدنی نیست
از کامنت‌ها و ایمیل و خبرها بشود فرار کرد، پیامک‌ها را خوانده و نخوانده Delete کرد
این صداوسیما را نمی‌شود، البته وقتی هنوز بعد ۳۰سال بقای نظام ما به حضور حداکثری‌ست
طبیعی هم هست، چه فرقی می‌کند
یکی می‌گوید
انتخابات دهم ای شیعیان، صفین ماست   شال سبز قاسطین ...
دیگری بگوید
نصرمن‌الله‌وفتح‌ان‌قریب  مرگ‌ بر این ...
آخرش چیست؟

بعد از پی‌نوشت!

الان ساعت ۳ونیم بامداد است، نمی‌دانم چه بگویم؛ چقدر دلم تنگ شده است برای‌ت امام!

 

  • صدرا مجد

چند سالی می‌شد، فکر کنم حداقل ۴،۳سال
سال‌هایی که پس از نوروزش، اردیبهشت دیگر رنگ تابستان گرفته بود
خرداد که جای خود دارد، چسبیده‌است بدان و حرجی نیستش
اما این اردی‌بهشت
هیچ نشانی‌نداشت از بهشت
چنان گرم و سوزان که همه می‌گفتند خدا به داد رسد تابستان
اما امسال، تقریبا تمام این بیست روز گذشته از آن
یا ابر بوده است یا باد
گاهی آفتاب و لحظه‌ای تگرگ
یا طوفان یا رگبار
و چه‌قدر زیباست این صدای نم‌نم باران بهاری
تند، گذرا و شاداب
غیرقابل پیش‌بینی

رنگ این شب‌‌های وحشت را تواند شست آیا از دل یاران ؟

هر زمانی که فرو می‌بارد از حد بیش
ریشه در من می‌دواند پرسشی پی‌گیر با تشویش

رنگ این شب‌‌های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران ؟

چشم‌ها و چشمه‌ها خشکند
روشنی‌ها محو در تاریکی دل‌تنگ
هم‌چنان که نام‌ها در ننگ
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد

آه باران!
ای امیدجان بیداران
بر پلیدی‌‌ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد ، چیره خواهی شد؟

 

 شعر از فریدون مشیری با نوای محمدرضا شجریان از اینجا بشنوید

 

  • صدرا مجد