شهدای دستنیافتنی به چه درد میخورند؟
به مناسبت آزادسازی خونین شهر
«... موقعی که میخواستم برم جبهه، 25 سال داشتم. کار خوبی داشتم و وضع مالیام داشت خوب میشد. همیشه شلوار لی پایم بود! موهایم هم تا روی شانه. من بودم با داماد خواهرم، جبهه که اومدیم همه میگفتند اینها الکی اومدند!! میگفتند اصلا این کارها بهشون نمیاد! همهاش کارمون مزه انداختن و شوخی کردن بود. یه رادیو داشتیم، مینشستیم ترانههای رادیو عراق را گوش میدادیم! یکی از بچههای محل، سر همین ترانه گوش دادن، دائم میگفت شما دین ندارین ،شما ایمان ندارین ! چند روز گذشت خیلی از بچه ها کنار جاده شهید شدند.
شب عملیات که شد همان بچه محلمان برای صله ارحام ساکش را برداشت و راهی اصفهان شد!
داماد خواهرم پنج شب قبل از شهادتش، دیدم نشسته و گریه میکند، اون تا قبلش اصلا اهل این حرفا نبود، گفتم: چی شده ؟ گفت : حالا من دارم این جمله امام را میفهمم که میگوید جبهههای ما دانشگاه است. حالا فهمیدم، من اگه صد سال هم دانشگاه میرفتم به اندازه این دو ماه آدم نمیشدم. توی همون عملیات گلوله توی پیشانیش خورد و شهید شد. ... »
اینها خاطرات جانباز قطعنخائیست که 25سال از حضور دوماهاش در جبهه میگذرد، رحمت الله مختاری ، اینجا متن کامل مصاحبهاش را بخوانید.
●●●
●●●
«... شهید محمد ... در یک خانواده مذهبی چشم بدنیا گشود، از همان بدو تولد نور ایمان و اسلام در چهرهاش نمایان بود، در دبستان برخلاف بچههای همسن و سالش شیطنت زیادی نداشت، هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که نمازهایش را تمام و کمال میخواند، رفتارش با پدرومادر عجیب بود، در حد پرستیدن آنها را دوست داشت، سال اول دبیرستان را تمام نکرده بود که به دعوت و فراخوان امام عزم جبهه کرد، گویاکه اصلا آمده بود برای همین. چند ماهی هم در جبههها دوام نیاورد و در اولین عملیاتی که شرکت کرد، شهید شد. ...»
واین هم برگرفته از برنامههای صداوسیما در معرفی شهدا.
فکر میکنید شهدایی که در طی این 15-20سال پس از جنگ برایمان ترسیم کردهاند بیشتر شبیه به کدامیک است؟
جدا آنهایی که در طول 8سال به جبههها میرفتند همه از همان بدو تولد "گداله نور" بودند؟ یعنی آنها مثل ما جوانی نکردهاند؟ یعنی ما که درعمرمان یکی-دوبار نماز شب، آنهم باکمترین جزئیاتش خواندهایم اگر بحث جنگ و دفاع از میهن شود کاری که آنها کردهاند را نمیکنیم؟
یکی از بچهها تعریف میکرد زمانی که عراق شیمیایی زده بود سر ماسکها دعوایی میشد که نگو. یکی دیگه از هدف قرار دادن نفرات عراقی با آرپیجی میگفت و خیلیهای دیگه حرفهایی که باورکردنشان با تصور ما از جنگ و جبهه تقریبا محال است. نمیخواهم بگویم فضای جنگ و جبهه ما اینگونه بوده –که مسلما این تعاریف اغراقآمیز است- اما قدسی کردن و بالابردن بیشاز حد شهدا چه نتیجهای دارد؟
مگر آنها هم مثل ما جوان نبودند؟
مگر قرار نیست آنها الگویی باشند برای ما؟
پس چرا اینقدر دستنیافتنیشان میکنیم؟
راستی کتاب – من قاتل پسرتان هستم- احمد دهقان – را خواندهاید؟
نمیدانم، اما آنکه آنها را برای چیدن انتخاب کرده مثلماً
ملاکهایش با آنچه ما امروز برای آنها قائلیم بسیار متفاوت بوده است
- ۸۶/۰۳/۰۳