دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

شهدای دست‌نیافتنی به چه درد می‌خورند؟

پنجشنبه, ۳ خرداد ۱۳۸۶، ۱۲:۰۰ ق.ظ

 به مناسبت آزادسازی خونین شهر

 

«... موقعی که می‌خواستم برم جبهه، 25 سال داشتم. کار خوبی داشتم و وضع مالی‌ام داشت خوب می‌شد. همیشه شلوار لی پایم بود! موهایم هم تا روی شانه. من بودم با داماد خواهرم، جبهه که اومدیم همه می‌گفتند اینها الکی اومدند!! می‌گفتند اصلا این کارها بهشون نمیاد! همه‌اش کارمون مزه انداختن و شوخی کردن بود. یه رادیو داشتیم، می‌نشستیم ترانه‌های رادیو عراق را گوش می‌دادیم! یکی از بچه‌های محل، سر همین ترانه گوش دادن، دائم می‌گفت شما دین ندارین ،شما ایمان ندارین ! چند روز گذشت خیلی از بچه ها کنار جاده شهید شدند.

شب عملیات که شد همان بچه محل‌مان برای صله ارحام ساکش را برداشت و راهی اصفهان شد!

داماد خواهرم پنج شب قبل از شهادتش، دیدم نشسته و گریه می‌کند، اون تا قبلش اصلا اهل این حرفا نبود، گفتم: چی شده ؟ گفت : حالا من دارم این جمله امام را می‌فهمم که می‌گوید جبهه‌های ما دانشگاه است. حالا فهمیدم، من اگه صد سال هم دانشگاه می‌رفتم به اندازه این دو ماه آدم نمی‌شدم. توی همون عملیات گلوله توی پیشانیش خورد و شهید شد. ... »

 

اینها خاطرات جانباز قطع‌نخائیست که 25سال از حضور دوماه‌اش در جبهه می‌گذرد، رحمت الله مختاری ، اینجا متن کامل مصاحبه‌اش را بخوانید.

 ●●●

 

یاد همه شهدا گرامی

 ●●●

 

«... شهید محمد ... در یک خانواده مذهبی چشم بدنیا گشود، از همان بدو تولد نور ایمان و اسلام در چهره‌اش نمایان بود، در دبستان برخلاف بچه‌های هم‌سن و سالش شیطنت زیادی نداشت، هنوز به سن بلوغ نرسیده بود که نمازهایش را تمام و کمال می‌خواند، رفتارش با پدرومادر عجیب بود، در حد پرستیدن آنها را دوست داشت، سال اول دبیرستان را تمام نکرده بود که به دعوت و فراخوان امام عزم جبهه کرد، گویاکه اصلا آمده بود برای همین. چند ماهی هم در جبهه‌ها دوام نیاورد و در اولین عملیاتی که شرکت کرد، شهید شد. ...»

 

واین هم برگرفته از برنامه‌های صداوسیما در معرفی شهدا.

 

●●●

من قاتل پسرتان هستم فکر می‌کنید شهدایی که در طی این 15-20سال پس از جنگ برای‌مان ترسیم کرده‌اند بیشتر شبیه به کدامیک است؟

جدا آنهایی که در طول 8سال به جبهه‌ها می‌رفتند همه از همان بدو تولد "گداله نور" بودند؟ یعنی آنها مثل ما جوانی نکرده‌اند؟ یعنی ما که درعمرمان یکی-دوبار نماز شب، آنهم باکم‌ترین جزئیاتش خوانده‌ایم اگر بحث جنگ و دفاع از میهن شود کاری که آنها کرده‌اند را نمی‌کنیم؟

یکی از بچه‌ها تعریف می‌کرد زمانی که عراق شیمیایی زده بود سر ماسک‌ها دعوایی می‌شد که نگو. یکی دیگه از هدف قرار دادن نفرات عراقی با آرپی‌جی می‌گفت و خیلی‌های دیگه حرف‌هایی که باورکردنشان با تصور ما از جنگ و جبهه تقریبا محال است. نمی‌خواهم بگویم فضای جنگ و جبهه ما این‌گونه بوده –که مسلما این تعاریف اغراق‌آمیز است- اما قدسی کردن و بالابردن بیش‌از حد شهدا چه نتیجه‌ای دارد؟

 

مگر آنها هم مثل ما جوان نبودند؟

مگر قرار نیست آنها الگویی باشند برای ما؟

پس چرا اینقدر دست‌نیافتنی‌شان می‌کنیم؟

 

راستی کتاب – من قاتل پسرتان هستم- احمد دهقان – را خوانده‌اید؟

نمی‌دانم، اما آنکه آنها را برای چیدن انتخاب کرده مثلماً

 ملاک‌هایش با آنچه ما امروز برای آنها قائلیم بسیار متفاوت بوده است 

  • صدرا مجد

نظرات (۷)

تا آنجا که بنده از فحوای کلام مادربزرگ خطاب به خودم استنباط کردم گندله نور صحیح است نه گداله نور، باید بیشتر از ایشان جویا شوم.
البته فکر می کنم مادر بزرگ منم گفته بود: "مسلماَ" و نه مثلماَ!!!

اینم باید از هم اوشون جویا شد...!
اض طمام دوثتان ملالقطی مطشکر.
به نظرم میاد با این که همه این خاطرات سال هاست که وجود داشته اند اما این همه تاکید روی این مساله از سوی بچه های حزب اللهی و غیر حزب اللهی یک کمی زیاد از حد به نظرم میاد. ضمن این که این حرف رو واقعا ذیگه همه الان دارن می زنن. حتی دهنمکی!!! دیگه خودت ببین اوضاع از چه قراره. بهنظرم درستش اینه که یک تعادلی انجام بدیم بین این دو جور نقل قول بین شهدای آسمانی آسمانس دست نیافتنی با آدمهای لات بی سرو پای ضد دین ضد مذهب!
می دونی شاید مشکل از من و تو باشه که سال ها فکر کردیم اگه یکی شلوار لی می پوشید آدم مذهبی نمی تونه باشه. یا حتی اگر نوار های آن چنانی گوش می داد. در صورتی که رهبری همین چند سال پیش از بچه حزب اللهی تعریف عجیب، عمیق و روشنگرانه ای ارائه می دهند که به نظر من جامع هر دو نوع دیدگاهه و نقطه تعادله. جمله ایشون این بود: من همه جوونهایی رو که شب احیا قرآن به سر می گیرند و راز و نیاز می کنند به عنوان جوان حزب اللهی می شناسم. (نقل به مضمون)
اولا با این تعریف معلوم می شه شهدا و سایر رزمندگان تفاوتی نکرده اند. این ماییم که خط کش هامون کج و کوج بوده. ثانیا این که با این تعریف می شه مقایسه کرد و دید که آیا شهدا اکثرشون بچه حزب اللهی بوده اند یا نه. در حقیقت فضای جبهه یک فضای کاملا معنوی بوده اتفاقا و موارد آدم هایی که هیچ نسبتی با فضای جبهه .و شب اخیا و راز و نیاز نداشتند و به یکباره دچار تحول شده اند تحت تاثیر چنین فضای معنوی ای شکل گرفته.
زیادی نوشتم.
یا علی
برای اولین باره که میام اینجا ... زایر اینجا میشم ... خوشحالم ... این شهدای دست نیافتنی اونقدر چسبید که نمی تونم ولش کنم ...
ممنون از جواد که از طریق ایشون آشنا شدم
موفق باشین
  • یادداشت های شبانه در لندن
  • ممنون از مطلبتان.
    ببینید این مشکل حاکمیت دین است.اگر حاکمان دیندار باشند ممکن است این مشکل پیش نیاید ولی وقتی کسانی که حاکمند خود را نمایند دین و حکومت بصورت توامان می دانند این درد سر ها و تقدس های بیهوده شروع می شود.
    البته من جبهه بوده ام و در سن 15 سالگی و در آن جو و قمستی که من بودم خوب نسبتا دوستانه و سالم و اسلامی بود ولی یادم هست یک شب خشم شب داشتیم یک چادر را که رفتم بیدار کنند همه نماز شب می خواندند و بیدار و چادر دیگر برای نماز صبح هم بیدار نمی شدند ولی از هر دو چادر هم شهید داشتیم.و هر دو هم آدم های خوبی بودند.صرف همین که تصمیم گرفته بودند در آن سن داوطلبانه و بدون درخواستی از کشورشان دفاع کنند نشان می دهد آدم های خوبی بودند.
    و حتی الان هم خیلی از آنها از رفتنشان پشیمانند که به باد تهمت گرفته می شوند که اینها بی اعتقاد بودند و ...
    اصل قضیه یا در واقع جوهرشو باید پیدا کرد. این ظواهر نیست که عاقبت آدمو تعیین میکنه. یه گوهری تو وجود بعضی ها هست که اونا رو آدم میکنه و آخر هم همه ی اونا رو به مقام بزرگ شاهد بودن و شهادت در محضر خدا میرسونه!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی