دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۷ ثبت شده است

 

یک سؤال دارم و هزارها جواب، اما می‌گردم دنبال بهترین‌شان؛

جداً چرا می‌خواهید بازی شنبه (فینال لیگ برتر!) را برگزار کنید؟

 

هزینه بیخود برای ورزشگاه آزادی، همکاران دوست‌داشتنی صداوسیما، خبرنگاران عشق جنجال، داوران بی‌طرف، عزیزان زحمت‌کش اتوبوس‌رانی، مهربانان نیروی انتظامی، بازیکنان بنده خدا محتاج نون شب و مهم‌تر از همه بیش از یک‌100هزار نفر تماشاچی عشق پرسپولیس (تازه اگر آن خدا بیامرزد ورزشگاه بزرگ‌تر می‌ساخت، بلکه بیشتر!)

فکر نمی‌کنید خدایی نکرده، خدایی نکرده ممکنه اتفاق فینال جام حذفی سال پیش بیافتد؟ آن‌وقت شما چه می‌کنید با این 100هزار تماشاچی و میلیون‌ها ( اگر این باشگاه‌های پکیده منچستر و بارسا و رئال و غیره می‌گذاشتند، میلیاردها ) طرفدار دل‌شکسته!؟

 پس بهتر نیست بدون این فینال، پرسپولیس را قهرمان معرفی کنید!!!

 

 

 

رسانه ملی‌ ما مگر از همان روز اول دوست نداشت امپراتور را قهرمان معرفی کند؟

همه و همه دست به دست هم نداده بودیم تا اثبات کنیم کمک مربی کره و هلند در چندین جام‌جهانی می‌تواند بیاید کشورش و عشق بورزد به مردمانش که بعد از سی‌سال بدبختی منتظر روزهای خوش فوتبالی‌اند بدست‌تان او !؟

 

مگر کمیته عدالت‌پیشه انضباطی فدراسیون من‌باب اختلال در ورزشگاهی که نه امنیت‌اش دست باشگاه است و نه نظمش، بخاطر حماقت یک تماشاگر ( نه تماشاگرنما! ) که معلوم نیست سر از کجا درآورده بود و کی‌ بود و کجا بود و کجا رفت، از رقیب اصلی 5 امتیاز کسر ننمود و محروم تا اطلاع ثانوی! حالا اتفاقی دست‌خدا از آستین استکبار فیفا درآمد و 6 امتیاز به سبب مدیریت اشتباه از محبوب قلب‌ها کم کرد!

 

شبکه وزین سه مگر تیمی جز پایتخت‌نشینان را صدرنشین لیگ به‌حساب می‌آورد!؟ وگرنه می‌شود هفته سی‌ام، بازی صدرنشین را زنده نشان ندهد و لیگ برتر جزیره را بگذارد! تازه آخر بازی منچستر را هم قطع کند و برود سراغ بازی تیم سوم لیگ و سایپا!!!

 

مگر تهیه‌کننده فیلم و مجری و مفسر تلویزیونی بعد از هفته سی‌و‌یکم نفرمود «... حالا پرسپولیس فقط یک برد می‌خواهد برای قهرمانی و شادی دل میلیون‌ها طرف‌دارش ...»

 

صداوسیمای مخاطب‌محور ما مگر چیز بزرگی می‌خواهد غیر قهرمانی یکی از پایتخت‌نشینان! تا امپراتورش را بیاورد یا ژنرالش را  ویا مربی گوله خوش‌مزگی را به برنامه‌های زنده تا بیننده جذب کند! آخر آن مهاجم ساکت و آرام سیبکی مگر جذابیت دارد؟ یا آن محرم همیشه مصدوم یا عوامل یک تیم شهرستانی!

 

 

چرا ما همیشه بدنبال فضای دوقطبی‌ایم، یا قرمز یا آبی! یا راست یا چپ! یا حق با ماست یا علیه ماست!

 

جدا چه اشکالی دارد مثل تمام دنیا تیم‌های میزبان در زمین خودشان از میهمانان پذیرایی کنند؟ کجای دنیا شورای تامین استان‌شان این حق را از یک تیم در یک لیگ مثلا حرفه‌ای می‌گیرد؟

چرا باید سرخابی‌ها همیشه در تهران میزبان باشند و سال به سال هم به تعداد تیم‌های تهرانی لیگ برتری افزوده شود (امسال هم نیروی زمین در راه است)

صباباطری در صباشهر می‌تواند Champion لیگ را برگزار کند اما نمی‌تواند میزبان پرسپولیس باشد! سایپا می‌تواند در کرج، الوصل و الکویت را پذیرا باشد اما میزبانی جلوی سرخابی‌ها خلاف امنیت استان است!

 

به نظر شما، شیرین‌فراز سقوط کرده، وظیفه‌ای جز بالابردن آوراژ گل داشت یا دروازبان سایپا کاری جز هدیه 3 امتیاز در دقیقه 85 و یاحتی صبای قهرمانی از دست‌داده، کاری داشت جز نمایشی برای شادی دل میلیون‌ها هوادار!

 

اصلا چرا باید چند100میلیون دست‌مزد بازیکنان و مربی‌یان سرخابی از جیب سازمان تربیت‌بدنی برود! چرا خصوصی‌اش نمی کنند!؟ چرا باید اعضای شورای شهر تهران عضو هیات مدیره هایشان باشند و بدتر معاونان رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس! این اسمش رانت نیست!؟

 

 

تحلیلی‌ترین برنامه فوتبالی رسانه‌یمان باید 30دقیقه بدنبال علت گریه‌زاری حاجی فتح‌ا.. زاده باشد و رفتن فیروزخان و تحمیل‌نظر هیات‌مدیره آن‌هم در یک شرایط کاملا آرام باشگاه یا دنبال علت لباس تنگ پوشیدن نیکی، علت دعوای استیلی و قطبی یا اینکه چرا خلیلی زیر لب می‌گوید "نمیزاره گل بزنم" یا پرت کردن بطری آب و رفتن از ورزشگاه...

مگر مشکلات فوتبال ما غیر از این‌هاست!؟

 

کسی هست بپرسد: چرا ملوان نیم‌فصل اول، الان دارد سقوط می‌کند؟ چرا مربی سپاهان بعد از باشگاه‌های جهان رفت؟ جرجویچ ذوب‌آهن که بود و از کجا آمد؟ چرا تیم مهد فوتبال، آبادان، دارد می‌رود دسته پایین‌تر؟ اصلا چرا تیم‌های لیگ حرفه‌ای ما زمین اختصاصی ندارند؟ چرا درآمدهای استادیوم‌ها برای باشگاه‌ها نیست؟ چرا حق پخش تلویزیونی نداریم؟ پول آگهی‌های دور زمین کجا می‌رود؟ امنیت برگزاری بازی‌ها چرا دست نیروی انتظامی‌ست؟ (مگر سرباز صفر وظیفه بلد است با یک تماشاچی عصبانی چه‌طور برخورد کند) چرا بازیکنان فوتبال مالیات نمی‌دهند؟ و هزاران چرای فوتبالی دیگر...

اما مگر برنامه‌های رسانه ملی ما وظیفه دارند بجز جذب مخاطب، اتلاف وقتش، بالا بردن تعداد پیامک‌ها، دادن جایزه و چهره‌سازی یک فوتبالیست برای جوانانِ بدنبال الگوی ما؟

 

 

 

 

یاد آن روزهایی می‌افتم که دربی تهران همیشه هم‌راه بود با دعوا و بزن‌بزن و اخراج، بعد مدت‌ها خیلی جالب مساوی می‌شد این بازی حساس! برای خوشحالی همه!

تماشاگران میلیونی دو طرف، برای داور بنده خدا، برای نیروهای خدوم انتظامی و حتی برای اتوبوس‌های بی‌زبان شرکت واحد.

خوب حالا که امکان مساوی هم نیست، برگزارش نکنید؛ مگر یک قهرمانی چیست که برایش دل این همه آدم را به تالاپ و تولوپ بندازید! اصلا تقسیم کنید، یک فصل آبی یک فصل قرمز؛ یا جام حذفی برای اوون، لیگ برتر برای این! بی‌خودی هم این‌همه خرج برگزاری لیگ و جام و ... نکنید.

 خداییش بد پیشنهادیست!؟

قهرمانی پرسپولیس در لیگ برتر و استقلال در جام حذفی

به 70میلیون طرفدارشان پیش‌آپیش مبارک!

 

 

 

  • صدرا مجد

به لطف یکی از دوستان آخرین فیلم «محسن مخملباف» را دیدم، گرچه خیلی دیر؛ قصدم اصلاً نقد فیلم نیست، چون نه تخصص‌ام است و نه علاقه‌ای دارم، اگر دوست داشتید نقدهای نصفه نیمه زیر را می‌توانید بخوانید:

روان‌کاوی فیلم « فریاد مورچه‌ها » / رادیو زمانه

برهنگی، مطرح کردن سخنان الحادی برای اولین‌بار در سینمای پس از انقلاب

مردی که به همه‌چیز، همه‌چیز، همه‌چیز شک کرده است / محسنِ آزرم

اما فارغ از این نقد و تحلیل، نمی‌توان به پدیده‌ای فراری از ایران بنام « محسن مخملباف » که روزگاری استاد سینمای ایران بود و شاید هنوز هم برخی برآن معتقد باشند، بی‌تفاوت باشیم. کارگردانی که صحنه‌های « بایسیکل‌ران » ، « سلام سینما » ، « ناصرالدین‌شاه آکتور سینما » « استعاذه » و « توبه نصوح »‌اش هنوز در ذهن‌ها ثبت است. پدیده‌ای که هیچ‌کس روند تغییرات‌اش را تحلیل‌اش نمی‌کند، روندی که امکان اتفاقش برای هرکس وجود دارد...

 

 

 

Scream of the Ants آخرین فیلم مخملباف، سفر فلسفی یک زوج را نقل می‌کند به هندوستان برای برای ماه عسل؛ مرد دچار تردیدهای فلسفی‌ست و به‌وجود خدا اعتقادی ندارد، شکاکانه و بدبینانه به همه چیز می‌نگرد اما زن به سفارش استاد یوگای خود در تهران، برای  جست‌و‌جوی «انسان کامل» راهی  هندوستان سرزمینى که بقول دختر فاحشه فیلم «سیصد میلیون مذهب در آن حکم‌فریایى می‌کند» شده است تا بتواند پرسش‌های اصلی زندگی‌اش را از او بپرسد.  فیلم‌ساز در روترین لایه فیلم‌اش «هندوستان جادویى» را از آسمان به زیر می‌کشد و نشان می‌دهد که تمامى مذاهب و عقاید، اوهامى و پوچ هستند که به واسطه منافعى که قشرى از جامعه به آن نیاز دارند حفظ و پاسدارى می‌شود، قشرى که هم می‌توانند سرمایه‌داران باشند و هم انسان‌هاى فقیرى که تنها راه نجات‌شان را وابستگى به آن‌ها می‌دانند.

 

فریاد مورچه‌ها * Secret of the ANTs * محسن مخملباف

 

«فریادِ مورچه‌ها» بیشتر شعار می‌دهد و تصاویر زیبای کارت پستالی نشان‌مان می‌دهد اما فیلمِ مُهمّی‌ست در کارنامه‌یِ «محسن مخملباف»، همان‌طور که «نوبتِ عاشقی» و «شب‌هایِ زاینده‌رود» فیلم‌هایِ مُهمّی بودند، مهم فارغ از خوب‌بودن یا خوب‌نبودنِ فیلم‌ها. خود مخملباف این دسته‌بندی را برای سینمایش قائل است:  «اخلاق و مذهب» ، «عدالتِ اجتماعی» ، «نسبیت و دموکراسی» و حالا «شادیِ زندگی و غمِ انسانی»؛ دو فیلمِ آخرِ مخملباف، دنیایِ ذهنیِ این‌روزهایِ اوست و یعنی «تردید»؛ برایِ این شک و تردید که سابقه در «نوبت عاشق» و «شب‌های زاینده‌رود» نیز دارد، گفتن این‌که مخملباف به «سیمِ آخر» زده است سادترین جواب است...

 

 

 

« من به‌دنبالِ اثباتِ هیچ‌چیزی نیستم، من فقط در جست‌وجو هستم تا بتونم این شک و تردیدهام رو به‌کنار بزنم، پیش‌داوری‌هام از بین بره. می‌فهمی؟ من به‌دنبالِ تو راه افتادم، چون فکر می‌کردم تو در جست‌وجویِ حقیقتی؛ ولی از آدمِ حقیقت‌یافته فراری‌ام. می‌دونی چی می‌گم؟ آدمِ حقیقت‌یافته فاشیست می‌شه. فاشیست می‌شه، می‌فهمی؟ من اصلاً نمی‌خوام دیگه درباره‌یِ خُدا و پیغمبر فکر کنم. اینا رو تو متوجه هستی؟ »

 

این‌ها دیدگاه‌های مرد فیلم مخملباف است، مردی که در شبی میان شمع‌های عاشقانه در جواب همسرش که از او فقط یک‌بار آمیزش می‌خواهد، آنهم برای به دنیا آوردن بچه؛ سخت بر می‌آشفتد و می‌گوید که نمی‌خواهم موجودی را به روی زمین اضافه کنم که مثل خودم آویزان و سربار جامعه شود!

 

پس از  قهر با همسرش، سر از خانه‌ی یک روسپی در می‌آورد و در حالی‌که شیشه‌ی شراب‌اش را روی سر مجسمه گاو (نماد خدای قدرت) خالی می‌کند، می‌گوید:

« این‌جوری نگام نکن خجالت می‌کشم . آخه قربونت‌ام، قربون اون تنهایی قبل از بیگ‌بنگ‌ات برم. آخه چه مرضی بود پدرسوخته که ما رو کشوندی این‌جا؟ ما رو به وجود آوردی؟ کجای این قدرته؟ این چیه؟ من در خلا هستم، دل‌ام می‌خواد اسیرت بشم. دیگه نمی‌تونم. بسمه این همه آزادی، دیگه نمی‌تونم »

بعد از فوت‌کردن دود سیگارش روی صورت مجسمه، می‌گوید:

« تو گاوی، چار دست‌وپات رو زمینه، میگن خدا توی آسمونه، اونه که زن و شراب رو خلق کرده،  اونه، تو هیچ کاره‌ای. اما بالا غیرتن این کارت درست بود. من با همه‌ی خلقت گهی که درست کردی به‌خاطر زن و شراب ازت تشکر می‌کنم. شوخی نمی‌کنم، می‌فهمی!؟ زن و شراب »

 

امّا، مگر می‌شود با قاطعیت اعلام کرد که این مردِ بی‌نام و مُردّد، خودِ مخملباف است؟

 

مه‌نور شادزی مجری برنامه شباهنگ VOA

 

تحلیل دیالوگ‌ها و حرف‌های مخملباف به کنار، چیزی که این آخرین فیلم مخملباف را بین جوانان ایرانی معروف کرده است، چیزی نیست جز بازیگر نقش دختر این فیلم «لونا شاد» (مه‌نور شادزی) مجری برنامه «شباهنگ» تلویزیون صدای آمریکا (VOA) ؛ چند صحنه برهنه « لونا شاد » در فیلم بیش از کل نقش آفرینى‌اش و بیش از تمام حرف‌های «محسن مخملباف» مورد توجه قرار گرفته است. پرده‌ای دیگر از جامعه ما، «جامعه‌‌ء سکس‌زده در نهان» ما که بیش از هر چیزى بدنبال دیدن بدن لخت این بازیگر و مجری زیبا روی‌اند!

 

خودتان searchای در گوگل بزنید یا دویست و خرده‌ای کامنت‌های این وبلاگ را بخوانید تا دریابید نهان پنهان و خطرناک جامعه‌یمان را...

 

 

 

  • صدرا مجد

بالاخره تمام شد، یک‌ هفته تلاش بچه‌های اکسیر + سه چهار شب‌کاری تا 3نیمه شب برای ویژه‌نامه سومین جشنواره مطبوعات استان اصفهان؛ نشریه‌ای که قرار است 5شنبه در مراسم اختتامیه جشنواره توزیع شود:

ویژه‌نامه سومین جشنواره مطبوعات استان اصفهان

 

این‌کارهای پروژه‌‌ای را بیشتر می‌پسندم، گرچه این‌کارمان اصلا شباهتی با کار قبلی، چهاردهمین جشنواره سراسرس تئاتر کودک و نوجوان، نه از لحاظ فشار کاری و نه کمیتش! نداشت اما در این برهه خیلی خوب بود حتی واجب.

دوستی‌های چند وقتی، که اگر مرامش باشد و اخلاقش، ادامه می‌یابد...

 

 

 

چقدر سخت است یک خبر خوشی داشته باشی و نتوانی بگویی، به سسب اینکه باید بیانه هیات داوران را در نشریه می‌زدیم بطور کاملا مجبورانه تمامی جوایز را خواندیم و حالا ماایم و نخودی که باید در دهانمان خیس بخورد...

اما یادت باشد رفیق (لینک‌اش بعد افزوده خواهد شد) اولین کسی که بهت تبریک گفت من بودم ها! گرچه برنده شدن در چنین جشنواره‌ای کار شق‌القمری نیست همان‌طور که پارسال نبود (+ و +) اما بهرحال قدمی خوب است برای اثبات توانایی‌ها.

پیامک‌هایی آمد برای تبریک تعویض یک سردبیر و من هم‌چنان می‌خندم به ساده‌دلانی که فکر می‌کنند مشکل ما شخصی‌ بوده، هنوز درک نکرده‌اند فضای دل‌نشین شهرمان را ...

یک اتفاق جالب موبایلی برایم افتاده که اگر بتوانم ته و ‌تو‌اش را در بیاورم یک داستانش می‌کنم و اگر نشود شاید پستی...

چیه؟ عکس رو جلد آشناست!؟ ا ِ ا ِ ا ِ نزن کنار اون روزنامه‌ را ...

 

 

  • صدرا مجد