دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۳ مطلب در خرداد ۱۳۸۷ ثبت شده است

ماه دوست‌داشتنی من؛ خرداد را دوست دارم نه بخاطر 24امین روزش که البته اگر نبود این‌جا هم نبود! نه بخاطر نیمه‌اش که انتظار فرج از آن می‌کشند، نه بخاطر  روزهای آخرش که یادآور از دست‌دادن دو مبارز عاشق است و نه‌ بخاطر اتفاقات سیاسی آن و نه‌بخاطر خبرهای خوشی که همیشه در این ماه می‌رسد و نه‌ بخاطر  آخرین ماه اولین فصل سال بودنش!

دوست‌اش دارم، نمی‌دانم برای چه

راستی مگر دوست‌داشتن دلیل هم می‌خواهد!؟

 

 

ارمیا دات آی‌آر ، امیرخانی بالاخره آمد

علاقه و عشق رضاخان امیرخانی به اولین رمانش باز هم نمایان شد، سایت رسمی‌اش با عنوان www.ermia.ir بالاخره بعد از یکی دو سال که می‌نوشت « بزودی ... » افتتاح شد اما کاش این بزودی بیشتر طول می‌کشید و ما چنین سایت شلوغ و درهم و برهم و نازیبا را شاهد نبودیم، امیرخانی‌ که هنوز من بخاطر شعرهای شب‌شعر سمپادش دوست‌اش دارم تازگی‌ها زیاد مصاحبه می‌کند، حرف می‌زند و تبلیغ رمان انقلابی متعهد غیر دولتی را می‌کند و حالا هم سایت‌ شخصی‌اش را افتتاح می‌کند، نمایش‌گاه کتاب که رمان‌ آخرش را خریدم چند روزی بیش طول نکشید که خواندم‌ش و مطابق عادتم واردش کردم در پروسه دست‌به‌دست کتاب‌خوانی رفقا.

رمانی که بیش از یک‌ماه است که در فکر نوشتن پست‌اش هستم تا هرچه دق‌ودلی دارم سر کتابی که 6-7 سال ما را منتظر نگه‌داشته خراب کنم، مابقی حرف‌ها بماند تا آن‌روز فرا رسد...

 

 

 

 

اخلاق مرده است در میان ملت ما

خیر! این مردم مسلمان ِ ایران‌دوست ِ بافرهنگِ همیشه در صحنه‌‌ی ما نمی‌خواهند دست از ابراز این فرهنگ والای‌شان بردارند، بعد از آن قضایای فاجعه بنزینی برای چند لیتر ارزان‌تر، آب‌معدنی نایاب در شهر، هجوم به مغازه‌ها برای چای و برنج و قند و ... و افتضاح‌تر از همه فیلم بلوتوثی زهره دیگر مشخص شده است که اخلاق اصلی‌ترین المان گم‌شده در رفتارهای‌شان است.

 

گوی سبقت را از هم می‌ربایند برای ریختن آبروی یک آدمی‌زاد ولو گنه‌کار

وبلاگ‌ها آماده انفجار، بلوتوث‌ها همگی روشن، خبرگزاری‌ها غیررسمی همه تشنه مخاطب‌ بیشتر

گویا هیچ‌کدام‌مان لحظه‌ای فکر نمی‌کنیم که شاید خودمان جای آن متخلف می‌بودیم، تا بحال هیچ‌کدام‌مان خلاف نکرده‌ایم!؟ قبول دارم هرکس مسؤولیت‌اش بالاتر می رود بالطبع باید بیش‌تر مواظب باشد اما مگر ما برای اشتباه کردن به این دنیا نیامده‌ایم!؟

مگر ما حق داریم کسی را مجازات کنیم آن‌هم وقتی هیچ نمی‌دانیم غیر یک فیلم و یک ادعا.

فکر می‌کنید ما با این بلوتوث‌های روشن و ایمیل‌ها و لینک‌دادن‌ها آبرویی برای این جناب معاونت باقی گذاشتیم؟ پس دادگاه می‌خواهیم برای چه؟ زندان و انفصال و جریمه مالی و حتی شلاق همگی به‌کنار

آبرویی که ما از او ریختیم معادل جزای عمل خلاف او بود؟

قبول دارم که کندی دادرسی‌ها به اندازه‌ایست که هیچ‌کدام‌مان امیدی به تحقق عدالت نداریم گو اینکه هنوز بعد 2سال پرونده سی130 و پرونده‌های مشابه بی‌فرجام‌اند ولی داریم قصاص قبل دادگاه می‌کنیم.

اخلاق را کشته‌ایم و حتی به عزایش هم ننشته‌ایم

 

 

 

«شماها» از شماها می‌گوید

ایده بامزه‌ای ایست، مجله‌ای الکترونیک مخصوص وبلاگ‌ها، گرچه معلوم نیست چه کسانی اداره‌اش می‌کنند اما به قدری طراحی‌اش مجذوب کننده است که نمی‌شود بعنوان پدیده خردادی امسال ندانستش، دوست دارم بالاترین‌ای باشد برای وبلاگ‌ها اما نه از مدل این بالاترین که شده‌است همه‌اش لینک‌های فحش و ناسزا به دولت و حکومت، لینک‌باکس تحلیلی‌ای که وبلاگی باشد و یا مجله‌ای که کارش معرفی وبلاگ‌ها باشد تا در این شلم‌شوروای وبلاگی بفهمیم چه بخوانیم، امید که « شماها » فارغ از تبلیغات و جاذبه‌های عرف اینترنت‌باز‌های ایرانی باشد.

 

 

ایول ایول! داش مارکو را ایول!

آن‌وقت‌ها که یادم می‌آید عاشق نارنجی‌هایی بودم که می‌گفتند بهشان ریکارد، رودگولیت، کومان و مارکو فان‌باستن؛ بعد از آن دهه 70 طلائی هلند که همه می‌گویند بازی شناورش شهره خاص‌وعام بوده است و سن‌مان قد نمی‌دهد، ما عاشق نارنجی پوشانی شدیم که هیچ‌وقت به حق خود نرسیدند و حالا بعد از آن سال‌ها، بعد حضور دنیس برکمپ، مارک اورمارس، داویدز و سیدروف  حالا رسیده‌ایم به 

van der Sar; van Persie; Robben; Nistelrooy

در این سال افتضاح فوتبالی که آرسنال کورس قهرمانی را بازهم به منچستری‌ها باخت، یوونتوس که اصلا در حدواندازه‌هایش نبود و سپاهانی که نخواستند این فصل جامی داشته باشد فقط امیدمان به این نارنجی‌هاست

 

 

 

  • صدرا مجد

 

 

هنوز صبح نیمه‌ی خرداد 6۸ را خوب به‌یاد دارم، چون مدرسه‌ام تمام شده بود، صبح دیرتر از خواب بیدار شدم، صدای رادیو بلند بود، همه دور میز صبحانه آشپزخانه نشسته بودند، کسی با کسی صحبت نمی‌کرد، رادیو تنها کسی بود که در میان آن سکوت، بلند بلند حرف می‌زد؛ درست یادم نیست خودم فهمیدم یا کسی بهم گفت، برگشتم در تخت، لحاف‌ام را روی سرم کشیدم و های‌های گریه کردم؛ نمی‌دانم تا کی ...

 

 

« سیره عملی امام روح‌الله » آس برنامه‌های نیمه خرداد امسال سیمای ضرغامی بود، در بین این همه برنامه‌های رنگی که پرطرف‌دارترین‌شان ورزشی‌است و گفتگوی‌های زنده و تاک‌شوهایی با سوپراستارها، وقتی برای برنامه‌ای وقت و هزینه و فکر خرج می‌شود، مسلما گل می‌کند و چیز نابی از آب در می‌آید. سخنرانی‌هایی از امام که تا بحال نشنیده بودیم ، روایت تاریخی از انقلاب و حوادث‌اش.

برداشت ما هم در این میان، دو نکته بود، گرچه توفیق نداشتم بیش از ۲-۳ قسمت‌اش را ببینم،  امام در اوج انقلاب، یعنی بهمن 57، درست 75 سال داشته است، هفتاد و پنج سال، می‌دانی یعنی چه؟ پس چرا این‌قدر عجله هست که در جوانی به همه چیز برسیم!؟

و دومی پاراگراف آخر، حرف‌های یک ره‌بر، در آخرین سال‌های عمرش، در جلوی یک ملت.

 

 

و حالا نسلی داریم که وارد 20سالگی می‌شود، هیچ چیز از امام نمی‌داند، یعنی حتی به‌اندازه آن گریه‌های زیر پتو هم امام را حس نکرده است، عکسی را بالای سر تابلو سیاه‌ کلاس‌های‌شان دیده‌اند، در صفحات کتاب‌های‌شان و مدام در تلویزیونی که نه به آن اعتماد دارند و نه اطمینان، عکسی که می‌گویند روزگاری پدر و مادرانشان او را روح خود می‌دانستند،  ره‌بری که پای حرف‌های دلش در جماران، همه گریه می‌کردند...

 

نسل جدید ، نمایش‌گاه کتاب تهران

 

این نسل فقط از او شنیده‌اند « نگذارید این انقلاب دست نااهلان بیافتد » ، « ولایت‌فقیه ادامه راه ولایت انبیاست » ، « آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند » و ...

« یک حقیقت همیشه زنده »‌ای که فقط درحد شعار  برای‌شان زنده است.

 

نسلی که بین موبایل‌های‌شان پیامکی رد و بدل می‌شود که

" Laken intor nabashad ke ma ertehal konim, shoma eshgh o hall

  5rooz ta'til shid o berid shomal peye keyf o hall"

 …Ertehal Day…

نسلی که تحلیل جامعه شناختی‌اش بدین سادگی‌ها نیست، به این راحتی نمی‌توان بالای یک منبر نشست و از اوضاع اسف‌بار جامعه انتقاد کرد، یا پشت میکروفنی سخن‌رانی کرد و تعریف و تمجیدشان را، نمی‌توان گفت مخالف دین‌اند یا ذوب در ولایت، نمی‌توان گفت انقلابی‌اند یا لائیک، مخالف اسلام‌اند یا ج.ا.ا.، با حکومت مشکل دارند یا با خودشان، گم‌شده‌اند یا گم‌شان کرده‌اند...

 

 

دغدغه‌ی امروزی حاکمان این است که این 5روز تعطیلی چه تعاملی داشته باشند با هجوم مردم به چالوس و شمال و 2میلیون زائر حرم امام. رسانه ملی برای‌مان فیلم‌های ویژه نیمه خرداد نشان می‌دهد، هتل‌های شهرهای تفریحی از مدت‌ها قبل رزرو شده است، اخبار می‌گوید تمام ایران غرق در سوگ و عزاست، تورها بالاترین قیمت را دارند در این 5روز.

 

نسل جدید، تجمع اعتراض به اهانت استاد دانشگاه تهران

 

راستی چرا ما این دید را داریم که تعطیلی معادل است با بزرگداشت!

اگر شهادت حضرت زهرا تعطیل نباشد یعنی بی‌احترامی به مقام بانوی دو عالم!؟ تعطیل نبودن 15خرداد و حتی 14امش یعنی بی‌توجهی به نهضت و انقلاب و امام !؟ جدا توقع دارید مردم در این 5روز تعطیلی چه کنند؟ بنشینند پای رسانه‌ای که بعد از 20سال بجای بزرگ‌داشت و تبیین شخصیت ره‌بر کبیر انقلاب، عزا می‌گیرد و سیاه به‌تن می‌کند.

آیا می‌توان ترافیک وحشت‌ناک جاده تهران-چالوس را پنهان کرد؟ یا رزرو ویلاهای چادگان و باغ‌بهادران ما اصفهانی‌ها را؟ کاش یاد می‌گرفتیم برای بزرگ‌داشت لزومی بر عزاداری نیست، می‌توان در شادی‌ها هم حرف زد حتی احتیاج به تعطیلی هم نیست. اما احتیاج به فکر هست...

 

 

« ... این هیاهوها که در عالم هست ، این‌ها همیشه بوده است و همیشه هم خواهد بود، لکن آن که باقی است خداست و اعتماد به خدا ... وقتی برای خدا باشد تایید می‌کند. وقتی کار برای خدا باشد، ما چه پیروز بشویم چه نشویم، کارمان برای خداست، ما تکلیف ادا کردیم ... ما می‌دانیم که از عهده شکر خدا نمی‌توانیم به در بیاییم.

من خودم را عرض می‌کنم ؛ من شهادت می‌دهم که خودم تاکنون دو رکعت نماز برای خدا نخوانده‌ام، هرچه بوده برای نفس بوده .

دلیلش هم این است که چنان‌چه جنت و ناری نباشد، آیا ما باز همان‌طور مشغول می‌شویم به دعا یا خیر؟ ... والا برای خدا آن وقت معلوم می‌شود که اگر کلید بهشت و جهنم را به شما بدهند و بگویند که شما مختارید و هیچ‌کس از شما به جهنم نمی‌رود، هیچ‌کس از شما هم از بهشت محروم نیست، آن وقت آیا ما باز قیام می‌کردیم به دفع شهوات؟ قیام می‌کردیم به خواندن نماز؟ این‌ها پیش خود ماست. من خودم می‌دانم که نیست این جور؛ نیستم این طور ... »

 

سخن‌رانی امام روح‌الله

13 خرداد 66

حسینیه جماران

به‌مناسبت  هفته مجلس

حرف‌های یک ره‌بر

در آخرین سال‌های عمرش

در جلوی یک ملت

واقعا باید فکر کرد

 و برای حال خودمان گریست

 

اصلش را این‌جا بخوانید : + و +

 

 

 

لطف‌کن ای دوست، از رخ پرده بگشا، ناز کم کن

دل تمنایی زدل‌بر، غیر دیداری ندارد

 

غزل کامل را این‌جا بخوانید +

 

  • صدرا مجد

 

{ نخیر ول‌کن نیست }

- الو...

- خانم یه لحظه گوش می‌کنید؟ این آقا فرزاد، گوشی‌اش را دایورت کرده روی خط بنده، من هم نمی‌شناسمش.

- تو مگه دوستش نیستی؟ 

- والا من اصلا نمی‌شناسمش

- باشه! بهش زنگ بزن، زنگ بزن بگو، فقط بگو  فریبا باهاش کار واجب داره

- خانم من نمی‌شناسمش

- فقط، فقط ازش بپرس هنوز فریبا را دوست داره یا نه!؟ همین!

 

{ سکوت معنادار چند ثانیه‌ای طرفین و صدای تلق از آن‌ور خط }

{ ده دقیقه بعد، باز هم فریبا خانم، یا منتظر جواب فرزاد است یا فکر می‌کنم مشکل دایورت حل شده یا ... }

 

- الو! { این‌بار نه‌تنها کش‌دار نیست به‌نظر مایوسانه هم می آید }

- خانم این آقا فرزاد شما، خیلی زرنگه!  دایورت کرده روی یه خطی که اصلا نمی‌شناسه!

- من نمی‌دونم، بهش بگو، بگو من مجبور بودم رمزی حرف بزنم، یعنی جلوی بچه‌ام مجبور بودم

 

{ قفل می‌کنم! اسم بچه که می‌‌آید ناگهان CPU Usage ام به ته می‌چسبد و منتظر می‌ماند که کسی با Ctrl+Alt+Shift این برنامه را End task کند، دارد حرف می‌زند، سایه بالا سر، دوست داشتن، رمزی، بچه، ... ناگاه طرحی به ذهنم می‌خورد }

 

- خانم من فقط یه‌کاری می‌تونم واستون بکنم.

- هان! چی؟

 


 

{ چند روز نیمی از تماس‌ها Reject  می‌شود، نیمی دیگر Silent‌ و درصد کمی هم پاسخ‌ای می‌شنود که "ببخشید اشتباهی رخ داده است" تا اینکه به سبب علاقه یکی از دوستان به 6300 بنده و جواد شدن نام‌برده مضاعف بر گذشت 4ماه از استفاده‌اش، گوشی فروخته می‌شود و Z300 ای که نشان‌دهنده تماس‌های دایورت در هنگام زنگ خوردنش نمایان نمی‌شود، در دست می آید و دردسر یافتن رفیق و نارفیق، قهرکرده و آشتی نموده، سایه زیرسر و اوون‌ور سر و بالای سر، دشمن و دوست، خلاصه همگی قروقاطی می شود}

 

{ بعد از مدت‌ها شماره‌ای از 554 […]  و وسوسه یافتن سرانجام فریباخانوم و فضولی در کار آقا فرزاد و در آرزوی آن یار قهرکرده! }

- آقا فرزاد!  

- خانوم میشه یه سوالی بپرسم

- بله؟  

- شما چی‌کار با آقا فرزاد دارید؟ 

- والا یه آشنا می‌خواستیم تو دادگستری؟ 

- گویا یه اشکالی پیش اومده، ایشون اشتباها خط‌شون را دایورت کردن روی خط من، من هم نمی‌شناسم‌شون

- یعنی شما آشنا ندارید در دادگستری؟

- می‌گم من اصلا آقا فرزاد را نمی‌شناسم! میشه بپرسم کار این آقا فرزاد چیه؟ آخه این اتفاق چند وقته افتاده و خیلی از مراجعین‌شون هم خانوم هستند؟

- خوب بله! آخه ایشون دکترند، دکتر پوست و مو و اینها، زیبایی، حجامت و ... خوب طبیعی یه که بیشتر خانوم‌ها باهاشون در راتباط باشند

- بله درست می‌فرمایید، باشه خیلی ممنون

{ و من یادم رفت بپرسم، پس چرا از آقای دکتر نشانی آشنای دادگستری می‌خواستین! }

 

 

 

گفت‌وگوها واقعی‌‌‌اند گرچه شاید خنده‌دار اما تامل‌ برانگیز

و هنوز بعد از دو هفته هم‌چنان تماس‌های دایورت بنده ادامه دارد و من گیج‌ام مابین تسلط جناب دکتر در امور مخابراتی و یا قابلیت فوق‌العاده برای پیچاندن در مواقع لزوم!

گرچه تعداد مراجعین بیمار بیشتر شده است و دیگر خبری از متقاضیان خواهان سایه بالاسر نیست و از قهرکرده هم همین‌طور اما جناب فرزادخان هنوز مشغول طبابت‌اند و غافل از کنسل کردن دایورت که باعث پریدن مشتریان‌شان می شود ولو اینکه مشتری‌های اصلی را جور دیگر مرتبط باشند.

 

 

 

حالا که بحث هم‌راه و موبایل و اشتباه شد این هم خالی از لطف نیست که  پری‌روز مجری دوست‌داشتی و همه‌فن حریف و فوق‌متخصص پاچه‌خوار از ده‌نمکی گرفته تا بهرام رادان و گلی فراهانی و مهردادخان بذرپاش و حضرت استاد ... جناب « رضاخان رشیدپور » در برنامه وزین سه‌گوش شیشه‌ای‌شان عرض نمودند « مردم! توروخدا وقتی می‌خواید به ما به شماره 3000052 پیامک بفرستید دیگه اولش 0912 نگیرید، این بنده خدایی که تلفنش 09123000052 هست زنگ‌زده به ما میگه آقای رشیدپور من هر شب تا صبح باید بشینم کلی اس‌ام‌اس پاک کنم که همه‌اش یا نوشته 1 یا 2 یا 3 یا 4 » !!!!

واقعا ایول داره به پایتخت‌نشینان عزیزمان از این سطح IQ فوق‌تصورشان!

 

 

 

بگذریم، چقدر سخت شده این روزها برایم نوشتن،

 گفتم هم‌راه و همه‌اش نوشتم از

 موبایل و اشتباه و سایه و فریبا و فرزاد و دایورت،

 آخ هم‌راه !

کاش راه را می‌یافتیم

تا هم‌راه هم، هم‌راه‌مان شود...

 

داستان کامل را در ادامه مطلب بخوانید 

 

  • صدرا مجد