مخمل و نظام و سکوت
من اگر قرار بود کودتای مخملی بکنم، حتما حساب امروزش را هم میکردم
یعنی اینکه وقتی پیشبینی میکردیم قبل انتخابات چهکنیم، بعدش چهجور تقلب را اسم رمز! کنیم، مردم را پهن کنیم کف خیابانها و البته نامزد محترم را متوهم کنیم که تو برنده بودهای؛ حتما حسابش را کردهایم وقتی گرفتنمان باید ما چه کنیم و آنها که بیروناند چه کنند. چه بگوییم که اوضاع خرابتر شود و جو ملتهبتر؛ کداممان اعتراف کنیم، کدامها سکوت کنند و چیزی نگویند.
پس اینوسط چهکسی دارد بازی میکند و چهکسی بازیگردانی، هنوز معلوم نیست.
داداگاه فرمایشی با آن دادخواست مسخره و متوهمانهاش، با آن ریختوقیافه متهمان اصلاحطلبش، متهمانی که تسری میدهند کردار و عملکردشان را به رئیسجمهور سابق، نخستوزیر اسبق و رئیس مجلس خبرگان فعلی و البته دادگاهی که هیچوقت برای لباس شخصیها تشکیل نمیشود! دادگاهی که قرارست یک جریان را سرکوب کند و حذف، به خیالی که نظام حفظ میشود!
خدا میداند داریم در چه پازلی بازی میکنیم...
من هم کتکزدن مردم با چماق و پیشانیبند "یازهرا" را دیدهام؛ کشته شدن بیسروصدای بسیجیها و حتی مثلهشدنشان را هم شنیدهام؛ من هم کشته شدن ندا و سهراب و محسن و دهها تن که نامشان را نمیبرند را میدانم؛ بیخبری پدرومادرانی که حتی بهشان نگفتهاند بچههاتان کجایند را درک میکنم؛ از توصیفاتی که در رفتار با زندانیان میشود تنم میلرزد.
شاید بچههای مذهبی یکروزی نظام برایشان معصوم بود و تصور اشتباه و خلاف در آن غیرقابل قبول؛ اما بعد علنیشدن آنچه بر آنانی رفت که بعدها گفته شد برای تثبیت نظام، زنجیرهای کشته شدهاند، دیگر خبری نیست از آن معصومیت خیالی!
دیگر بارها و بارها با چشمان خودمان بی تدبیری مدیران را دیدهایم؛ عملکرد غلط مسؤولان را هم، تنگنظری و خودپرستیشان وحتی نیات و اغراض شخصی را ؛ والبته امیدواریم...
● ● ●
هزاربار با خودم این جمله امام را زمزمه کردهام که « حفظ نظام از اوجب واجبات است » و اندیشیدهام چگونه؟ با قتل، خدمت، شکنجه، محبت، ضربوشتم ، رأفت و آسانی، تهمت، دوستی؛ پس کجاست آن مقبولیت و آن عدالت و آن اسلام
من هم دلم قرص نیست اما نمیتوانم این وسط بایستم و تماشا کنم؛ تماشاچی نیستم ولو اینکه اشتباه تحلیل کنم و اشتباه حرف بزنم. هیچوقت سکوت را دوست نداشتهام.
پینوشت:
بعد از اینکه دفاع میکنی از مردی که با تمام اشتباهات و نادرستیهایش یکتنه ایستاده تا کار کند آنهم جلوی این مدعیان مقبولیت که امروز پشت نام جبهه اصولگرایی قایم شدهاند؛ حالا باید متهم شوم به اینکه چشم و گوش بسته میپرستمش؛ همین احمدینژاد را ! منی که آنچنان خطابش کردم «دیگر رئیسجمهور محبوب من نیستی»، منی که صراحتا ادبیات و رفتارش را آنگاه که این مدعیان ولایتمداری در سکوت بودند، به عتاب گرفتم و داد سرش کشیدم.
- ۸۸/۰۵/۱۲
تثبیت نظام خون می خواهد!
انقلاب سبز خون می خواهد !
دو رویی پشت مردم ، مردم به جان هم افتاده و...خون می خواهد!
خون هست تا هست و باشد خون دیگران و اهداف آنان!