دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها

۳.ک.س، فوتبال و اخراجی‌های۲

جمعه, ۲ اسفند ۱۳۸۷، ۱۲:۳۹ ب.ظ

زیاد تعجب نکنید، اصلا بهم ربط ندارند، کلمات تیتر را عرض می‌کنم؛ وقتی روزها برایت سخت می‌گذرد و کند، مجبوری دست به دامان این اپیزودهای درهم‌وبرهم شوی و خاطرات گذشته‌ات از بهمن‌ماه را مرور کنی...

جواد، پارک و آلکس فرگوسن
هرکارم کنند نمی‌توانم گزارش‌های جوادخان خیابانی را تحمل کنم، از آن غلوهای ملی‌ و فریادهای وطنی‌اش بشود گذشت از آن اشک‌ها و تحلیل‌هایش نمی‌شود.
یادتان هست فوتسال ایران-ایتالیا را که!؟ اول نیمه دوم ایران یک گل جلو افتاد و کارگردان خوش سلیقه وسط بازی برای‌مان اشک‌های جاری جوادخان را نشان می‌داد و یادش نبود که بابا! فوتسال وقت‌اش مفید است و سی‌دقیقه یعنی یک نیمه کامل دیگر!
۲۳بهمن امسال گرچه توفیق دیدن کامل بازی ایران-کره را نداشتم اما اندکی قبل از آن خطای پشت محوطه جریمه ایران، وقتی تیم ملی یک بر صفر جلو بود، خیابانی نطق می‌کرد که:
« ... امروز هیچ چیزی از این بازیکن لژیونر کره‌ای‌ها ندیدیم، فکر کنم "پارک" پاهایش را برای آلکس فرگوسن و منچستر نگاه داشته است! ... »
کاش همان وقت کارگردان محترم، پوزخند جواد را نشان‌مان می‌داد، مخصوصا بعد از ریباند همان ضربه خطا و گلی که پارک به‌ثمر رساند!
البته مسلما خیابانی هم جواب خواهد داد، من گفتم پاهایش، نگفتم سرش را که!!!

روایت بی‌پرده س.ک.۳ در سیما
خیلی عجیب بود، گرچه نگاه سریال « عمارت فرنگی » یک نگاه صرف مستند تاریخی بود و فیلم‌نامه‌نویسش نتوانسته بود یک روند داستانی مطلوب و مخاطب‌پسند ارائه دهد، اما بخوبی مخاطبان را جذب می‌کرد و این تنها بدین علت بود که روایتی بود از تاریخ کمتر از صدسال پیش همین مردم؛ مردمی که می‌خواستند بدانند رسانه ملی‌یشان چگونه به رضاخان نگاه می‌کند.
اما این‌همه عجیب نبود، شاخ‌های مخاطبان آنجایی در می‌آمد که سریال می‌خواست بدخلقی و زن‌بارگی دربار و شاهان پهلوی را نشان دهد.
ورد کلام رضاخان، فحش بود و ناسزا، جالب آنجا بود که قسمت‌های آخر سریال اندکی سانسور می‌شد اما آن سانسورچی محترم از بین پدرسگ، عوضی، پدرسوخته، مرتیکه و بی‌پدر، فقط آخری را سانسور می‌کرد!
اما اوج این تعجبات در نشان‌دادن سکانس‌های بی‌پرده تجاوز به زنان بود!

حمیرا، زنی که نقش برای فریب داماد فروغی بازی می‌کند، پس از اتمام ماموریت‌اش برای گرفتن حق‌الزحمه پیش سرپاس مختاری می‌رود و آن سرکار هم پذیرایی مفصل‌ای از او می‌کند با جیغ و داد و زندان تاریک!

شارلوت، مستخدم نفوذی ریپورتر در منزل فروغی، توسط افراد ریپورتر تنبیه جنسی می‌شود تا بفهمد که کارش را باید درست انجام دهد، به داخل اتاق پشتی می‌برندش، صدای جیغ می‌آید و بعد نشان می‌دهند که شارلوت با وضعیت بهم‌ریخته و چهاردست و پا از اتاق بیرون می‌آید!

محمدرضا پهلوی عاشق مستخدم خارجکی‌اش می‌شود، با وساطت سرمستخدم دعوتش می‌کند به اتاق خوابش، محمدرضا درحالیکه مشروب می‌ریزد روبه مستخدم می‌گوید « تو مثل برف می‌مونی عزیزم! » دوربین از اتاق خارج می‌شود و پشت درب می‌ایستد و آن واسطه گوش به در می‌گذارد و می‌خندد؛ فردا صبح، مستخدم گشاد گشاد راه می‌رود و تلو تلو می‌خورد، دستش را به مجسمه‌ای می‌گیرد و اوغ می‌زند!
{ عجب کاتالیزوری استفاده کرده بوده است آن ولی‌عهد! }

اپیزودهای بهمن‌ماه 87

همه این‌ها آن‌قدر آشکارا نشان داده می‌شود که باید برای کوچولو جلو تلویزیون توضیح دهی که میخ رفته توی پای شارلوت یا اینکه حمیرا را نشگون گرفتند و مستخدم خسته است از کار زیاد!
شاید تنها حسن‌شان نسبت به فیلم‌های هالیوودی که سکان‌های س.ک.سی برای جذب مخاطبشان اضافه می‌کنند چند ثانیه کمتر باشد و چند آخ‌واوخ کمتر!
که امید است این چند ثانیه، دهه فجر آینده با سریالی برای محمدرضا هم برطرف شود!!!

نقد نگاه مستند عمارت فرنگی، « ریپورترها، پدرخوانده‌های ورزی »

درست مثل روزهای انتخابات و راه‌پیمایی که نشان دادن خانم‌های اندکی روسری عقب‌رفته هیچ اشکالی ندارد یا مثل کنفرانس برلین که نشان‌دادن رقص خانم نیمه‌برهنه و نمای کلوز‌آپ از مناطق حساس آن مرده کاملا برهنه اشکال شرعی که هیچ، واجب هم هست!

صدای خنده فرشته‌ها، گاز اشک‌آور و اخراجی‌ها۲
نمی‌شود از اتفاقات بهمن‌ماه سخن گفت و حرفی از جشنواره فیلم فجر نزد، مخصوصا ستاره بی‌نظیرش مسعود ده‌نمکی!
وقتی هیات انتخاب تصمیم گرفتند فیلم خوش‌ساخت مسعودخان را به بخش مسابقه راه ندهند، مسؤولین هم تصمیم گرفتند جایزه‌ای ابداع کنند و بهترین فیلم اول یک کارگردان را به بهترین فیلم دوم یک کارگردان هم تعمیم دهند
و برای همین « رسول صدرعاملی » یکی از ۷ داور بخش سودای سیمرغ، با اشاره به اینکه هیئت داوران بخش سودای سیمرغ هیچ دخالتی در اهدای جوایز مردمی و بخش نگاه ملی نداشتند، خاطرنشان کند که: « اگر خاطرتان باشد زمانی که این دو جایزه قرار بود اهدا شود، هیچ‌کدام از اعضای هیئت داوران در روی سن حاضر نبودند و به دلیل این که این دو جایزه کاملا دولتی است، مسئولان دولتی آن را اهدا کردند و ما هیچ دخالتی در این زمینه نداشتیم.»
و در تکمیل این فرمایشات «باشه آهنگر» داور بخش نگاه نو با اشاره به اهدای جایزه به فیلم «اخراجی‌ها۲» بگوید که : « ... متأسفانه در اعلام این جایزه اشتباه صورت گرفت و ما به هیچ وجه به شخص «مسعود ده‌نمکی» و فیلم «اخراجی‌ها2» جایزه ندادیم، بلکه جایزه ویژه برای مضمون ملی فیلم «اخراجی‌ها۲» بود که به موضوع اسارات پرداخت و باید تاکید کنم که در اهدای جوایز به هیچ عنوان سفارشی و فرمایشی عمل نکردیم... »

اظهاراتی در مورد داوری جشنواره فیلم فجر در برنامه رادیویی سینما صدا با اجرای فرزاد حسنی

و اینجاست که صدای یک فیلم‌ساز امروزی و سرکوب‌گر دیروزی درمی‌آید و باز می‌گردد به ادبیات گذشته‌اش که : « ... امروز بیشتر از دو سال پیش، صدای خنده فرشتگان فضای شهر را پر کرده، اصلا خنده نه، قهقهه می‌زنند به کسانی که در میان خنده هزاران مخاطب اخراجی‌ها گوش‌های خود را از عصبانیت گرفته و  و سر به زیر انداخته و زار می زنند ... در حالیکه ازدحام جمعیت تا صبح زیر باران و گاز اشک‌آور برای متفرق کردن جمعیت مقابل سینماها تمام شدنی نبود اینها چند نفر عمله می‌آورند که  جنون وار جیره بگیرند تا هو کنند اما کسی همراهشان نمی شود و خفه می‌شوند... »

وبلاگ مسعود ده‌نمکی، صدای فرشته‌ها را می‌شنوید؟

 

 

  • صدرا مجد

نظرات (۱۹)

  • شما دعوتی به وبلاگ مسئله ای به نام حجاب
  • ̅
    ســلام………………………………… ۞ …………………ـ۞
    ………………………………………//__̅)) … ـ۞ …………………ـ۞
    ……………………………… ………//…………ـ۞ …………………ـ۞
    ………………… ۞… ۞… ۞ـ……………… ۞ …۞ـ۞ـ۞ـ …ـ۞…… ۞ـ۞ـ۞
    … ـ۞ـ۞ـ۞ …۞… ۞… ۞……۞……… ۞ …۞……۞ … ۞ …………… ۞
    …ـ۞………۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞……۞ … ۞……۞۞۞۞………۞
    … .۞……۞………………………………………………………………۞……۞…………………ـ۞
    …… ـ۞.۞ـ……………………………………………………….۞……………ـ۞۞۞۞۞۞۞
    ………………………………ـ…………………………ـ……………۞
    ………………………۞۞۞۞………… ۞۞۞۞…………۞
    …………………….۞۞……۞۞ ……۞۞……۞۞ ……ـ۞.…….۞ ……………… ۞
    بــــه نــــام……۞۞…………………۞۞.……………………ـ۞.…….۞…………………ـ۞
    ………………ـ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞.…….۞۞۞۞۞۞۞

    ……………………………………………………………۞……………………………۞

    دعوت شدی تا خاطراتت از مسئله ای به نام حجاب رو منتشر کنی
    دعوت شدی به قصه های مردم یک سرزمین پاره پاره

    حجاب اسلامی یا حجاب رژیم اسلامی ؟!
    ●● دلم خیلی می گیرد و خونم به جوش می آید وقتی عده ای زنان و مردان دلیل رعایت حجاب را پرهیز از نگاه آلوده ی مردان عنان اختیار از دست داده ذکر می کنند. آخر مگر مردان ایرانی این قدر ضعیف النفس هستند که با وجود همسر، دوست دختر و این همه زنانی که خود راغب هستند باز هم به سوی زنان دیگر کشیده شوند و دختران دیگر را فقط به دلیل نپوشیدن روسری و داشتن آرایش به کار های ناشایست وادارند؟ و آیا زنان ما این قدر کم خرد و بی عرضه اند که به فرض اگر مردی چنین درخواستی نماید مثل فردی مسخ یا هیپنوتیزم شده بپذیرند؟ آیا پیش از جمهوری اسلامی چنین بود؟ در این صورت نباید یک دختر و زن سالم در این مملکت مانده باشد چون همه بی حجاب بودند (به خصوص در شهر های بزرگ) و آیا الآن که حجاب اجباریست چنین نیست؟

    …………………………………………………………………/̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ ̅ /
    .…………………………………………………………………/… شما دعـوت شـدی بـه ……/
    ـــ…………………………………………………………………/…… HEJAB-DIARY.blogfa …/
    ……… ……………………………………………………………/ ̲ ̲__________________̲__̲/
    ●● لطفا ————————————————————————————————–––––––
    این نوشته را نادیا جزائری، از خوانندگان وبلاگ فرستاده اند و خواسته اند منتشر شود. بنابراین نظرات منتشر شده در آن نیز نظرات شخص ایشان است. لطفا در کامنتهایتان درباره این مطلب ایشان را مورد خطاب قرار دهید نه من را!
    —————————————————————————————●●●●●●—————––––
  • یک نفر طلبه
  • هو
    من دیگه خیلی ساله تلویزیون نمی بینم اما اگه این طور که شما می گید باشه خیلی ضایعه!
    نثر خوبی دارید!به شما غبطه می خورم اشکالی که نداره که

    یاعلی مدد.
    هنوزم یکی به نعل می زنی یکی به میخ!
    نعل و میخش را خودت پیدا کن.
    چی... پیدا نمی شه؟
    بالاخره تموم شد..... همه ی مطلبتو خوندم.....!
    مرد حسابی مراعات ما رو هم بکن.....
    خانه گرافیک نردبان؟!
    مقاله رابرت کوهن در نیویورک تایمز درباره آیت الله خامنه ای:
    http://www.nytimes.com/2009/02/19/opinion/19cohen.html?_r=1&ref=opinion
    سلام..
    دیروز تا حالا چندبار اومدم کامنت بذارم ولی...
    .
    اول و آخرش رو خوب اومدی..
    بقیه‌اش هم می‌تونست...

    کمی از اینکه کمی هست مهربان‌تر! باش
    کمی به‌کار ببر خوب‌تر الفبا را

    موفق باشی.
    .
    یاعلی.
  • به جنابعالی چه؟
  • بذار ما هم متمدن شیم
    آخه غرب هم با همین تلویزیونش پیشرفت کرد!
    (گفتم که دور هم باشیم!!!!!!!!)
    انشای خوبی بود...19!
  • مهتاب ترین
  • چی بگم مادر؟!


  • روزنامه نویس
  • نمی دونم عوارض پیگیری با گودره که تا حالا ملتفت نشده بودم یا این تغییر تحولات نشانه رها شدن شما از کنکور به هر جال مبارک باشه شکل و شمایل جدید.
    سالها پیش که فیلم ها برای بودن یکی دو دختر بی حجاب در خارج بازی میشد بزرگی میگفت کم کم میگوییم چرا خارج همین دختران اقلیت های دینیمان بازیگران خوبی هستند ولازم نیست کلی هزینه کنیم در خارج فیلم برداری کنیمو بعد از مدتی هم کم کم بی حجاب در فیلم ها ازاد میشود
    من هم امیدوارم تا سال دیگه و دهه فجر دیگه همه مشکلات تلویزیون حل بشه
    استغفرالله...

    چیز بهتری نیامد!


  • یک نفر طلبه
  • او
    حاجی به روز نمیشی ؟!
    رحلت پیامبر اسلام(ص)و امام حسن وامام رضا(علیهما السلام)را خدمت شما تسلیت می گویم.صلوات.
    یاعلی مدد

    پاسخ:
    تازه اومدی‌ها ! پریود ما دستت نیست ...
    واقعا این ها رو نشون دادند؟جای تبریک داره
    در مورد جناب ننه شهرزاد قصه گو(اسم انتخابی بنده برای اقای خیابانی)چند سالی هست که پدر من وقت گزارش های ایشون تلویزیون رو در حالت سکوت کامل قرار می دهند...
    در مورد اخراجی ها هم من می ترسم ناغافل دهنم باز شه یه چیزی بگم که نباید...
    ارادت
  • میرزا قلی‏خان راپورتچی
  • این مساله ای به نام حجاب عجب حوصله ای داشته... ببین ویدیوگرافیک کار نمیکنه...
    هفت‌امین هابیل آمد؛ بالاخره!
    چنان‌چه لابد تا حالا باخبر شده‌اید، بعد از یک دوره‌ی نسبتاً طولانی غیبت «هابیل» روی دکه‌های مطبوعات، بالاخره چشم‌مان به جمال شماره‌ی 7 روشن شد!
    اما آن‌چه در این شماره می‌خوانید:
    سرمقاله یا هم‌آن «حرف‌هایی برای نشنیدن» دیگر با عبور از موضوع دفاع‌مقدس دولتی و مردمی، این شماره به سراغ مبحث آرمان‌شهر و آرمان‌شهرگرایی رفته است. موضوعی که احتمالا قرار است چند شماره‌ای ادامه یابد. عنوان سرمقاله‌ی این شماره این است: «شهر، آرمان ندارد؛ مجمع‌الجزایری پراکنده در دفاع از واقع‌بینی».
    در بخش مقالات این شماره دو مقاله با عنوان‌های «گفت‌مان قربانی» به قلم سیدعلی کشفی و «کدام شعر؟ کدام تعهد؟» به قلم کاظم رستمی می‌خوانید.
    اما بخش قابل‌ توجهی از این شماره اختصاص یافته به پرونده‌ای برای رضا امیرخانی. این پرونده البته قرار بود مفصل‌تر باشد و مستقل؛ که نشد. اولین بخش پرونده گپ و گفت‌ مفصل زهیر توکلی است با رضا امیرخانی درباره‌ی آثار او و ادبیات جنگ و انقلاب اسلامی با عنوان «من عمیقاً یک آنارشیست‌م» که الحق خواندنی است و جذاب. علاوه بر یادداشت امیرخانی، در این پرونده چهار یادداشت دیگر هم با موضوع نقد و بررسی آثار امیرخانی می‌خوانید.
    شش‌امین پاطوق هابیل «دانش‌گاه و دانش‌جو» نام دارد.
    هفت‌امین هابیل در 84 صفحه و با قیمت هزار تومان منتشر شده است.
    روی دکه‌های مطبوعاتی آن را بیابید!
    و چه قدر خوب که اگر یافتید و خواندید نظرات‌تان را هم‌این‌جا برای‌مان بنویسید.
    منتظریم.
  • کاغذ کاربن
  • عجیب است
    عجیب است
    بهتر از این نمی شود!
    با جواد خیابانی ات موافقم . چندش است. مثل ادم هایی بی مزه ای که می خواهند خوش مزگی کنند
    در مورد اخراجی ها تا نبینم نظر نمی دهم. ولی در صحنه بودن ده نمکی را می پسندم. کم نمیاره
    این نشون می‌ده که عزب موندن برای افرادی در سن شما چقدر بده و باید سریعا یه فکری کرد براتون
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی