دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

دهکده شخصی

رسانه نوشت‌های فرشاد

کلمات کلیدی
پیوندها



پی‌نوشت:
این‌کار فقط از پرزیدنت احمدی‌نژاد برمی‌آمد و البته فقط او هم اجازه این‌کار را داشت!
تبریک به رئیس‌جمهور منتخب استکبار جهانی
و آرزوی یاری خداوند
هرچند رسانه‌های محافظه‌کار عنوان تبریک را از تیتر پیام رئیس‌جمهور برداشته باشند
«... از اینکه توانستید آراء اکثریت شرکت ‌کنندگان در انتخابات را به خود جلب کنید
تبریک می‌گویم.
می‌دانید فرصت‌هایی که از ناحیه خداوند به بندگان هدیه می‌شوند زودگذرند
و می‌توانند در مسیر کمال انسان و صلاح ملت‌ها
و یا خدای ناکرده در مسیر سقوط علیه ملت‌ها به کار گرفته شوند...»
ما منتظر پاسخت هستیم
فرصتی که جورجw براحتی از دست داد

متن کامل پیام تبریک محمود احمدی‌نژاد به باراک اوباما

 

  • صدرا مجد

امروز درست ۲۹سال از شروع آن اتفاق می‌گذرد، تسخیر سفارت‌خانه‌ای بنام لانه جاسوسی، اما هنوز ابهامات زیادی وجود دارد.

- در افشای سندهای سفارت هنوز مشخص نیست که چرا همه اسناد افشا نشدند؟
- چه گروهی تشخیص افشای بخشی از آنها را در آن برهه زمانی می‌داده است؟
- کتاب خاطرات میهمانان آیت‌اللهچرا باید سندهایی محرمانه چند سال پیش در منزل عباس عبدی پیدا شود؟
- چرا هیچ‌یک از مقامات رسمی حاضر به دیدار با والدهایم (دبیرکل وقت سازمان ملل) نشد؟
- چرا گروگان‌ها بعداز اتمام دوران کارتر و درست در روز اول حکومت رئیس جمهور جمهوری‌خواه جدید «ریگان» آزاد شدند؟
- آزادسازی گروگان ها بعد از اولین صحبت ریگان در تشبیه ایرانیان به قوم «بربر» و اینکه گروگان‌ها میوه‌هایی هستند که آبشان گرفته شده‌است، به‌چه معناست؟
- چرا بعد از ربع قرن هنوز مفاد بیانیه الجزایر محرمانه است؟
- آیا براستی تمام شرایطی که ایران طلب کرد، برآورده شده است؟
- هنوز گویى در میان گذاشتن این داستان -پیش از عمل- با امام در هاله‌اى از ابهام قرار دارد.

و هزاران چرای دیگر که هنوز بعد از ۲۹سال تنها پاسخ برای آن یوم‌الله 13آبان است و فریاد مرگ بر آمریکا !


سرنوشت این ۴۴۴روز هم جالب است
ماجرایی که با حمایت قاطع امام آغاز شد، تبعات سنگینی برای مردم ایران داشت.
- به دستور کارتر ایرانیان متخلف از خاک آمریکا اخراج شدند.
- آمریکا خرید نفت از ایران را قطع کرد.
- وجوه نقد و طلاهای ایران در بانکهای آمریکا توقیف شد و کاخ سفید، ایران را تهدید به بکارگیری راه‌‌حل‌های غیر صلح‌آمیز کرد.
- شورای امنیت در اجماعی بی‌سابقه با پانزده رأی بر آزادی فوری گروگان‌ها تا ۱۸ دی ۵۸ تاکید کرد.
در ۲۲ دی‌ماه ۵۸ تقاضای تحریم اقتصادی ایران با رای مثبت آمریکا، انگلستان، نروژ، پرتغال و فرانسه؛ رأی ممتنع بنگلادش و مکزیک و رأی مخالف چک‌واسلواکی و درنهایت با وتوی شوروی در شورای امنیت بایگانی می‌شود تا برای برنامه هسته‌ای ایران سال‌ها بعد مطرح شود و این‌بار وتویی درکار نباشد!
- کارتر دوهفته پس از افشای نامه محرمانه‌اش در چهارم فروردین ۵۹ به امام، روابط دیپلماتیک با ایران را قطع می‌کند و قطعنامه را یک‌طرفه اجرا می‌کند.
- تردد همه محموله‌ها جز غذا و دارو به ایران ممنوع می‌شود.
- امام خمینی از کارتر به خاطر قطع  رابطه با ایران تشکر می‌کند.

و بالاخره در ۳۴۲امین روز گروگان گیری، پس از مرگ شاه در مصر، شروط چهارگانه ایرن برای آزادی گروگان‌ها اعلام می‌شود:
۱- بازگرداندن دارایی های شاه
۲- تعهد به عدم مداخله در امور ایران
۳- آزاد کردن دارایی‌های ایران در آمریکا
۴- لغو ادعاهای آمریکا علیه ایران.

یکی از خیابان‌های شهرمان


انقلاب دوم به پیروزی خود می‌رسد.
سرنوشت آمریکا در ایران رقم می‌خورد و کارتر رئیس‌جمهور بخاطر عدم توانایی در آزادکردن گروگان‌ها در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شکست می‌خورد.
ایرانی‌ها تا زمان تعویض دفتر ریاست جمهوری میان کارتر و ریگان تعلل می‌کنند.
هواپیمای الجزایری با ۵۲ آمریکایی، فرودگاه مهرآباد را با شعار«مرگ بر آمریکا » درست چند روز بعد از اینکه رئیس‌جمهور جدید ایالت‌متحده، ایرانی‌ها را به بربرها تشبیه می‌کند، ترک می‌کند.

و در ۵دقیقه به ۹شب روز ۴۴۴ام، موضوع تمام و چندین چرای بی‌پاسخ برای ما جوانان انقلاب ندیده باقی گذاشته می‌شود...

 

 

  • صدرا مجد

 

  • صدرا مجد

خسته‌ام

تمام این یک هفته گذشته، خواب نمایش‌ها را می‌دیدم و گزارش و خبر و ...
سه هفته است می‌خواهم مرثیه‌ای بنویسم در فراغ یک هم‌راه، نمی‌شود؛
   نمی‌دانم دوری‌اش نمی‌گذارد یا وقت بی‌برکت‌ام.

دوستی از دست‌ام ناراحت است ، واای
فکر می‌کنید صداقت مهم‌تر است یا کار و پول
دو هفته است قول داده‌ام قالب وبلاگی برایش درست کنم، هنوز ...
کلی حاشیه بامزه دارم، کلی داد و فریاد، اما ...
روزمرگی و کلی کار نکرده را چه کنم
با یک آدم پرتوقع، دروغ‌گو و چندرو باید چه‌جوری رفتار کرد؟
می‌خوانم وبلاگ‌ها را، اما کامنت نه، یعنی نمی‌توانم
عزیزی پیامک زده بود :
   « روی هر پله‌ای که باشی
            خدا یه پله از تو بالاترست
                 نه به‌خاطر خدا بودنش
                     برای این‌که دستت را بگیره »

خدایا! کمک ام می‌کنی!؟

 

  • صدرا مجد

نمی‌توانم، هرچه فکرش را می‌کنم نمی‌شود
گرفتار این استدلال سیاسیون شده‌ام که «اگر تکلیف شود می‌آیم» یا اینکه «اگر فلانی بیاید، تکلیف از من ساقط است» حالا نقل ماست، چون می‌دانم کسی نیست که بگوید باید بگویم
بعید می‌دانم متن کامل سخنرانی را در خبرگزاری‌ای پیدا کنید، برای اطمینان هم فایل صوتی خطبه دوم را پیوست کرده‌ام. گرچه به انتخاب خودم قسمت‌هایی را پیاده کرده‌ام اما سعی شده تغییر فهوایی ایجاد نشود، صداقت را رعایت کرده‌ام علی‌الخصوص لحن بیان را.
بشنوید یا بخوانید...
فعلا نمی‌خواهم هیچ قضاوتی کنم، شاید بعد، شاید اصلا نه!

 اصل عکس از خبرگزاری فارس، علی محمدی

نماز عید فطر / سال۸۷  /  میدان باصفای امام اصفهان  / خطبه دوم

اللهم صل علی محمد و آل محمد
بسم‌الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین وصلاة و سلام علی خیر خلق ...
در این خطبه دو سه ‌تا امر مهم را تذکر بدهم و این دو سه امر مهم مرا خیلی ناراحت کرده است و همه‌یمان باید مواظب این دو سه تا نکته باشیم

نکته اول این قضیه عرفان و تشرف امام زمان و ارتباط با عالم غیب و ارتباط با ائمه طاهرین و ارتباط با ملائکه و اولیاء خداست که شیادها در میان جوان‌ها ایجاد کردند، البته یقین داشته باشید اصلش از جانب استکبار جهانی‌است برای اینکه مهدی روحی‌فداه را در میان مردم سست کنند، کم‌رنگ کنند و این خیلی مصیبت بزرگی شده است و اتفاقا همه‌جا من‌جمله در اصفهان فراوانه ... تشیع در مخاطره است ... چیزی که همه باید بدانند این است که همه این‌ها صددرصد دروغ است، شیاد بازی‌ست، دغل بازی‌ست و این جوان‌های ساده‌لوح زیر یوغ این‌ها چه بلاها برای آنها جلو می‌آید ...

مطلب دوم که اون هم فوق‌العاده مهم است، دشمن دارد روحانیت را بدبین به مردم می‌کند و این خطر خیلی بالاست برای خاطر اینکه روحانیت این نظام را آورده است، روحانیت این نظام را تا الان حفظ کرده است، روحانیت است که 8سال جنگ را پشت جبهه و در جبهه آن‌را اداره کرده است و بالاخره روحانیت است که هروقتی بحرانی پیش آمده است، جلوش را گرفته است؛ شما نمی‌توانید یه نقصی از روحانیت مخصوصا از مراجع پیدا بکنید و این بدبین کردن مردم به روحانینت یکی رشته‌های تهاجم فرهنگی‌ست...
الان استکبار جهانی دستورش را به زیرمجموعه‌اش داده است و حتی رسیده بدان‌جا که حتی گرانی تقصیر آخوند، اگر کم‌کاری‌ست تقصیر آخوند، اگر در اداره‌های بی‌کاری، کم‌کاری، رشوه‌خواری تقصیر آخوند و بالاخره زمزمه درمیان مردم اینکه روحانیت را تضعیف بکنند، الان زیاد شده در دانشگاه‌ها رفته، درمیان مردم رفته ...

باید بدانید که روحانیت هیچ تقصیری راجع به مفاسد اجتماعی نداشته، ندارد، نخواهد داشت و همیشه راجع به مفاسد اجتماعی کار کرده و تذکر داده است و این تهمت اوون کسانی که ایجادش کرده‌اند گناهش از آدم‌کشی بیشتر است اوون کسانی که زبون به زبون می گویند قرآن می‌گوید مرگ براوون کسی که شایعه را پخش کند...

مطلب سومی که مرا خیلی رنج می‌دهد و پدرومادرها را رنج می‌دهد، انقلابی‌ها مخصوصا روحانیت را خیلی رنج می‌دهد، یه مطلبی‌ست که گفتنش شرم‌آور است اما چه کنم که باید بگوییم واوون دوست‌یابی بین دخترها و پسرهاست که این در دانشگاه‌ها در دبیرستان‌ها بلکه در افراد معمولی زیاد پیدا شده است.
واین دوست‌یابی زن‌ نامحرم با مرد نامحرم، دوست‌یابی، حتی نشستن مباحثه کردن در فضای سبز، نامه نوشتن مخصوصا این موبایل‌ها که مصیبت شده تماس با یکدیگر و بالاخره ارتباط ولو ضعیف بین دخترها و پسرها
این گناهش به اندازه‌های بزرگ است که قرآن می‌فرماید مثل زنا دادن و زناکردن است

قرآن راجه به آقایون می‌فرماید مرد باید رفیق با زنش باشد، ارتباط فقط با زنش، اگر ارتباط با نامحرم داشت می‌فرماید این صالح نیست، این مثل این‌است که زنا بکند.
اصل عکس از باشگاه خبرنگاران جوان اصفهانمرد شایسه آن است که زنا نمی‌کند، دوست مخالف هم ندارد
همین آیه به همین صورت راجع به خانم ‌ها دارد می‌فرماید
زن شایتسته اونه که، زنا نمی‌دهد، دوست پسر هم، دوست نامحرم هم ندارد.
یعنی گناه به اندازه‌ای بزرگه که نظیر زناکردن و زنادادن است و این شهرتی که الان درمیان دخترها و پسرها بعنوان دوست‌یابی پیدا شده، مصیبت خیلی بالاست.
و چرا گناهش بزرگه بخاطر این‌ست که این دوستی‌ها نجابت و عفت خانم را زیر سوال می‌برد
بعضی چه مصائب بزرگ بزرگی که نباید به شما بگویم به من می‌گویند جلو آمده...

و این قضیه دوست‌یابی بین دختر و پسر خیلی خطرناک است، از اوون مطلب اول و دوم هم باید بگویم مهم‌تر است...

وبالاخره باید ان‌شاءالله این صفحه‌ای که باز برامون جلو آورده‌اند بنام تهاجم فرهنگی، از جامعه ما زدوده شود، ان‌شاءالله!


  پی‌نوشت

+ فایل کامل سخنرانی خطبه دوم
+ قسمت مربوط به قضیه سوم (AMR با حجم کم)
خبرگزاری فارس هم خبر را رفته است، تیترش این است :
ادعای ارتباط غیبی و تضعیف روحانیت اسلام را تهدید می‌کند
متن خبر پیاده‌شده‌ی سخن‌رانی‌ست با جزئیات اما مصلحت‌اندیشانه و البته عدم نقل به مضمون.
دیدن این عکس‌ها هم، از نماز عید در میدان نقش جهان، بی لطف نیست:  + + + +


 

  • صدرا مجد

ماه دوست‌داشتنی من؛ خرداد را دوست دارم نه بخاطر 24امین روزش که البته اگر نبود این‌جا هم نبود! نه بخاطر نیمه‌اش که انتظار فرج از آن می‌کشند، نه بخاطر  روزهای آخرش که یادآور از دست‌دادن دو مبارز عاشق است و نه‌ بخاطر اتفاقات سیاسی آن و نه‌بخاطر خبرهای خوشی که همیشه در این ماه می‌رسد و نه‌ بخاطر  آخرین ماه اولین فصل سال بودنش!

دوست‌اش دارم، نمی‌دانم برای چه

راستی مگر دوست‌داشتن دلیل هم می‌خواهد!؟

 

 

ارمیا دات آی‌آر ، امیرخانی بالاخره آمد

علاقه و عشق رضاخان امیرخانی به اولین رمانش باز هم نمایان شد، سایت رسمی‌اش با عنوان www.ermia.ir بالاخره بعد از یکی دو سال که می‌نوشت « بزودی ... » افتتاح شد اما کاش این بزودی بیشتر طول می‌کشید و ما چنین سایت شلوغ و درهم و برهم و نازیبا را شاهد نبودیم، امیرخانی‌ که هنوز من بخاطر شعرهای شب‌شعر سمپادش دوست‌اش دارم تازگی‌ها زیاد مصاحبه می‌کند، حرف می‌زند و تبلیغ رمان انقلابی متعهد غیر دولتی را می‌کند و حالا هم سایت‌ شخصی‌اش را افتتاح می‌کند، نمایش‌گاه کتاب که رمان‌ آخرش را خریدم چند روزی بیش طول نکشید که خواندم‌ش و مطابق عادتم واردش کردم در پروسه دست‌به‌دست کتاب‌خوانی رفقا.

رمانی که بیش از یک‌ماه است که در فکر نوشتن پست‌اش هستم تا هرچه دق‌ودلی دارم سر کتابی که 6-7 سال ما را منتظر نگه‌داشته خراب کنم، مابقی حرف‌ها بماند تا آن‌روز فرا رسد...

 

 

 

 

اخلاق مرده است در میان ملت ما

خیر! این مردم مسلمان ِ ایران‌دوست ِ بافرهنگِ همیشه در صحنه‌‌ی ما نمی‌خواهند دست از ابراز این فرهنگ والای‌شان بردارند، بعد از آن قضایای فاجعه بنزینی برای چند لیتر ارزان‌تر، آب‌معدنی نایاب در شهر، هجوم به مغازه‌ها برای چای و برنج و قند و ... و افتضاح‌تر از همه فیلم بلوتوثی زهره دیگر مشخص شده است که اخلاق اصلی‌ترین المان گم‌شده در رفتارهای‌شان است.

 

گوی سبقت را از هم می‌ربایند برای ریختن آبروی یک آدمی‌زاد ولو گنه‌کار

وبلاگ‌ها آماده انفجار، بلوتوث‌ها همگی روشن، خبرگزاری‌ها غیررسمی همه تشنه مخاطب‌ بیشتر

گویا هیچ‌کدام‌مان لحظه‌ای فکر نمی‌کنیم که شاید خودمان جای آن متخلف می‌بودیم، تا بحال هیچ‌کدام‌مان خلاف نکرده‌ایم!؟ قبول دارم هرکس مسؤولیت‌اش بالاتر می رود بالطبع باید بیش‌تر مواظب باشد اما مگر ما برای اشتباه کردن به این دنیا نیامده‌ایم!؟

مگر ما حق داریم کسی را مجازات کنیم آن‌هم وقتی هیچ نمی‌دانیم غیر یک فیلم و یک ادعا.

فکر می‌کنید ما با این بلوتوث‌های روشن و ایمیل‌ها و لینک‌دادن‌ها آبرویی برای این جناب معاونت باقی گذاشتیم؟ پس دادگاه می‌خواهیم برای چه؟ زندان و انفصال و جریمه مالی و حتی شلاق همگی به‌کنار

آبرویی که ما از او ریختیم معادل جزای عمل خلاف او بود؟

قبول دارم که کندی دادرسی‌ها به اندازه‌ایست که هیچ‌کدام‌مان امیدی به تحقق عدالت نداریم گو اینکه هنوز بعد 2سال پرونده سی130 و پرونده‌های مشابه بی‌فرجام‌اند ولی داریم قصاص قبل دادگاه می‌کنیم.

اخلاق را کشته‌ایم و حتی به عزایش هم ننشته‌ایم

 

 

 

«شماها» از شماها می‌گوید

ایده بامزه‌ای ایست، مجله‌ای الکترونیک مخصوص وبلاگ‌ها، گرچه معلوم نیست چه کسانی اداره‌اش می‌کنند اما به قدری طراحی‌اش مجذوب کننده است که نمی‌شود بعنوان پدیده خردادی امسال ندانستش، دوست دارم بالاترین‌ای باشد برای وبلاگ‌ها اما نه از مدل این بالاترین که شده‌است همه‌اش لینک‌های فحش و ناسزا به دولت و حکومت، لینک‌باکس تحلیلی‌ای که وبلاگی باشد و یا مجله‌ای که کارش معرفی وبلاگ‌ها باشد تا در این شلم‌شوروای وبلاگی بفهمیم چه بخوانیم، امید که « شماها » فارغ از تبلیغات و جاذبه‌های عرف اینترنت‌باز‌های ایرانی باشد.

 

 

ایول ایول! داش مارکو را ایول!

آن‌وقت‌ها که یادم می‌آید عاشق نارنجی‌هایی بودم که می‌گفتند بهشان ریکارد، رودگولیت، کومان و مارکو فان‌باستن؛ بعد از آن دهه 70 طلائی هلند که همه می‌گویند بازی شناورش شهره خاص‌وعام بوده است و سن‌مان قد نمی‌دهد، ما عاشق نارنجی پوشانی شدیم که هیچ‌وقت به حق خود نرسیدند و حالا بعد از آن سال‌ها، بعد حضور دنیس برکمپ، مارک اورمارس، داویدز و سیدروف  حالا رسیده‌ایم به 

van der Sar; van Persie; Robben; Nistelrooy

در این سال افتضاح فوتبالی که آرسنال کورس قهرمانی را بازهم به منچستری‌ها باخت، یوونتوس که اصلا در حدواندازه‌هایش نبود و سپاهانی که نخواستند این فصل جامی داشته باشد فقط امیدمان به این نارنجی‌هاست

 

 

 

  • صدرا مجد

 

 

هنوز صبح نیمه‌ی خرداد 6۸ را خوب به‌یاد دارم، چون مدرسه‌ام تمام شده بود، صبح دیرتر از خواب بیدار شدم، صدای رادیو بلند بود، همه دور میز صبحانه آشپزخانه نشسته بودند، کسی با کسی صحبت نمی‌کرد، رادیو تنها کسی بود که در میان آن سکوت، بلند بلند حرف می‌زد؛ درست یادم نیست خودم فهمیدم یا کسی بهم گفت، برگشتم در تخت، لحاف‌ام را روی سرم کشیدم و های‌های گریه کردم؛ نمی‌دانم تا کی ...

 

 

« سیره عملی امام روح‌الله » آس برنامه‌های نیمه خرداد امسال سیمای ضرغامی بود، در بین این همه برنامه‌های رنگی که پرطرف‌دارترین‌شان ورزشی‌است و گفتگوی‌های زنده و تاک‌شوهایی با سوپراستارها، وقتی برای برنامه‌ای وقت و هزینه و فکر خرج می‌شود، مسلما گل می‌کند و چیز نابی از آب در می‌آید. سخنرانی‌هایی از امام که تا بحال نشنیده بودیم ، روایت تاریخی از انقلاب و حوادث‌اش.

برداشت ما هم در این میان، دو نکته بود، گرچه توفیق نداشتم بیش از ۲-۳ قسمت‌اش را ببینم،  امام در اوج انقلاب، یعنی بهمن 57، درست 75 سال داشته است، هفتاد و پنج سال، می‌دانی یعنی چه؟ پس چرا این‌قدر عجله هست که در جوانی به همه چیز برسیم!؟

و دومی پاراگراف آخر، حرف‌های یک ره‌بر، در آخرین سال‌های عمرش، در جلوی یک ملت.

 

 

و حالا نسلی داریم که وارد 20سالگی می‌شود، هیچ چیز از امام نمی‌داند، یعنی حتی به‌اندازه آن گریه‌های زیر پتو هم امام را حس نکرده است، عکسی را بالای سر تابلو سیاه‌ کلاس‌های‌شان دیده‌اند، در صفحات کتاب‌های‌شان و مدام در تلویزیونی که نه به آن اعتماد دارند و نه اطمینان، عکسی که می‌گویند روزگاری پدر و مادرانشان او را روح خود می‌دانستند،  ره‌بری که پای حرف‌های دلش در جماران، همه گریه می‌کردند...

 

نسل جدید ، نمایش‌گاه کتاب تهران

 

این نسل فقط از او شنیده‌اند « نگذارید این انقلاب دست نااهلان بیافتد » ، « ولایت‌فقیه ادامه راه ولایت انبیاست » ، « آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند » و ...

« یک حقیقت همیشه زنده »‌ای که فقط درحد شعار  برای‌شان زنده است.

 

نسلی که بین موبایل‌های‌شان پیامکی رد و بدل می‌شود که

" Laken intor nabashad ke ma ertehal konim, shoma eshgh o hall

  5rooz ta'til shid o berid shomal peye keyf o hall"

 …Ertehal Day…

نسلی که تحلیل جامعه شناختی‌اش بدین سادگی‌ها نیست، به این راحتی نمی‌توان بالای یک منبر نشست و از اوضاع اسف‌بار جامعه انتقاد کرد، یا پشت میکروفنی سخن‌رانی کرد و تعریف و تمجیدشان را، نمی‌توان گفت مخالف دین‌اند یا ذوب در ولایت، نمی‌توان گفت انقلابی‌اند یا لائیک، مخالف اسلام‌اند یا ج.ا.ا.، با حکومت مشکل دارند یا با خودشان، گم‌شده‌اند یا گم‌شان کرده‌اند...

 

 

دغدغه‌ی امروزی حاکمان این است که این 5روز تعطیلی چه تعاملی داشته باشند با هجوم مردم به چالوس و شمال و 2میلیون زائر حرم امام. رسانه ملی برای‌مان فیلم‌های ویژه نیمه خرداد نشان می‌دهد، هتل‌های شهرهای تفریحی از مدت‌ها قبل رزرو شده است، اخبار می‌گوید تمام ایران غرق در سوگ و عزاست، تورها بالاترین قیمت را دارند در این 5روز.

 

نسل جدید، تجمع اعتراض به اهانت استاد دانشگاه تهران

 

راستی چرا ما این دید را داریم که تعطیلی معادل است با بزرگداشت!

اگر شهادت حضرت زهرا تعطیل نباشد یعنی بی‌احترامی به مقام بانوی دو عالم!؟ تعطیل نبودن 15خرداد و حتی 14امش یعنی بی‌توجهی به نهضت و انقلاب و امام !؟ جدا توقع دارید مردم در این 5روز تعطیلی چه کنند؟ بنشینند پای رسانه‌ای که بعد از 20سال بجای بزرگ‌داشت و تبیین شخصیت ره‌بر کبیر انقلاب، عزا می‌گیرد و سیاه به‌تن می‌کند.

آیا می‌توان ترافیک وحشت‌ناک جاده تهران-چالوس را پنهان کرد؟ یا رزرو ویلاهای چادگان و باغ‌بهادران ما اصفهانی‌ها را؟ کاش یاد می‌گرفتیم برای بزرگ‌داشت لزومی بر عزاداری نیست، می‌توان در شادی‌ها هم حرف زد حتی احتیاج به تعطیلی هم نیست. اما احتیاج به فکر هست...

 

 

« ... این هیاهوها که در عالم هست ، این‌ها همیشه بوده است و همیشه هم خواهد بود، لکن آن که باقی است خداست و اعتماد به خدا ... وقتی برای خدا باشد تایید می‌کند. وقتی کار برای خدا باشد، ما چه پیروز بشویم چه نشویم، کارمان برای خداست، ما تکلیف ادا کردیم ... ما می‌دانیم که از عهده شکر خدا نمی‌توانیم به در بیاییم.

من خودم را عرض می‌کنم ؛ من شهادت می‌دهم که خودم تاکنون دو رکعت نماز برای خدا نخوانده‌ام، هرچه بوده برای نفس بوده .

دلیلش هم این است که چنان‌چه جنت و ناری نباشد، آیا ما باز همان‌طور مشغول می‌شویم به دعا یا خیر؟ ... والا برای خدا آن وقت معلوم می‌شود که اگر کلید بهشت و جهنم را به شما بدهند و بگویند که شما مختارید و هیچ‌کس از شما به جهنم نمی‌رود، هیچ‌کس از شما هم از بهشت محروم نیست، آن وقت آیا ما باز قیام می‌کردیم به دفع شهوات؟ قیام می‌کردیم به خواندن نماز؟ این‌ها پیش خود ماست. من خودم می‌دانم که نیست این جور؛ نیستم این طور ... »

 

سخن‌رانی امام روح‌الله

13 خرداد 66

حسینیه جماران

به‌مناسبت  هفته مجلس

حرف‌های یک ره‌بر

در آخرین سال‌های عمرش

در جلوی یک ملت

واقعا باید فکر کرد

 و برای حال خودمان گریست

 

اصلش را این‌جا بخوانید : + و +

 

 

 

لطف‌کن ای دوست، از رخ پرده بگشا، ناز کم کن

دل تمنایی زدل‌بر، غیر دیداری ندارد

 

غزل کامل را این‌جا بخوانید +

 

  • صدرا مجد

 

{ نخیر ول‌کن نیست }

- الو...

- خانم یه لحظه گوش می‌کنید؟ این آقا فرزاد، گوشی‌اش را دایورت کرده روی خط بنده، من هم نمی‌شناسمش.

- تو مگه دوستش نیستی؟ 

- والا من اصلا نمی‌شناسمش

- باشه! بهش زنگ بزن، زنگ بزن بگو، فقط بگو  فریبا باهاش کار واجب داره

- خانم من نمی‌شناسمش

- فقط، فقط ازش بپرس هنوز فریبا را دوست داره یا نه!؟ همین!

 

{ سکوت معنادار چند ثانیه‌ای طرفین و صدای تلق از آن‌ور خط }

{ ده دقیقه بعد، باز هم فریبا خانم، یا منتظر جواب فرزاد است یا فکر می‌کنم مشکل دایورت حل شده یا ... }

 

- الو! { این‌بار نه‌تنها کش‌دار نیست به‌نظر مایوسانه هم می آید }

- خانم این آقا فرزاد شما، خیلی زرنگه!  دایورت کرده روی یه خطی که اصلا نمی‌شناسه!

- من نمی‌دونم، بهش بگو، بگو من مجبور بودم رمزی حرف بزنم، یعنی جلوی بچه‌ام مجبور بودم

 

{ قفل می‌کنم! اسم بچه که می‌‌آید ناگهان CPU Usage ام به ته می‌چسبد و منتظر می‌ماند که کسی با Ctrl+Alt+Shift این برنامه را End task کند، دارد حرف می‌زند، سایه بالا سر، دوست داشتن، رمزی، بچه، ... ناگاه طرحی به ذهنم می‌خورد }

 

- خانم من فقط یه‌کاری می‌تونم واستون بکنم.

- هان! چی؟

 


 

{ چند روز نیمی از تماس‌ها Reject  می‌شود، نیمی دیگر Silent‌ و درصد کمی هم پاسخ‌ای می‌شنود که "ببخشید اشتباهی رخ داده است" تا اینکه به سبب علاقه یکی از دوستان به 6300 بنده و جواد شدن نام‌برده مضاعف بر گذشت 4ماه از استفاده‌اش، گوشی فروخته می‌شود و Z300 ای که نشان‌دهنده تماس‌های دایورت در هنگام زنگ خوردنش نمایان نمی‌شود، در دست می آید و دردسر یافتن رفیق و نارفیق، قهرکرده و آشتی نموده، سایه زیرسر و اوون‌ور سر و بالای سر، دشمن و دوست، خلاصه همگی قروقاطی می شود}

 

{ بعد از مدت‌ها شماره‌ای از 554 […]  و وسوسه یافتن سرانجام فریباخانوم و فضولی در کار آقا فرزاد و در آرزوی آن یار قهرکرده! }

- آقا فرزاد!  

- خانوم میشه یه سوالی بپرسم

- بله؟  

- شما چی‌کار با آقا فرزاد دارید؟ 

- والا یه آشنا می‌خواستیم تو دادگستری؟ 

- گویا یه اشکالی پیش اومده، ایشون اشتباها خط‌شون را دایورت کردن روی خط من، من هم نمی‌شناسم‌شون

- یعنی شما آشنا ندارید در دادگستری؟

- می‌گم من اصلا آقا فرزاد را نمی‌شناسم! میشه بپرسم کار این آقا فرزاد چیه؟ آخه این اتفاق چند وقته افتاده و خیلی از مراجعین‌شون هم خانوم هستند؟

- خوب بله! آخه ایشون دکترند، دکتر پوست و مو و اینها، زیبایی، حجامت و ... خوب طبیعی یه که بیشتر خانوم‌ها باهاشون در راتباط باشند

- بله درست می‌فرمایید، باشه خیلی ممنون

{ و من یادم رفت بپرسم، پس چرا از آقای دکتر نشانی آشنای دادگستری می‌خواستین! }

 

 

 

گفت‌وگوها واقعی‌‌‌اند گرچه شاید خنده‌دار اما تامل‌ برانگیز

و هنوز بعد از دو هفته هم‌چنان تماس‌های دایورت بنده ادامه دارد و من گیج‌ام مابین تسلط جناب دکتر در امور مخابراتی و یا قابلیت فوق‌العاده برای پیچاندن در مواقع لزوم!

گرچه تعداد مراجعین بیمار بیشتر شده است و دیگر خبری از متقاضیان خواهان سایه بالاسر نیست و از قهرکرده هم همین‌طور اما جناب فرزادخان هنوز مشغول طبابت‌اند و غافل از کنسل کردن دایورت که باعث پریدن مشتریان‌شان می شود ولو اینکه مشتری‌های اصلی را جور دیگر مرتبط باشند.

 

 

 

حالا که بحث هم‌راه و موبایل و اشتباه شد این هم خالی از لطف نیست که  پری‌روز مجری دوست‌داشتی و همه‌فن حریف و فوق‌متخصص پاچه‌خوار از ده‌نمکی گرفته تا بهرام رادان و گلی فراهانی و مهردادخان بذرپاش و حضرت استاد ... جناب « رضاخان رشیدپور » در برنامه وزین سه‌گوش شیشه‌ای‌شان عرض نمودند « مردم! توروخدا وقتی می‌خواید به ما به شماره 3000052 پیامک بفرستید دیگه اولش 0912 نگیرید، این بنده خدایی که تلفنش 09123000052 هست زنگ‌زده به ما میگه آقای رشیدپور من هر شب تا صبح باید بشینم کلی اس‌ام‌اس پاک کنم که همه‌اش یا نوشته 1 یا 2 یا 3 یا 4 » !!!!

واقعا ایول داره به پایتخت‌نشینان عزیزمان از این سطح IQ فوق‌تصورشان!

 

 

 

بگذریم، چقدر سخت شده این روزها برایم نوشتن،

 گفتم هم‌راه و همه‌اش نوشتم از

 موبایل و اشتباه و سایه و فریبا و فرزاد و دایورت،

 آخ هم‌راه !

کاش راه را می‌یافتیم

تا هم‌راه هم، هم‌راه‌مان شود...

 

داستان کامل را در ادامه مطلب بخوانید 

 

  • صدرا مجد

 

یک سؤال دارم و هزارها جواب، اما می‌گردم دنبال بهترین‌شان؛

جداً چرا می‌خواهید بازی شنبه (فینال لیگ برتر!) را برگزار کنید؟

 

هزینه بیخود برای ورزشگاه آزادی، همکاران دوست‌داشتنی صداوسیما، خبرنگاران عشق جنجال، داوران بی‌طرف، عزیزان زحمت‌کش اتوبوس‌رانی، مهربانان نیروی انتظامی، بازیکنان بنده خدا محتاج نون شب و مهم‌تر از همه بیش از یک‌100هزار نفر تماشاچی عشق پرسپولیس (تازه اگر آن خدا بیامرزد ورزشگاه بزرگ‌تر می‌ساخت، بلکه بیشتر!)

فکر نمی‌کنید خدایی نکرده، خدایی نکرده ممکنه اتفاق فینال جام حذفی سال پیش بیافتد؟ آن‌وقت شما چه می‌کنید با این 100هزار تماشاچی و میلیون‌ها ( اگر این باشگاه‌های پکیده منچستر و بارسا و رئال و غیره می‌گذاشتند، میلیاردها ) طرفدار دل‌شکسته!؟

 پس بهتر نیست بدون این فینال، پرسپولیس را قهرمان معرفی کنید!!!

 

 

 

رسانه ملی‌ ما مگر از همان روز اول دوست نداشت امپراتور را قهرمان معرفی کند؟

همه و همه دست به دست هم نداده بودیم تا اثبات کنیم کمک مربی کره و هلند در چندین جام‌جهانی می‌تواند بیاید کشورش و عشق بورزد به مردمانش که بعد از سی‌سال بدبختی منتظر روزهای خوش فوتبالی‌اند بدست‌تان او !؟

 

مگر کمیته عدالت‌پیشه انضباطی فدراسیون من‌باب اختلال در ورزشگاهی که نه امنیت‌اش دست باشگاه است و نه نظمش، بخاطر حماقت یک تماشاگر ( نه تماشاگرنما! ) که معلوم نیست سر از کجا درآورده بود و کی‌ بود و کجا بود و کجا رفت، از رقیب اصلی 5 امتیاز کسر ننمود و محروم تا اطلاع ثانوی! حالا اتفاقی دست‌خدا از آستین استکبار فیفا درآمد و 6 امتیاز به سبب مدیریت اشتباه از محبوب قلب‌ها کم کرد!

 

شبکه وزین سه مگر تیمی جز پایتخت‌نشینان را صدرنشین لیگ به‌حساب می‌آورد!؟ وگرنه می‌شود هفته سی‌ام، بازی صدرنشین را زنده نشان ندهد و لیگ برتر جزیره را بگذارد! تازه آخر بازی منچستر را هم قطع کند و برود سراغ بازی تیم سوم لیگ و سایپا!!!

 

مگر تهیه‌کننده فیلم و مجری و مفسر تلویزیونی بعد از هفته سی‌و‌یکم نفرمود «... حالا پرسپولیس فقط یک برد می‌خواهد برای قهرمانی و شادی دل میلیون‌ها طرف‌دارش ...»

 

صداوسیمای مخاطب‌محور ما مگر چیز بزرگی می‌خواهد غیر قهرمانی یکی از پایتخت‌نشینان! تا امپراتورش را بیاورد یا ژنرالش را  ویا مربی گوله خوش‌مزگی را به برنامه‌های زنده تا بیننده جذب کند! آخر آن مهاجم ساکت و آرام سیبکی مگر جذابیت دارد؟ یا آن محرم همیشه مصدوم یا عوامل یک تیم شهرستانی!

 

 

چرا ما همیشه بدنبال فضای دوقطبی‌ایم، یا قرمز یا آبی! یا راست یا چپ! یا حق با ماست یا علیه ماست!

 

جدا چه اشکالی دارد مثل تمام دنیا تیم‌های میزبان در زمین خودشان از میهمانان پذیرایی کنند؟ کجای دنیا شورای تامین استان‌شان این حق را از یک تیم در یک لیگ مثلا حرفه‌ای می‌گیرد؟

چرا باید سرخابی‌ها همیشه در تهران میزبان باشند و سال به سال هم به تعداد تیم‌های تهرانی لیگ برتری افزوده شود (امسال هم نیروی زمین در راه است)

صباباطری در صباشهر می‌تواند Champion لیگ را برگزار کند اما نمی‌تواند میزبان پرسپولیس باشد! سایپا می‌تواند در کرج، الوصل و الکویت را پذیرا باشد اما میزبانی جلوی سرخابی‌ها خلاف امنیت استان است!

 

به نظر شما، شیرین‌فراز سقوط کرده، وظیفه‌ای جز بالابردن آوراژ گل داشت یا دروازبان سایپا کاری جز هدیه 3 امتیاز در دقیقه 85 و یاحتی صبای قهرمانی از دست‌داده، کاری داشت جز نمایشی برای شادی دل میلیون‌ها هوادار!

 

اصلا چرا باید چند100میلیون دست‌مزد بازیکنان و مربی‌یان سرخابی از جیب سازمان تربیت‌بدنی برود! چرا خصوصی‌اش نمی کنند!؟ چرا باید اعضای شورای شهر تهران عضو هیات مدیره هایشان باشند و بدتر معاونان رئیس‌جمهور و نمایندگان مجلس! این اسمش رانت نیست!؟

 

 

تحلیلی‌ترین برنامه فوتبالی رسانه‌یمان باید 30دقیقه بدنبال علت گریه‌زاری حاجی فتح‌ا.. زاده باشد و رفتن فیروزخان و تحمیل‌نظر هیات‌مدیره آن‌هم در یک شرایط کاملا آرام باشگاه یا دنبال علت لباس تنگ پوشیدن نیکی، علت دعوای استیلی و قطبی یا اینکه چرا خلیلی زیر لب می‌گوید "نمیزاره گل بزنم" یا پرت کردن بطری آب و رفتن از ورزشگاه...

مگر مشکلات فوتبال ما غیر از این‌هاست!؟

 

کسی هست بپرسد: چرا ملوان نیم‌فصل اول، الان دارد سقوط می‌کند؟ چرا مربی سپاهان بعد از باشگاه‌های جهان رفت؟ جرجویچ ذوب‌آهن که بود و از کجا آمد؟ چرا تیم مهد فوتبال، آبادان، دارد می‌رود دسته پایین‌تر؟ اصلا چرا تیم‌های لیگ حرفه‌ای ما زمین اختصاصی ندارند؟ چرا درآمدهای استادیوم‌ها برای باشگاه‌ها نیست؟ چرا حق پخش تلویزیونی نداریم؟ پول آگهی‌های دور زمین کجا می‌رود؟ امنیت برگزاری بازی‌ها چرا دست نیروی انتظامی‌ست؟ (مگر سرباز صفر وظیفه بلد است با یک تماشاچی عصبانی چه‌طور برخورد کند) چرا بازیکنان فوتبال مالیات نمی‌دهند؟ و هزاران چرای فوتبالی دیگر...

اما مگر برنامه‌های رسانه ملی ما وظیفه دارند بجز جذب مخاطب، اتلاف وقتش، بالا بردن تعداد پیامک‌ها، دادن جایزه و چهره‌سازی یک فوتبالیست برای جوانانِ بدنبال الگوی ما؟

 

 

 

 

یاد آن روزهایی می‌افتم که دربی تهران همیشه هم‌راه بود با دعوا و بزن‌بزن و اخراج، بعد مدت‌ها خیلی جالب مساوی می‌شد این بازی حساس! برای خوشحالی همه!

تماشاگران میلیونی دو طرف، برای داور بنده خدا، برای نیروهای خدوم انتظامی و حتی برای اتوبوس‌های بی‌زبان شرکت واحد.

خوب حالا که امکان مساوی هم نیست، برگزارش نکنید؛ مگر یک قهرمانی چیست که برایش دل این همه آدم را به تالاپ و تولوپ بندازید! اصلا تقسیم کنید، یک فصل آبی یک فصل قرمز؛ یا جام حذفی برای اوون، لیگ برتر برای این! بی‌خودی هم این‌همه خرج برگزاری لیگ و جام و ... نکنید.

 خداییش بد پیشنهادیست!؟

قهرمانی پرسپولیس در لیگ برتر و استقلال در جام حذفی

به 70میلیون طرفدارشان پیش‌آپیش مبارک!

 

 

 

  • صدرا مجد

به لطف یکی از دوستان آخرین فیلم «محسن مخملباف» را دیدم، گرچه خیلی دیر؛ قصدم اصلاً نقد فیلم نیست، چون نه تخصص‌ام است و نه علاقه‌ای دارم، اگر دوست داشتید نقدهای نصفه نیمه زیر را می‌توانید بخوانید:

روان‌کاوی فیلم « فریاد مورچه‌ها » / رادیو زمانه

برهنگی، مطرح کردن سخنان الحادی برای اولین‌بار در سینمای پس از انقلاب

مردی که به همه‌چیز، همه‌چیز، همه‌چیز شک کرده است / محسنِ آزرم

اما فارغ از این نقد و تحلیل، نمی‌توان به پدیده‌ای فراری از ایران بنام « محسن مخملباف » که روزگاری استاد سینمای ایران بود و شاید هنوز هم برخی برآن معتقد باشند، بی‌تفاوت باشیم. کارگردانی که صحنه‌های « بایسیکل‌ران » ، « سلام سینما » ، « ناصرالدین‌شاه آکتور سینما » « استعاذه » و « توبه نصوح »‌اش هنوز در ذهن‌ها ثبت است. پدیده‌ای که هیچ‌کس روند تغییرات‌اش را تحلیل‌اش نمی‌کند، روندی که امکان اتفاقش برای هرکس وجود دارد...

 

 

 

Scream of the Ants آخرین فیلم مخملباف، سفر فلسفی یک زوج را نقل می‌کند به هندوستان برای برای ماه عسل؛ مرد دچار تردیدهای فلسفی‌ست و به‌وجود خدا اعتقادی ندارد، شکاکانه و بدبینانه به همه چیز می‌نگرد اما زن به سفارش استاد یوگای خود در تهران، برای  جست‌و‌جوی «انسان کامل» راهی  هندوستان سرزمینى که بقول دختر فاحشه فیلم «سیصد میلیون مذهب در آن حکم‌فریایى می‌کند» شده است تا بتواند پرسش‌های اصلی زندگی‌اش را از او بپرسد.  فیلم‌ساز در روترین لایه فیلم‌اش «هندوستان جادویى» را از آسمان به زیر می‌کشد و نشان می‌دهد که تمامى مذاهب و عقاید، اوهامى و پوچ هستند که به واسطه منافعى که قشرى از جامعه به آن نیاز دارند حفظ و پاسدارى می‌شود، قشرى که هم می‌توانند سرمایه‌داران باشند و هم انسان‌هاى فقیرى که تنها راه نجات‌شان را وابستگى به آن‌ها می‌دانند.

 

فریاد مورچه‌ها * Secret of the ANTs * محسن مخملباف

 

«فریادِ مورچه‌ها» بیشتر شعار می‌دهد و تصاویر زیبای کارت پستالی نشان‌مان می‌دهد اما فیلمِ مُهمّی‌ست در کارنامه‌یِ «محسن مخملباف»، همان‌طور که «نوبتِ عاشقی» و «شب‌هایِ زاینده‌رود» فیلم‌هایِ مُهمّی بودند، مهم فارغ از خوب‌بودن یا خوب‌نبودنِ فیلم‌ها. خود مخملباف این دسته‌بندی را برای سینمایش قائل است:  «اخلاق و مذهب» ، «عدالتِ اجتماعی» ، «نسبیت و دموکراسی» و حالا «شادیِ زندگی و غمِ انسانی»؛ دو فیلمِ آخرِ مخملباف، دنیایِ ذهنیِ این‌روزهایِ اوست و یعنی «تردید»؛ برایِ این شک و تردید که سابقه در «نوبت عاشق» و «شب‌های زاینده‌رود» نیز دارد، گفتن این‌که مخملباف به «سیمِ آخر» زده است سادترین جواب است...

 

 

 

« من به‌دنبالِ اثباتِ هیچ‌چیزی نیستم، من فقط در جست‌وجو هستم تا بتونم این شک و تردیدهام رو به‌کنار بزنم، پیش‌داوری‌هام از بین بره. می‌فهمی؟ من به‌دنبالِ تو راه افتادم، چون فکر می‌کردم تو در جست‌وجویِ حقیقتی؛ ولی از آدمِ حقیقت‌یافته فراری‌ام. می‌دونی چی می‌گم؟ آدمِ حقیقت‌یافته فاشیست می‌شه. فاشیست می‌شه، می‌فهمی؟ من اصلاً نمی‌خوام دیگه درباره‌یِ خُدا و پیغمبر فکر کنم. اینا رو تو متوجه هستی؟ »

 

این‌ها دیدگاه‌های مرد فیلم مخملباف است، مردی که در شبی میان شمع‌های عاشقانه در جواب همسرش که از او فقط یک‌بار آمیزش می‌خواهد، آنهم برای به دنیا آوردن بچه؛ سخت بر می‌آشفتد و می‌گوید که نمی‌خواهم موجودی را به روی زمین اضافه کنم که مثل خودم آویزان و سربار جامعه شود!

 

پس از  قهر با همسرش، سر از خانه‌ی یک روسپی در می‌آورد و در حالی‌که شیشه‌ی شراب‌اش را روی سر مجسمه گاو (نماد خدای قدرت) خالی می‌کند، می‌گوید:

« این‌جوری نگام نکن خجالت می‌کشم . آخه قربونت‌ام، قربون اون تنهایی قبل از بیگ‌بنگ‌ات برم. آخه چه مرضی بود پدرسوخته که ما رو کشوندی این‌جا؟ ما رو به وجود آوردی؟ کجای این قدرته؟ این چیه؟ من در خلا هستم، دل‌ام می‌خواد اسیرت بشم. دیگه نمی‌تونم. بسمه این همه آزادی، دیگه نمی‌تونم »

بعد از فوت‌کردن دود سیگارش روی صورت مجسمه، می‌گوید:

« تو گاوی، چار دست‌وپات رو زمینه، میگن خدا توی آسمونه، اونه که زن و شراب رو خلق کرده،  اونه، تو هیچ کاره‌ای. اما بالا غیرتن این کارت درست بود. من با همه‌ی خلقت گهی که درست کردی به‌خاطر زن و شراب ازت تشکر می‌کنم. شوخی نمی‌کنم، می‌فهمی!؟ زن و شراب »

 

امّا، مگر می‌شود با قاطعیت اعلام کرد که این مردِ بی‌نام و مُردّد، خودِ مخملباف است؟

 

مه‌نور شادزی مجری برنامه شباهنگ VOA

 

تحلیل دیالوگ‌ها و حرف‌های مخملباف به کنار، چیزی که این آخرین فیلم مخملباف را بین جوانان ایرانی معروف کرده است، چیزی نیست جز بازیگر نقش دختر این فیلم «لونا شاد» (مه‌نور شادزی) مجری برنامه «شباهنگ» تلویزیون صدای آمریکا (VOA) ؛ چند صحنه برهنه « لونا شاد » در فیلم بیش از کل نقش آفرینى‌اش و بیش از تمام حرف‌های «محسن مخملباف» مورد توجه قرار گرفته است. پرده‌ای دیگر از جامعه ما، «جامعه‌‌ء سکس‌زده در نهان» ما که بیش از هر چیزى بدنبال دیدن بدن لخت این بازیگر و مجری زیبا روی‌اند!

 

خودتان searchای در گوگل بزنید یا دویست و خرده‌ای کامنت‌های این وبلاگ را بخوانید تا دریابید نهان پنهان و خطرناک جامعه‌یمان را...

 

 

 

  • صدرا مجد